به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 20 از 20 نخستنخست ... 1011121314151617181920
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 196 , از مجموع 196
  1. #191
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,010 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    [FONT="Tahoma"][COLOR="DarkSlateBlue"][SIZE="2"][QUOTE=فرشته مهربان;448013]سلام و صد سلام

    می خواهی اینگونه باشی پوی عزیز.....چون نمیخواهی باورکنی که میشود از زندگی نترسید و راضی بود حتی در میانه مصائب و مشکلات ....

    گاهی درد ما از بی دردی است
    یک شب آتش در نیستانی فتاد
    سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

    شعله تا سرگرم کار خویش شد
    هر نی ای شمع مزار خویش شد

    نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
    مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

    گفت آتش بی سبب نفروختم
    دعوی بی معنی ات را سوختم

    زانکه می گفتی نیم با صد نمود
    همچنان در بند خود بودی که بود

    مرد را دردی اگر باشد خوش است
    درد بی دردی علاجش آتش است

    لینک موسیقی
    https://as4.cdn.asset.aparat.com/apa...60p__13528.mp4


    قدمی بزنیم از خود برون آییم و ببینیم امثال پسر بچه حکایت سرشار را که با همه مشکلاتشون راز رضایتشون از زندگی چیست ....؟!!!

    تقریباً دوماهه با خانواده ای آشنا شدیم .... چهار فرزند داشته و یکی هم در راه ..... بسیار وضعیت سخت معیشتی داشتند چون پدر خانواده در اثر حادثه ای توان کار های سنگین ندارد و کارهای سبک هم برای اینگونه افراد سخت پیدا می شود ....

    اما آنچه از زندگی اینها برای من جالب است .... هرلحظه شکر گذار بودن .... شادابی و ادب و احترام و امیدواری .... وقتی مرور کردم که چقدر عجیب یکی از دوستان با این خانواده آشنا شده و بعد بسیجی داد و همه دست بکار شدن و کمکشون دادند و الآن پیگیر محل سکونت مناسب هستیم برایشان و اینکه افراد خاصی توفیق یاری رساندن به اینها را یافتند .... و مقایسه کردم با نمونه هایی که به سختی می شد برایشان کاری کرد .... و راز آنرا جستجو کردم .................................................. ....................

    یافتم که شاکر بودن و قدردان بودن و حسن اخلاق و ادب و مهمتر از همه عزت نفس ... با وجود شرایط بسیار سخت راز جذب یاریها بود .... و می دانم فردای اینان بهتر از امروزشان خواهد بود ....

    اما
    ما چقدر به داشته هایمان توجه داریم ؟؟؟ چقدر داشته های خود را با بساکسا که به روز ما آرزومندند مقایسه می کنیم و شرمنده می شویم که چرا تا حالا ندیدم این همه داشته را ؟؟

    اینکه حتی از بودنمان هم ناراضی هستیم پرچم ناشکری به احتزاز در آوردن نیست؟ ..... تازه این راهی است که خود انتخاب کرده ایم ... یعنی خواسته ایم که باشیم و قدم در این دنیا بگذاریم ..... قصه عهد الست را مروری کنیم و کمی از عالم ذر بدانیم بهتر خواهیم فهمید ..... و فراموش کرده ایم و فریادها بر می آوریم که چرا ما را به این دنیا وارد ساخته ای ... نمیخواهم باشم و مرا ببر ......

    اماکافیست کمی سلامتیمان به مخاطره بیافتد و .... آنوقت هم فریادمان بلند می شود که چرا من و ...... غافل از آنکه روزی همین سلامتی را قدر ندانسته ایم ، امنیت را قدر ندانسته ایم و داشتنی ها را قدر ندانسته ایم .....

    نظر به نداشته ها و ناراضی بودن ... درد و رنج جانکاه و آزار دهنده را در پی دارد و بیمار می کند .... بیماری روح و روان

    نظر به داشته ها و شاکر بودن .... آرامش و شادابی را در پی دارد و حتی درد و رنجها را آسان می کند و دیده به سوی حکمتهایش باز می کند.

