سلام جناب sci از اینکه به پستم اومدین ممنون سعی میکنم مختصر و مفید بنویسم
دختری هستم مجرد 25 ساله و دانشجو که بیش از حد تنهام و این احساس تنهایی تمام روز باهامه و عذابم میده طوری که زندگیم فلجه هرروزم تکراری و همش عین یک مرده متحرکم حتی بالاجبار نمیتونم کاری انجام بدم یا خودمو مشغول کنم شبها یکدفعه حین خواب چنان دچار ترس و وحشت به خاطر تنهایی میشم که شروع به گریه میکنم گاهی هم بی دلیل .حدودا از 18 سالگی دچار این حالات شدم اما از بچگی این مشکل تنهایی را داشتم و چند ساله به خاطرش افسردگی دارم حالا این تنهایی که میگم چیه::
اصلا منظورم ازدواج نیست و بیشتر هم میشه گفت تمایل به همجنسانم دارم یا حداقل کسی که بتونه منو از این حس و حالت دربیاره
دقیقا نمیدونم چرا تنهام و یا حداقل این حس تنهایی شدید چیه که همیشه با منه
دقیقا نمیدونم مشکل کارم از کجاست :1)آیا من درونگرام؟اگه بله پس چرا اینقدر اذیت میشم و نمیتونم کاری انجام بدم
2)به خاطر بلد نبودن روابط صحیحمه3)از جانب دیگران هستش4)به خاطر سخت گیری هامه یا ...
انتقاد دوستام در این مورد:درونگرایی، ازت خوشم میاد چون با همه زود دوست میشی ولی کاریم به کسی نداری ، رفتارای اوایلتو که دیدم فکر کردم خیلی خشک و نابه هنجاری اما الان میبینم برعکس طنز و باحالی ، خیلی کم حرفی
و خلاصه هرکسی یه برداشتی ازم داشته که نمیدونم کدوم درسته کدوم اشتباه
روابطم:صمیمی شدن و ادامه رابطه و همینطور نگه داشتن دوستام برام خیلی سخته مگه اینکه شرایطش مهیا باشه یعنی زیاد بالاجبار با هم باشیم البته اونم برا صمیمی شدن و ادامه رابطه نه نگهداشتن،بعضی دوستانم بی دلیل ترکم میکنند زود یا دیر،
مشکل دیگم در ارتباط با این موضوع:سردرگمی :همه کار میخام بکنم و همه چیز یاد بگیرم اما نمیتونم و سراغ هیچی نمیرم دلم به هیچ کاری نمیره،اصلا نمیتونم علایقمو بشناسم و هرروز شب برنامه ریزی میکنمو صبح از دپرسی حتی نمیتونم از جایم بلند بشم و نسبت به همه چیز بی انگیزه و بی علاقه میشم
همش دلم میخاد برم بیرون بایکی حرف بزنم بگردم و پیشم باشه اما برعکس همش تنهام و هیچکس نیست .من زندونیم و بابت اینگونه زندگی کردنم عذاب وجدان و کلی مشکلات جسمی و روحی فراوان گرفتم.آقای sci خواهش میکنم راهنماییم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)