سلام دوستان خوبم.
تو خط به خط نوشته هاتون چیزهایی هست که هم قبلا بهشون فکر کردم و هم لازمه که بیشتر بهشون فکر کنم. متشکرم. به پست های ریحانه عزیزم و خانوم مهربونم فردا پاسخ می دم. اما پست فرشته مهربان:
گذشته از مسئله اعتیاد، حرکت از احساس مداری، به منطق مداری، یکی از دغدغه های اصلی زندگی من بوده و هست.
من در یک فضای کاملا احساس مدار به دنیا اومدم. و قبل از اینکه بفهمم احساس چیه و منطق چیه، یا اصلا زندگی چیه، یه آدم احساس مدار بودم. من مثل نوزادی هستم که با ایدز به دنیا میاد، در یه زمانی با تعریف ایدز آشنا می شه، و در همون لحظه متوجه میشه که خودش در اون تعریف صدق می کنه. و از همون لحظه به بعد یکی از بزرگترین آرزوهاش میشه اینکه: دیگه ایدزی نباشه!
مسیر نسبتا طولانی ای رو در جهت رسیدن به این تمایل قلبی طی کردم. و نتیجه این شده که امروز تا حدود زیادی، احساس مدار به حساب نمیام. یعنی کلیت زندگیم رنگ احساس مداری نداره. و اغلب اطرافیان و دوستانم من رو یه آدم معقول میشناسن و براشون الگوی عقلانیت هستم.
این به این معنا نیست که هیچوقت احساسی برخورد نمی کنم. من هم بصورت نقطه ای و هم بصورت بازه ای، حاکمیت احساس رو تجربه می کنم. نقطه ای: یه وقتایی یه برخورد احساس مدار دارم، اما زود متوجه میشم و به هر طریقی که شده تلاش می کنم موتور منطقم رو روشن کنم و راهش بندازم. یه وقتایی هم بصورت دوره ای، احساس مداری رو در مورد یک موضوع خاص تجربه می کنم. مثل همون دوره هایی که در روز چند ساعتم صرف اعتیاد به بازی یا هرچی می شه. اما در اون دوره هم اون حالت به همه ابعاد زندگیم سایه نمی ندازه. و بازه ها هم رفته رفته دارن کوتاه تر میشن.
این ها برای آدمی مثل من خییلی خوب به حساب میاد. اما هنوز هم دلم برای منطق مداری کامل پر می کشه.
برای همین یه سوال از شما دارم، که خیلی سوال جدی ایه. اینکه شما چه پیشنهادهایی برای من دارید؟ چه راهکارهایی برای کمک به تسلط عقلانیت وجود داره؟
شما نوشتید راه حل: عقلانیت را محور کن.
من خیلی ساله که دارم تلاش می کنم اینکار رو انجام بدم. موفقیت های نسبتا خوبی (نسبت به خودم) داشتم، اما به رضایت کامل نرسیدم و جاداره عملکردم رو ارتقا بدم. بنابراین حالا که به کارشناسی برخوردم که همین رو از من میخواد، طبیعتا اصلی ترین درخواست (خواهش) من اینه که: برای چگونگی انجام اینکار من رو بیشتر راهنمایی کنید.
شاید راهکارهایی که می دید چیزهایی باشن که خودم قبلا کشفشون کردم، و از همون راه کارها استفاده کردم. شاید راهکارهاتون جدید باشن و قبلا به فکرم نرسیده باشن. اما در هر دو حالت، شنیدن اون راهکارها از شما، برای من بسیار مفید خواهد بود. مثل همون چیزی که ویدا به من گفت و من قبلا می دونستم اما الان که دوباره بکار بستم، دیدم داره خیلی بهتر از قبل جواب میده.
بله تشخیصتون کاملا درسته. همونطور که قبلا گفتم اغلب اقدامات من در مورد اعتیاد، ضربتی بودند. و در این تاپیک دقیقا به دنبال همین چیزی هستم که شما توضیح دادید. همونطور که در پست های قبلی گفتم، من در حال حاضر اعتیاد به چیزی ندارم، اما در پی این هستم که شناختم رو از اون ویژگی هایی از روانم که باعث بروز این حالت شدن، بیشتر کنم. تا بتونم بصورت کامل برطرفش کنم.
این قسمت در کل درست نیست. من توی زندگیم یه آدم کاملا هدفمند هستم. و حرکت *نسبتا* خوبی به سمت اهدافم دارم. نسبت به نرمال منظورمه، نه اینکه آدم تاپی باشم.
اما
این روند کاملا پیوسته نیست و هر از گاهی دچار شکستگی های مقطعی می شه. یعنی اگه کسی از بالا نگاه کنه و کلیت زندگی من رو ببینه، میگه در کل داره نسبتا خوب برنامه هاش رو اجرا می کنه. اما اگه وارد جزئیات بشه، متوجه میشه که یه بریدگی هایی در حرکت من دیده میشه.
مثل یه انسان سالم که هر از گاهی به کما میره!
وقتاییکه تو کما نیست نسبتا خوب عمل می کنه. و به همین خاطر در کل به اهدافش می رسه، اما میتونه خیلی زودتر هم برسه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)