    برای آنکه ببینیم باید از خود برون آییم و آنان که داشته های ما را ندارند را ببینیم

    (ایام زیارتی مخصوص امام رضا علیهم السلام و روز دحوالارض لطف خدا شامل حال شد و در آستان مقدسش بودیم و جمعیتی مملو را نظاره گر بودیم .... بارها خدا را شاکر شدم و اشک شوق که چه نعمتی است .... بودن در این زمان ... ایرانی بودن ، مسلمان بودن ، شیعه بودن ، معصومین را داشتن ، در این بحبوحه آخرالزمانی و قریب به ظهور بودن که شکر آن از عهده بر نمی آید .

    مقایسه کردم با غیرهای آن ور آبی که اینها را ندارند .... برای آنها هم خواستم تشرف و برخورداری را .

    شلوغی جمعیت به ظاهر کلافه کننده می آمد اما من خوشحال بودم و می گفتم خدایا شکرت که هستند و در کنار هم هستیم ... با همه مشکلات ....)

    هیچ نداشته باشیم اگر همینها هم باشد بسا شکر ...... و من
    عینی این حال را در این خانواده به ظاهر فقیر اما غنی دیدم ... که فقیرانی چون ما به ظاهر به مددشان آمده بودند اما در واقع ما از آنان روزی می گرفتیم .....

    کمی دیده را وسیع تر کنیم و ببینیم ... از بسته نگری هیچ چیز جز غمهای جانسوز و فرساینده نصیبمان نخواهد شد .

    بخواهیم تا بشود .....



    .

  2. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (سه شنبه 22 مهر 99), باغبان (دوشنبه 01 دی 99)

  3. #192
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,057
    امتیاز
    147,222
    سطح
    100
    Points: 147,222, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,670

    تشکرشده 36,010 در 7,405 پست

    Rep Power
    1093
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی کران نمایش پست ها
    سلام خدمت مدیر محترم همدردی و کاربران عزیز

    من با مشکلاتی که داشتم خیلی از راهنمایتون بهره بردم نظر خیلی از کاربران و مشاوران و روانشناس های حضوری که رفتم این بود که همسرم یه فرد بیماره و باید ازش جدا بشم ولی از اونجایی که من در این مورد خیلی روحیه ضعیفی دارم ( البته دارم روی اونم کار میکنم که قوی بشم) نتونستم جدا بشم

    ولی با چند تا قوانینی که خودم نتیجه گیری کردم الان زندگی نسبتا خوب و نرمالی کنار همسرم دارم

    دوست داشتم این تجربیات رو اینجا به اشتراک بزارم تا کساییکه مثل من روحیه ضعیفی دارن شاید به کارشون بیاد

    اول اینکه رمز آرامش من توی این چند ماه سکوت و بی تفاوتی هست شوهر من یه مرزی داره که اگه از اون رد بشم اون چهره هیولایی اش ظاهر میشه (یا همون خشم انفجاری) یه کارهایی انجام میده که به ذهن آدم هم نمیرسه بنابراین من سعی کردم باهاش وارد بحث نشم . نه اینکه تو سری خور باشم ها !! فقط یه بار نظرم رو گفتم دیگه هر چی شوهرم مخالفت و تحقیر و ... خواست بکنه فقط سکوت کردم و خودم رو مشغول کاری کردم و واقعا هم به یه چیز خوب توی ذهنم فکر کردم تا خودم رو از اون جو بیارم بیرون من به کلی ذره بین رو از روی شوهرم برداشتم و به حرکت هاش و کاراش زوم نکردم یه جایی خودم نوشته بود هرگز عشق را گدایی نکن چون کسی به گدا چیز با ارزشی نمیدهد . واقعا هم همی طور هست

    البته من سعی کردم روحیه خودم رو اونقدر قوی و شاد کنم تا در مقابل بعضی حرکات همسرم بتونم بی تفاوت باشم ( مثلا زندگی رو توی شوهرم خلاصه نکردم که هر موقع به کارهاش فکر کنم اعصابم داغون تر بشه زوم کردم به حداقل چیزهای مثبت زندگیم مثل دخترم که بزرگترین داشتمه . باهاش بازی کردم دوتایی مادر و دختر بیرون میریم شعرهاش رو باهم حفظ می کنیم و کلی دل خوشی دیگه )

