سلام.یه مشکلی برام پیش اومده که نمیدونم چطور باید بهش نگاه کنم ،نمیدونم اصلا چقدر باید
بهش اهمیت بدم،راستش من هیچوقت نتونستم ذره ای اونطور که دلم خاسته زندگی کنم ، همیشه
جوردیگه به زندگی نگاه کردم اما جور دیگه زندگی کردم برا همین خیلی از بعضی جنبه ها دچار کمبود
شدم با اینکه سنم بالا رفته اما هنوز اون افسردگی و عطش را دارم .تا به حال خاستگاران زیادی هم
داشتم که شاید کلا 3 یا 4 تاییشون تقریبا شرایط ایده آل و خوبی داشتند اما نمیتونم احساسی به
جنس مخالف داشته باشم ،وقتی خودمو با همسالانم و دخترای دیگه مقایسه میکنم خیلی برام
عجیبه که چرا پس من اینطوریم اینقدر نسبت به جنس مخالف سردم و نمیتونم خودمو علاقمند کنم
رفتارهای شاید بشه گفت همجنسگراها را دارم اما همجنسگرا نیستم و مشکل دیگم اینکه
خاستگاری دارم که شرایط خیلی خوبی داره و شاید بشه گفت عالی به خصوص در منطقه ای که ما
زندگی میکنیم که خیلی از دوستانم حسرت داشتن چنین خاستگاری را دارند و حالا خانوادم باهام
بدرفتاری میکنند که چرا قبول نمیکنی اینم بگم که قیافه ی طرف اصلا برام دوست داشتنی نیست و از
طرفی اعتقاداتی کپی خانوادم داره که کمی با من منافات داره و من نمیتونم خانوادمو قانع کنم البته
اونا اصلا اجبارم نمیکنند فقط کمی بدرفتاری و من به جز اون دو مشکلی که در بالا گفتم این مساله
هم بیشتر افسردم کرده و از طرفی سنم بالا رفته و الان حدودا 25 سالمه و نمیدونم به مسایلم چطور
باید نگاه کنم . راستش الان خیلی بیشتر از قبلم دپرس شدم نمیدونم چی درسته چی اشتباه دوستان عزیز اگه میتونید راهنماییم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)