انسان سالم کسی است که دارای شخصیت مستقل به خود است و بنابراین خودش را در پشت نقابها پنهان نمی کند. انسان سالم خودش است و به خود باور دارد. به همین جهت است که محرک های بیرونی زیادی برای حرکت احتیاج ندارد . انسان سالم خودجوش است و چون از درون می جوشد دارای تعادل پایدار و بلند مدت است . انسان سالم با اصول و آدابی که دیگران درست کرده اند زندگی نمی کند . آنها بیشتر بر اساس اصول خود رفتار می کنند و خیلی برایشان مهم نیست که آیا رفتارشان توسط دیگران تایید می شود یا نه . این ویژگی ناشی از این مساله مهم است که رفتار انسان سالم از درونش نشات می گیرد و بنابراین محرک های بیرونی اثری تعیین کننده ای بر رفتار او ندارند. انسان سالم از این نگاه ، یک انسان self-organized است .
1. انسان سالم کسی است که دارای شخصیت مستقل به خود است و بنابراین خودش را در پشت نقابها پنهان نمی کند. انسان سالم خودش است و به خود باور دارد. به همین جهت است که محرک های بیرونی زیادی برای حرکت احتیاج ندارد . انسان سالم خودجوش است و چون از درون می جوشد دارای تعادل پایدار و بلند مدت است . انسان سالم با اصول و آدابی که دیگران درست کرده اند زندگی نمی کند . آنها بیشتر بر اساس اصول خود رفتار می کنند و خیلی برایشان مهم نیست که آیا رفتارشان توسط دیگران تایید می شود یا نه . این ویژگی ناشی از این مساله مهم است که رفتار انسان سالم از درونش نشات می گیرد و بنابراین محرک های بیرونی اثری تعیین کننده ای بر رفتار او ندارند. انسان سالم از این نگاه ، یک انسان self-organized است . وقتی یک انسان سالم متکی به نیروی درونی خود باشد بنابراین در قید بندهای محدود کننده محیط و دیگران گرفتار نمی شود. اینجاست که انسان سالم در آزادی زندگی می کند. او با توجه به تبعیت از شخصیت خود قدرت انتخاب زیادی دارد و همین آزادی عمل او را زیاد می کند. بنابراین داشتن آزادی عمل یکی از مظاهر مستقل انسان سالم نیست . بلکه این وابسته به مستقل بودن انسان سالم است . داشتن آزادی عمل انسان سالم را در عین حال خلاق می کند. خلاقیت انسان سالم نیز یک معلول است . انسانهای سالم چون در قید و بند نیستند ، پس آزادادند و چون آزادند پس خلاقند. از این اصل مهم یک نکته دیگر هم ناشی می شود و آن این است که انسانهای سالم هر چند که وارد مناسبات اجتماعی متفاوت می شوند ولی با توجه به استقلال خود و داشتن "خود" وابسته به مناسبات اجتماعی بیرون نیستند. بر عکس آنچه فروم معتقد است که سالم بودن یک انسان با روابطش نمایان می شود می توان استدلال کرد که سالم بودن یک انسان در مستقل بودنش از روابط و مناسبات اجتماعی است . چون این مناسبات هر یک به نوعی ضعف انسان را پوشش می دهد. برای همین است که انسانهای سالم برای ساعتها و روزها می توانند با خود تنها باشند و از بودن با خود لذت ببرند. به همین دلیل است که احساس ناامنی در انسانهای سالم دیده نمی شود. انسانهایی که احساس ناامنی می کنند هر چه بیشتر وارد مناسبات اجتماعی بیشتر می شوند و این ورود به آنها احساس امنیت ، شادی و راحتی بیشتری می دهد. به همین جهت است که عده ای نمی توانند بدون مناسبات اجتماعی زندگی کنند. طبیعی است که توسعه هر مناسبات اجتماعی نمی تواند نشانگر ضعف یک انسان باشد ولی وابستگی به آن کاملا" مبین این ضعف است . زیرا بدون مناسبات اجتماعی انسان نا سالم احساس ناامنی شدید می کند. وقتی انسان با خود کنار آمده باشد و به عبارتی خود را یافته باشد ، این احساس ناامنی به حداقل می رسد. در بهترین حالت خود که در انسانهای بسیار سالم دیده می شود عشق به خود است که ریشه تمامی ناامنی ها را از بین می برد. عشق به دیگران از همین عشق به خود ناشی می شود.
2. چون انسان سالم دارای آزادی عمل است و به خود متکی است و سعادت خود را در بیرون جستجو نمی کند بنابراین دارای کمبود نیست . از اینرو انسان سالم انگیزش های معمول که ناشی از رفع کمبود های جسمانی و روانی است را ندارد. به قول مزلو ، انسان سالم فاقد انگیزه است . به قول وی عالی ترین انگیزه بی انگیزه بودن و بی تکاپو بودن است . انسان سالم از نگاه مزلو در پی تکاپو نیست بلکه به دنبال تکامل خود است و این کار را با تجربه های جدید و مبارزه جویانه بدست می آورد. از این رو انسان سالم در پی چالشهای جدید برای تحقق خود است . اینها دیگر ناشی از کمبود او نیست بلکه برای تکامل و تحقق خود است . به عبارت دیگر انسانهای سالم از مرحله "شدن" گذشته اند و بنابراین انگیزه ای برای شدن ندارند. آنها به دنبال "بودن" ند. آنها به دنبال خود انگیختگی طبیعی که ناشی از فطرتشان است هستند. به این دلیل است که آنها بی انگیزه اند. به همین جهت است که انسان سالم در بسیاری از موارد با سن ارتباط پیدا می کند و باید انسانهای سالم را در افراد میان سال و افراد با سن بالا پیدا کرد.
3. انسانهای سالم در ک درستی از واقعیت دارند. آنها خود را آنطور که هست می بینند و برداشت آنها از بیرون ناشی از ترس و تناقضات درونیشان نیست . بنابراین انسانهای سالم جهان بیرون را آنگونه که هست می بینند. نه آنگونه خود دوست دارند و یا نیاز دارند. این مساله قدرت درک و تحلیل بسیار قوی به دست انسانهای سالم می دهد و تسلط آنها را بر محیط اطراف خود و بر خود زیاد می کند. همین مساله باز آزادی عمل انسانهای سالم را به نوبه خود افزایش می دهد.
منبع:
انسان سالم کیست ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)