    و اما قوانینی که باهاش جواب گرفتم

    قانون 1 : وابستگی و سوال از همسر ممنوع ☝( من یاد گرفتم سوال هام رو از منابعی مثل اینترنت جواب بگیرم قبلا اینطوری نبودم یه خانم آویزونی بودم که اشکالات موبایلم یا حتی پیش پا افتاده ترین سوالها رو هم از شوهرم می کردم و اغلب در جواب تحقیر میشدم که مثلا تو هیچ چی بلد نیستی . این همه درس خوندی هیچ چی یاد نگرفتی و ...)

    من سعی کردم اطلاعات عمومیم رو بالا ببرم چون جهانمون دائما در حال پیشرفته پس نمیشه به اطلاعات و دانش گذشتمون تکیه کنیم و تا حدوی از اخبار روز اطلاع داشته باشم ولی زود زود نظر ندم که مثلا منم چیزهایی میدونم به وقتش ازشون استفاده کردم و ابراز بی اطلاعی نکردم

    قانون 2) مسئولیت خرید ممنوع ☝ ( شوهرم همیشه حساب پس می گرفت مثلا مثل بچه ها سه هزار بهم پول میداد می گفت برو سبزی بخر خیلی تحقیر میشدم تازه وقتی برمی گشتم بحثها شروع میشد که گرون خریدی . جنس آشغال خریدی و ... دیگه خرید نمیرم و کل اون بحث ها در این مورد تموم شده)

    قانون 3 ) اصرار برای خرید خوراک خونه ممنوع ☝ ( همیشه سر خرید خوراک خونه خیلی بهش می گفتم و در نهایت هر جوری شده بود یه چیزی سر هم می کردم تا بگذرونیم گاهی خونه مامانم که بودم مامانم برای شاممون غذا می کشید می آوردم ولی الان اگه خرید نکنه چیزی درست نمیکنم اصرار هم نمیکنم که بخر فقط نمیزارم به دخترم بد بگذره اینجوری شوهرم حس مسئولیتش بیشتر شده چون میبینه اگه خرید نکنه ناهار یا شامی هم در کار نیست)

    قانون 4) درست کردن دسر های پر زحمت ممنوع☝ همیشه کلی زحمت می کشیدم تا مثلا یه کیک خامه ای حرفه ای درست می کردم کلی هم از خودم هزینه می کردم در آخر همسرم می گفت تو بخاطر کانال آشپزی درست کردی که عکسش رو بزاری . یا مثلا می گفت روغن رو حیف کردی . تخم مرغ حیف شد و ... با این حال که غر میزد نصف بیشتر دسر یا کیک رو می خورد الان یا برای سر گرمی و علاقم یه کیک آسون می پزم تا جایی که خودمو خسته نکنم و از درست کردنش لذت ببرم یا وقتی با دخترم بیرونم براش کاپ کیک و ... میخرم . بحث ها و تحقیر های این چنینی هم تموم شده

    قانون 5) سعی میکنم خونه خیلی به تیپ و قیافم برسم و همیشه خوشبو باشم اینجوری هم روحیم هم اعتماد بنفسم بیشتر میشه هر روز فکر میکنم که شوهرم توی خونه یه مهمون هست پس اون قوانینی که در مقابل مهمون میکنم رو رعایت میکنم مثلا آراسته و مرتبم . غذاهام رو با قابلمه نمیارم سر میز . اگه امکانش باشه کمی دیزاینش میکنم و کلا زیاد باهاش خودمونی نمیشم تا مشکل ایجاد نشه

    قانون 6) آروم و آسسه شدم قهرمان بازی ممنوع☝ ( کارهای مردونه و سنگین بلند نمیکنم شوهرم هم اعتراضی کرد فقط یه بار میگم زورم نمیرسه بلندش کنم دیگه هر چه غر بزنه سکوت میکنم )

