متن زیر برگرفته از پاسخ مدیر همدردی در خصوص نقش شانس در زندگی است
===============
چقدر به خوش شانس بودن خودتان اعتقاد دارید؟
اصلاً شانس در زندگی چند درصد تاثیر دارد؟
آدم بد شانس باید چیکار کنه؟
من كلا و ابدا هيچ اعتقادي به شانس خوب و بد آنطور كه در جامعه رايج هست ندارم.
شانس را ما به متغيرهاي مجهولي كه در زندگي داريم و روي ما يا ديگران اثر مي گذارد نسبت مي دهيم.
لذا اگر متغيري را بشناسيم ، مسائل را به آن نسبت مي دهيم.
مثال:
چون درس خواندم دانشگاه قبول شدم.
چون اين دختر يا پسر معيارهاي متناسب مرا داشت انتخاب كردم و خوشبخت شدم.
اما اگر متغيري را نشناسيم به شانس نسبت مي دهيم.
مثال:
بدشانسي اين ماشين خريدم مشكل داره و اذيتم مي كنه.
(يعني هنگام خريد از تخصص فني جهت خريد ماشين برخوردار نبودم)
من معتقدم ساختار آفرينش هستي به مانند چرخ دنده هاي يك ساعت دقيق و به جا عمل مي كند. و نه هيچ عضوي از آن زياد است و نه يك عضوي كم(جامع و مانع)، اما ما به بخشي از تاثير گذاري علل ها و رابطه اشان با معلول ها آگاهي مي يابيم (كه به آن علم گويند و با عقل حاصل مي شود)،اما يك دسته از علل هايي ناشناخته هستند و رابطه اشان را با معلول درك نمي كنيم (كه از طريق وحي كليات آنها بيان شده است)، اما با پيشرفت علم و با تعقل ابناء بشر روز به روز مسائل مختلفي كه به صورت كلي از طريق وحي بيان شده بود ، جزئيات آن از طريق علم به دست مي آيد.
به اين مفهوم كه خيلي چيزهايي كه قبلا مردم به عنوان شانس مطرح مي كردند، امروزه با شناخت بيشتر روابط علل و معلول از آن مسير خارج شده است و راهكارهاي مناسب آن مشخص شده است.
به هر حال چون ما به كل روابط در آفرينش احاطه نداريم، نمي توانيم حتي دقيقا بعضي اتفاقات را كه به بدشانسي تعبير مي كنيم به ماهيتشان پي ببريم كه آيا اين بدشانسي هست يا خوش شانسي.
خلاصه:
ما بايد با آگاهي به علم و عقل سعي در فراهم آوردن تاثير مثبت بين اعمال و گفتار و رفتارمان از يك طرف و نتايج خوشايند از طرف ديگري كنيم.
همچنين با پيگيري دستورات ديني خود(مثل عمل و عكس العمل در جهان آفرينش)، بدانيم كه هر گامي كه به طور صحيح در زندگي بر مي داريم در نهايت نتايج خوشايند براي ما خواهد داشت (كه چون ممكن است اين رابطه را متوجه نشويم آنرا خوش شانسي بناميم)، يا اگر گام ناصحيحي برداريم در نهايت يك جايي برايمان نتايج ناخوشايند به بار خواهد آورد (كه چون رابطه آنها را دقيقا متوجه نمي شويم بد شانسي مي ناميم.)
يك نكته اي هم هست. گاهي يك فردي همواره گامهاي صحيحي بر مي دارد اما ممكن است به يك اتفاقي برخورد كند كه ظاهر ناخوشايند داشته باشد، اما واقعيت آن مثبت باشد.
مثال: كودكي كه صحيح عمل مي كند،ناگهان يك روز كه تب دارد از قضا به يك پزشك برخورد مي كند كه به او يك آمپول مي زند. (اين اگر چه از ديد كودك ناخوشايند است و تعجب كند،اما در واقع نتيجه آن خوشايند است.)
علاقه مندی ها (Bookmarks)