الودي آتياس نويسنده است اما نه نويسنده اي مثل باقي نويسنده ها. اين دختر جوان 27 ساله به مدت 1 سال در حال مبارزه با سرطان بود و تمام تجربيات دردناك و حالات رواني خود را در كتابي به نام برگ برنده به چاپ رسانده است. آن چه مي خوانيد ترجمه ي گفتگوي مجله فرانسوي زبان plurielle با اين نويسنده ي جوان است.
چرا دست به نوشتن اين كتاب زديد؟
اين كار نه براي آرام كردن خودم بلكه براي انتقال انرژي ام به ديگران بود. اطرافيان در زماني كه بيمار بودم به من روحيه بسيار دادند و من مي خواهم همين روحيه را به بيماران مبتلا به سرطان بدهم. مي خواهم بگويم سرطان يك بيماري لاعلاج نيست و به راحتي قابل درمان است.
چگونه از بيماري خلاص شديد؟
من نيز مانند ساير بيماران وقتي از بيماري ام مطلع شدم از خود مي پرسيدم چقدر مهلت دارم؟ اما بعد نوع سوالاتم را تغيير دادم و به اين فكر كردم كه چقدر زمان باقي مانده است تا به زندگي عادي خود باز گردم. تصميم گرفتم نترسم و سبب ترس ديگران هم نشوم. به جاي آنكه هر روز صبح هنگام بيدار شدن تكرار كنم كه اين بي عدالتي است با خودم تكرار كردم كه بايد زنده بمانم. هميشه زمان پس از بهبودم را تجسم مي كردم و به فكر كارهايي بودم كه بايد انجام مي شد.
يعني بيش از حد خوش بين بوديد؟
پزشكم وقتي به من خبر ابتلايم به بيماري سرطان خون را داد گفت: شما معالجه مي شويد و من همين يك جمله را گرفتم و گرچه روزهاي خوبي نداشتم ولي با خودم تكرار مي كردم كه اين بيماري نيز مانند خيلي بيماري هاي ديگر ماه ها طول مي كشد اما سرانجام من به زندگي عادي خود باز خواهم گشت.
در كتابتان اشاره كرديد كه بيماري به شما مطالب زيادي آموخت ولي در عين حال چيزهاي زيادي هم از شما گرفت. منظورتان از اين حرف چه بود؟
سرطان براي من مثل يك سكوي پرش بود. سعي كردم طي دوران بيماري ام طبيعي باشم اما خودم را محدود نكنم. ترس از بيماري و ترس از مرگ كاري كرد كه حواشي زندگي را از ياد ببرم و به اصل توجه كنم و همين امر سبب بهبود كيفيت زندگي من شد. اسكنر پزشكي براي من مثل يك دستگاه هشدار دهنده بود كه مي گفت آيا تو در حال بهبود هستي يا فقط به سمت و سويي مي روي كه ديگران انتظارش را دارند. پس از بهبود ياد گرفته ام كه براي خود تصميم بگيرم و اجازه ندهم تفكرات ديگران مرا منحرف كند. به خيلي از مسايل مثل يك تابو نگاه نمي كنم و معتقدم هميشه پس از يك موقعيت سخت زندگي مجدداً لبخند خواهد زد.
منبع: هفته نامه سلامت
و يك مورد اين كه
علت گرايش من به اين مباحث و چرا عناوين"....سرطان را خط زد"
من هيچ وقت سرطان نداشتم.
از اسم سرطان مي ترسيد درسته؟
اما كساني بودند كه اون رو هم شكست دادند.
وقتي بدونيد سرطان رو هم مي شه خط زد پس هر مشكلي هر چه قدر هم سخت باشه حل شدنيه
شنيدين مي گن وقتي خدا بخواد هديه اي بهت بده اون رو داخل يك مشكل مي پيچه. هر چه قدر مشكلت بزرگتر باشه هديه ت هم بزرگ تر خواهد بود.
پس هر موقع مشكلي براتون پيش اومد بدونيد خدا مي خواد يه هديه بهتون بده.
يه شعر از مولانا هم براتون مي ذارم كه پاسخ سوال هاتون رو مي ده
با تو سربسته و در پرده بگويم
تا كسي نشنود اين راز گهربار جهان را
آن چه گفتند و سرودند تو آني
خود تو جان جهاني اگر نهاني و عياني
تو هماني كه همه عمر به دنبال خودت نعره زناني
تو نداني كه خود آن نقطه عشقي
تو خود اسرار نهاني
تو خود باغ بهشتي
تو به خود آمده از فلسفه چون و چرايي
به تو سوگند
كه اين راز شنيدي و نترسيدي و بيدار شدي در
همه افلاك بزرگي
نه كه جزيي
نه كه چون آب در اندام سبويي
تو خود اويي به خود آي
تا در خانه متروكه هر كس ننشيني
و به جز روشني شعشعه ي پرتو خود هيچ نبيني و گل وصل نچيني
براي حل مشكلات اين در و اون در زدن چاره نيست. خدا+ خود شما. همين كافيه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)