    قانون 7) آرایش ملایم روزانه در خانه ( اینجوری چشم شوهرم تا حدودی عادت کرده و وقتی یه جشنی میرم از زدن یه کرم پودر تعجب نمیکنه)

    قانون 8) اگه در مورد آرایش خیلی خیلی ملایمم بیرون گیر بده دیگه براش توضیح نمیدم فقط سکوت میکنم

    قانون 9) در مورد مسائل و مشکلات خانوادگی همسرم اصلا نظر نمیدم و با سکوت کلاس خودم رو بالا می برم ( اگه به زور نظرم رو خواست میگم خودتون صلاح رو بهتر میدونید . تجربه ثابت کرده اگه کوچکترین نظری بدم میگه تو حسودی و ... )


    قانون 10) قناعت الکی ممنوع☝ بود می خوریم نبود نه ولی شوهرم رو بد عادت نمیدم ( وضع مالی شوهرم خیلی خوبه ولی به خاطر حماقت های من برای هر چی می خرید تاریخ طولانی میزاشت فقط بعضی مواقع که سر قناعت حسابی گیر میده دعوا راه میندازه طوری وانمود میکنم که دارم قناعت میکنم برای خودش هم این کار رو واقعا میکنم ولی برای دخترم اصلا


    قانون 11) دفاع از دیگران ممنوع ☝ ( مثلا قبلا حتی از سبزی فروشی هم دفاع می کردم شوهرم می گفت سبزی هاش آشغاله من می گفتم نه اتفاقا خیلی تازه و خوبه و ... ) و یه بحث حسابی شروع میشد الان یا جواب نمیدم یا در عمل نشون میدم که بده یا خوبه مثلا سبزی خوب آشغال و دور ریز کمتری داره ...

    قانون 13) خاله من . عمه من.مامانم اینا ممنوع☝( قبلا بی منظور هر از گاهی مثلا می گفتم خاله من فلان کار رو میکنه خوبه اینم یه بحث و جنجال دیگه بود که کاملا ترک کردم طوریکه الان شوهرم ازم می پرسه مثلا خالت باغشون رو چند خریدن میگم اطلاع ندارم . خیلی راحت)

    قانون 14) نمیزارم عقده ای توی دلم بمونه ( من طی رعایت این قوانین سعی میکنم روحیم رو خیلی شاد نگه دارم تا افسرده و عقده ای نشم )

    قانون 15) زیاد توی دست و پا نمیشم ☝

    قانون 16) مکالمه اضافی باهاش اکیدا ممنوع☝( چون تجربه ثابت کرده شوهرم فقط دوست داره خودش حرف بزنه و در نهایت یه چیزی پیدا میکنه که دعوا راه بندازه)

    قانون 17) بی تفاوت بودن و ندادن نقطه ضعف بهش ( به هیچی خودم رو مشتاق نشون نمیدم مثلا نمیگم فلان ظرف رو توی خونه خیلی دوست دارم یعنی بلند بلند فکر نمی کنم چون توی دعوا شوهرم اولین چیزی که نابود خواهد کرد همون نقطه ضعف من خواهد بود)

    قانون 18) فقط اتفاقات خوش زندگیم رو به خانوادم و بقیه تعریف میکنم ( قبلا یه کار زشتی که می کردم لحظه به لحظه اتفاقات خیلی بد زندگیم رو به مادرم و خانوادم تعریف می کردم و دست و پاشون رو میلرزوندم جز خورد کردن اعصاب خانوادم و خودم چیزی نصیبم نمیشد اونا اصرار داشتن که از همچین آدمی طلاق بگیرم منم که از جدایی می ترسیدم الان هرگز این کار رو نمیکنم فقط اگه از چیزی ناراحت باشم روی کاغذ می نویسم و پارش میکنم بلافاصله به چند تا از خاطره خوبی که دارم فکر کنم مثل اولین روزی که مجردیم توی شرکت خوب استخدام شدم . یا حقوقام رو جمع کردم ماشین خریدم . به دنیا اومدن دخترم و ... اینجوری حالم عوض میشه آروم می گیرم)

