با عرض سلام خدمت شما همراهان عزیز
من 8 ماهه با خانمم ازدواج کردم.مشکل ما یا درواقع مشکل من با ایشون از ماه سوم ازدواجمون شروع شد.ایشون بعد سه ماه تحت تاثیر یه سری دوستان بسیار مذهبی شروع کرد به تغییر نحوه ی پوشش و رفتار خودش.ما تا ماه سوم ازدواج هیچ مشکلی نداشتیم. نمی گم ایده آل بود از نظر برخورد و پوشش در جمع ولی خب داشت بهتر میشد. ما خانواده ی بازی هستیم.ایشون از اول هم مارو میشناخت و میدونست ما چطوری هستیم.با این حال همون اوایل هم وقتی وارد جمع خانواده ی ما میشد با هیچکس حرف نمیزد و همه ش به کارای آشپزخونه میپرداخت.منم از این حالت متنفرم که زن همه ش تو آشپزخونه باشه.دلم میخواد زنم یه حرفی واسه زدن تو جمع داشته باشه. نه که بگم اطلاعاتش پایینه.کلا فکر میکنه هرجا پسر غریبه هست باید رفت یه گوشه و حرف نزد!بارها این مساله رو بهش گوشزد کردم که از این تفکرات و رفتارش بدم میاد و وقتی میاد بین فامیلای من مثل بقیه ی خانوما و دخترا درست رفتار کنه و وارد جمع ها و شوخی ها و خنده ها بشه. داشت بهتر میشد که زد و اون چند تا دوست بسیار مذهبی رو پیدا کرد و افتضاح شد!!!الان که دیگه اصلا تو جمع های خانوادگی نمیاد!میگه نامحرم هست من نمیام! یا فامیلاتون بی حیا هستن و زن و مزد نامحرم چرا باید باهم بخندن. حتی من عروسی چند نفر از فامیلای نزدیکمو تنها رفتم. از نظر لباس پوشیدن هم افتضاح شده. یعنی وقتی با اون لباسا میاد تو جمع خانوادگی ما میشه تابلو. انگار که خودشو بسته بندی کرده باشه. یه مدت گیر داده بود چادر بذارم به شدت باهاش دعوا کردم خدا رو شکر بیخیال شد.
اول ازدواج انقدر تند نبود.ضمنا دختری بود که تحت تاثیر قرار میگرفت.البته یه بار در عروسی یکی از فامیلای ما دعوام شد باهاش شدید و چند روز هم قهر کردم باهاش که اومد عذرخواهی کرد و حل شد. دعوا سر این بود که پسرخاله ی من که خیلی هم براش احترام قائلم بعد مدتها اومده بود ایران و زنم هم میدونست من این پسرخاله م خیلی برام محترمه وقتی زنمو به پسرخاله م معرفی کردم دستشو دراز کرد تا با زن من دست بده زن منم عین این آدمای به دور از تمدّن اخم کرد و روشو کرد اونور و دست نداد. هنوز وقتی یادم میاد که چقدر رفتارش زشت بود ازش بدم میاد
حالا سوالم اینه که چیکار کنم دست از این دوستاش و تاثیر اونا بکشه.اصلا میشه؟ اینطوری اصلا نمیتونم ادامه بدم. اصلا بدم میاد باهاش بیرون برم یا تو یه جمع ظاهر بشم.تو فکر طلاقم
پی نوشت: من با زنم سر یه پروژه کاری آشنا شدم.معمولی بود.بخاطر مریضی پدرم سریع ازدواج کردیم.من 32 سالمه و زنم 23 سالشه.خانواده ش هم خیلی معمولین.نه بازن نه بسته
علاقه مندی ها (Bookmarks)