    قانون 19) هر خانمی باید یه پس انداز مخفی (روز مبادا) حتما داشته باشه ( شاید بعضی ها با این نظر من مخالف باشن که بین زن و شوهر نباید چیزی مخفی باشه ولی برای خانم هایی مثل من مخصوصا اگه خانه دار هم باشن که آینده نامعلومی دارن این بهترین چیزه بارها شده من پس انداز خیلی کوچولو در حد پنجاه هزار کردم ولی مخفی نبود شوهرم با اون همه دارایش اون پنجاه تومن رو به عنوان قرض ازم گرفت و هیچ وقت بهم پس نداد . بنابراین پس انداز من باید مخفی باشه شوهرم فقط یارانه خودم رو بهم میده یعنی چهل و پنج هزار تمام . خانوادم به هنگام تولدم یا شب عیدی و ... کادو ظروف . وسایل برقی و ... می آوردن که متاسفانه دو سه ماه خونه ما دوام نمیاورد و شوهرم به هنگام عصبانیت پرتشون می کرد و می شکست من از خانوادم خواستم که دیگه نیارن اونا هم به شرطی قبول کردن که پول اون وسایل رو به عنوان کادو توی هر مراسم بهم بدن الان من کلی از این طریق پس انداز مخفی دارم که بهم اعتماد بنفس میده)

    قانون 20) وقت هایی که زیادی نظر میده جواب نمیدم و خیلی بی تفاوت کار خودم رو میکنم ( مثلا در زمینه آشپزی)

    قانون 21) هرگز خاطره براش تعریف نمی کنم مخصوصا از خانوادم ( چون تجربه برام ثابت کرد همیشه شوهرم سو برداشت میکنه)

    قانون 22) برای روحیم هر چیزی که خودم در لحظه دوست دارم انجام میدم ( کتاب . اینترنت . زبان انگلیسی . بازی با دخترم . فنگ شویی . خونه تکونی . آموزش رقصی . دایره دوستهای مفیدم رو زیاد کردم و ...) بدون در نظر گرفتن نظرش که الان چی فکر میکنه در کل ذربین رو ازش برداشتم انگار اصلا وجود نداره قهر نکردم ها . قیافه هم نگرفتم فقط برای دل خودم کاری رو انجام دادم چون اگه فقط یه ذره بهش نزدیک بشم و نظرش رو بپرسم دوباره اون بهانه ها . بی احترامی ها . بد دهنی ها . اظهار نظرها . بد بینی ها شروع میشه

    قانون 23 ) درخواست احتیاجات دخترم از پدرش توسط دخترم ( قبلا من خودم همش به شوهرم می گفتم بچه لباس نداره . بچه کفش نداره . میوه می خواد . شیر می خواد و ... همش از لج من نمی گرفت یا خیلی دیر می خرید یا می خواست با من بحث کنه زود از جانب دخترم اذیتم میکرد بهش چیزی نمیخرید تا من اذیت بشم ولی الان به دخترم یاد دادم هر چی دلش می خواد خودش مستقیم از پدرش بخواد و من دخالتی نخواهم کرد انصافا این روش خیلی جواب داده


    قانون 24) در عین اینکه نیش تا بنا گوشم باز نباشه و سبک بازی در نیارم ولی نیاز عاطفی همسرم رو به طور کامل برطرف میکنم


    قانون 25) برای سرو چایی عجله نمی کنم چایی رو بیشتر میزارم دم بکشه ( توی این مورد هم دعوا بیشتر داشتیم سعی کردم قلق چایی رو پیدا کنم . گاهی وقتها بعضی انتقاد ها تبدیل به فرصت میشه که آدم بتونه یه چیزی رو بهتر یاد بگیره البته انتقاد همسر من در این مورد بیشتر شبیه بهونه گیری بود ولی بازم سعی کردم بهونه دستش ندم)

    قانون 26) منت کشی ممنوع ☝ قبلا حتی مقصر هم نبودم معذرت می خواستم اینجوری اون فرصت رو از شوهرم می گرفتم که به اشتباه و کار بدش فکر کنه . الان فقط وقتی واقعا مقصرم معذرت خواهی میکنم

    قانون 27) به کوچک ترین کار خوب که انجام میدم برای خودم جایزه میخرم حتی شده یه فنجون قهوه یا کلیپس و ... مثلا روز مرد برای خودمم جایزه خواهم گرفت چون من مرد خودمم

    قانون 28) سعی میکنم بدون اینکه تابلو کنم از بعضی موقعیت ها در برم تا دوباره بحث و دعوا شروع نشه مثلا مواقعی که من و دخترم داریم باهم بازی می کنیم شوهرم همش نظر میده و بازی رو تبدیل به دعوا می کرد یه بار من و دخترم داشتیم باهم منج بازی می کردیم شوهرم گفت منم بازی می کنم از وقتی اومد فقط غر زد که شما تاس رو خوب نمی چرخونید . سطح میز صاف نیست . شما ها بازی بلد نیستید و اینا رو با صدای بلند و فحش می گفت در آخر هم عصبانی شد و کاغذ منج رو پاره کرد درسته بعدش به خاطر این حرکتش خجالت کشید ولی مزه بازی رو به کل تلخ کرد من الان یاد گرفتم که این مواقع یه بهونه ای بیارم و باهاش هم بازی نشم مثلا دفعه آخر گفتم الان پدر و دختر رو تنها میزارم تا باهم بازی کنن و من برم غذای خوشمزه براشون درست کنم

    قانون 29) سعی میکنم از اخبار روز دریه حدی خبرداشته باشم و اگه در مورد چیزی نمیدونم اصلا نظر ندم

    قانون 30) هیچ کدوم از سوالهای بی منطقش رو با جزئیات جواب نمیدم تا خودش متوجه بشه که داره زیادی سوال میپرسه و گیر میده فقط جواب های کوتاه تا مجبور بشه برای رسیدن به جوابش سوالات زیاد بپرسه بلکه خسته بشه از سوال و جواب


    قانون 31) وابستگی ممنوع ☝ حالم رو به رفتار ش وابسته نکردم که اگه حالش خوب بود و تحویلم گرفت احساس خوشبختی و خوشحالی کنم و حالش بد بود افسرده بشم بلکه واسه دل خودم کاری رو میکنم


    قانون 32) مقایسه حسادت و حسرت رو کلا از زندگیم پاک کردم : از یه نفر یاد گرفتم که اگه قرار باشه مقایسه بکنم خود دیروزم رو با خود امروزم مقایسه کنم ببینم نسبت به دیروزم چقدر پیشرفت کردم و کاستی هام رو پیدا کنم و تلاش کنم رفعشون کنم اگه بخوام مقایسه هم بکنم دیگه به پایین تر از خودم زوم میکنم . ظاهر زندگی ها با باطنشون کلی فرق میکنه


    قانون 32) دیگه احتیاجاتم رو از شوهرم می خوام هرچند که نخره : قبلا از ترس اینکه دوباره جواب (نه) بشنوم چیزی از همسرم نمی خواستم و اونم خودش رو یه همسر تمام عیار میدونست که کل رفاه رو برامون تامین کرده ولی الان به خودم قبولوندم که جواب( نه) خواهم شنید ولی مثلا میگم لباس ندارم . گوشیم کهنه هست . دندان پزشک لازمه برم و ... 80 درصد مواقع تامین نمیکنه ولی اون طرز فکرش هم از بین رفته یه جورایی مدیونه

    قانون 33) به خواهر شوهرم به چشم یه زن نگاه میکنم شاید ظاهرش نشون نده ولی اونم مشکلات یک زن رو حتما داره پس سعی کردم دیدگاهم رو بهش عوض کنم و مثل مادر خودم دوسش داشته باشم و اگه تیکه ای هم انداخت بی تفاوتم چون انسانهای شاد و خوشبخت هیچ وقت با کنایه و تیکه حرفشون رو نمیگن شاید گذشته تلخی داشته که نسبت به همه بد بین شده ( بعضی موقع ها باید قبول کنیم که نباید زیاد حساس باشیم من اگه یه لباس مشکی بپوشم مامانم با لحن بلندی میگه این چه وضعیه بازم که خودت رو شبیه عزیز مرده ها کردی و ... اصلا بهم بر نمی خوره تازه خندم هم میگیره میگم چشم مامان عوضش میکنم حالا اینو خواهر شوهرم با لحن خیلی آروم بگه که مثلا سیاه نپوش شوهرت جونه یا یوم اش خوب نیست رنگهای شاد بپوش دیگه خودت هم جوانی ( احساس می کردم داره تو مسائل شخصیم دخالت میکنه) این طرز فکر خیلی مسمومه

    قانون شماره34) خودم رو مشغول کاری می کنم : اینطوری فرصت پیدا نمیکنم که بابت کارهای همسرم حرص بخورم مثلا یه فهرستی از کارهای نیمه تمام رو لیست کردم ( مثل اقدام به تعویض کارت گواهینامم . کارت ملیم . یا مرتب کردن فایل های درهم توی کامپیوتر و خیلی چیزهای دیگه که نیمه تمام موندن )

    قانون شماره 35) من طی این چند سال به این نتیجه رسیدم که توی دعوا اونیکه با صدای آروم حرف میزنه و خونسرده حتی حرفش غیرمنطقی هم باشه برد با اونه . سکوت بهترین هدیه ی خداس ( البته خیلی کم گاهی اوقات تنوع توی رفتار هم لازمه ولی در کل اونی که آرامش داره بدنده هست)

    یاد گرفتم بعد از دعوا اگه اومد منت کشی خیلی کوتاه در چند جمله از کلمه "من" استفاده می کنم تا "تو" ، مثلا میگم من ناراحتم که اینو بهم گفتی... نمیگم تو ناراحتم کردی . یا مثلا نمیگم تو همیشه این کار رو میکنی ... میگم تو گاهی این کار بد رو میکنی و اینکه سعی میکنم الکی هم باشه یه نقطه مثبت ازش پیدا کنم اول مکالمه اون رو بگم و بعد ... مثلا تو قلبت خیلی مهربونه ولی گاهی من از فلان ... کارت ناراحت میشم دلم خیلی می خواد که ... . فعل منفی هم بکار نمیبرم که مثلا نمیکنی . نمی خری . مثلا میگم بهتر نیست ؟ یا صلاح میدونی ...؟ و ..اینجوری شوهرم مقاومت کمتری نشون میده .( البته خیلی کم این موقعیت ها پیش میاد که با هم منطقی صحبت کنیم)


    ودر آخر ارتباط با خدا توی آرامش و اعتماد به نفسم خیلی خوبه انگار یکی رو همیشه دارم که بهش تکیه کنم و ازش کمک بخوام چون هنوز راه نرفته زیاد دارم


    الگوهای رفتاری کارساز



    احسنت به بی کران

  4. کاربر روبرو از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده است .

    باغبان (دوشنبه 01 دی 99)

  5. #193
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,771 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ساقی نمایش پست ها



    رنج و درد و زجر چه فرقی با هم دارند ؟


    درد یک محرک است و می تواند لذت بخش باشد .
    درد خودش درمان است.
    نداشتن درد یعنی نشناختن شاخص.
    درد یک توجه است .
    دقت کن از کجاست ؟اجازه بده کار خودش را بکند.تا بشناسی از کجاست ؟ تا درمانش کنی .

    درد جسم +درد معنوی (درد عشق ,دردحقیقت, درددین و...)

    مولا نا می فرماین:درد یکی از ابزار های تعالی است

    رنج یک نوع احساس است .نگرش های ذهنی است .

    درد =طبیعی است
    رنج= عادی است
    زجر = بیمارگونه است


    - - - Updated - - -




    سلام
    نکته مهم و قشنگی بود

    چند وقت پیش یه مستندی می دیدم که فرد مبتلا به سرطان بود .
    چیزی که برام جالب بود این هست که درسته اون شخص شرایط سختی داشت، ولی شکرگزار خدا بود و یه جور رضایت معنوی را می شد ازش فهمید - یعنی طلبکار نبود .
    سختی داشت ، از هزینه بیماری تا درد بیماری ....ولی زجری تو چشماش نبود و این سخن مولانا در چشمان او موج میزد :
    ""درد یکی از ابزار های تعالی ست""
    و به قول سعدی : نابرده رنج گنج میسر نمی شود .




    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 01 دی 99 در ساعت 17:26

  6. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    gholam1234 (دوشنبه 01 دی 99)

  7. #194
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,771 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط wisdom نمایش پست ها
    همه میتونیم یه کلبه داشته باشیم شایدم داریم و خوب نگشتیم پیداش کنیم.
    یاد یه انیمیشن دوران کودکی افتادم که شخصیت های اون‌کارتون تصمیم کرفتن برای خودشون سرپناه بسازن اولی با پارچه یه چادر زد یه باد اومد بردش،دومی با نی و چوب ساخت یه بارون زد خرابش کرد سومی با مصالح واقعی یه خونه ساخت بقیه هم بهش پناه آوردن وقت برف و بارون،خیلی مهمه کلیه از چی ساخته بشه،باید از مصالحی انتخاب کرد که جاودانگیش خیلی زیاد باشه،که هر بادی خرابش نکنه،
    اما مصالحی که من دلم میخواد کلبه ام ازش درست بشه صبر،قناعت،گذشت وهمدلیه،
    حس کردم کلاس پنجمم دارم انشا میخونم پای تختهولی واقعا حرفای دلم بود دیگه پاکش نکردم




    مصالح خیلی خوبی استفاده کردید :)
    ان شالله هممون بتونیم کلبه ای استوار برای خودمون داشته باشیم .
    کلبه ی برفی

    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 09 بهمن 99 در ساعت 19:19

  8. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    gholam1234 (پنجشنبه 09 بهمن 99), Mvaz (جمعه 10 بهمن 99), بالهای صداقت (دوشنبه 13 بهمن 99)

  9. #195
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,771 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره آشنا نمایش پست ها

    برای پیدا کردن همسر دنبال زندگی ایده آل نباشید شما خودتون زندگی ایده آل رو میسازید.من وقتی تونستم زندگی ام را خوب کنم که نقش خودم رو فهمیدم و متوجه شدم خودم سازنده زندگی ام هستم


    به نظرم این جمله کمک خوبی به کمال گرایی (کمال طلبی منفی ) می کنه ،،اینکه زندگی خوب یه چیز آماده نیست و مشکلات و یا مسائل ، جزئی از زندگی ست ،،،
    در دانشگاه زندگی همیشه در حال پیشرفت و یادگیری باشیم .

    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 12 بهمن 99 در ساعت 00:15

  10. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (دوشنبه 13 بهمن 99)

  11. #196
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 16:32]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,156
    امتیاز
    90,044
    سطح
    100
    Points: 90,044, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,808

    تشکرشده 6,771 در 2,368 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Parastou نمایش پست ها
    به نظر من سرچشمه ی حس خوشبختی و حال خوب از درون خود ماست.

    از این جمله ها خیلی کم دیده میشه :)
    اگه به درون خودمون نفوذ کنیم و حس و مسئولیت شادی و خوشبختی واقعی را اول از درونمون و خودمون ببینیم ، به عظمتی می رسیم همانند کهکشان ها .
    اون موقع نگاه ما به دنیا به نظرم بهتر میشه ،،،کمتر از دنیا طلبکار میشیم ،،، یه جورایی می تونیم بگیم خدا شناسی ست .
    به قولی : خودت را بشناس تا خدا را بهتر بشناسی .
    ان شالله که در این مسیر باشیم و بتونیم خودمون را نزدیک کنیم به این هدف .

    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 24 فروردین 00 در ساعت 04:59


 
صفحه 20 از 20 نخستنخست ... 1011121314151617181920

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.