لانس آرمسترانگ
Lance Armstrong
فاتح هفت دوره مسابقات توردوفرانس و قهرمان عرصه نبرد با سرطان
نام کامل: لانس ادوارد آرمسترانگ
تاریخ تولد: 18 سپتامبر 1971
محل تولد: آمریکا - تگزاس
حرفه ورزشی: دوچرخه سواری – جاده
لانس آرمسترانگ کیست؟
لانس آرمسترانگ در سال 1996 به سرطان بیضه با گسترش (متاستاز) شدید در ناحیه ریه ها و مغز مبتلا گردید اما سر تسلیم در مقابل آن فرود نیاورد و تصمیم گرفت آن را به بهترین رویداد و افتخار آمیز ترین فرصت زندگیش تبدیل کند. او پس از یک سال نبرد مداوم با بیماری سر سختش سرانجام پیروز شد و در سال 1997 به تیم دوچرخه سواری آمریکا پیوست. او پس از مغلوب کردن سرطان، توانست برای هفت دوره متوالی قهرمان رقابتهای توردوفرانس شود و نام خود را برای همیشه در تاریخ و حافظه ورزش جهان حک کند. او موفق شد رکورد پنج قهرمانی میگوئیل ایندوراین، برنادرد هینالت، ژاک آنکتیل و ادی مرکس را پشت سر بگذارد...
از داستان زندگي لانس آرمسترانگ مي توان يك ملودرام هاليوودي ساخت؛ بيماري مرگبار به يك قهرمان حمله مي كند. او نه تنها به بيماري خود غلبه مي كند، بلكه به دنياي حرفه اي ورزش بازمي گردد و بهترين جوايز دوچرخه سواري را از آن خود مي كند. باوركردني نيست، اما واقعيت دارد. او با تجاربي كه از بيماري خود كسب كرده، به يكي از مردان تاریخ ساز آمریکا تبديل شده است. آرمسترانگ پس از اينكه مقابل چشم هاي خيره مجسمه ژاندارك، تاج قهرماني هفتمين دوره مسابقات توردوفرانس را بر سر نهاد، براي هميشه از اين رقابت ها كناره گيري كرد تا از نام خود براي علاقه مندان دوچرخه سواري جهان، يك اسطوره بسازد.
غلبه بر سرطان و پرواز به سوی آینده...
قهرماني هاي لانس آرمسترانگ در رقابت هاي توردوفرانس از سال 1999 آغاز شد. لانس پس از آن طي سالهاي 2000، 2001، 2002، 2003، 2004 و 2005 به عنوان قهرماني در اين رقابت ها رسيد. اين دوچرخه سوار مشهور، آخرين بار پس از اينكه 3607 كيلومتر مساحت كل تور را ركاب زده بود، كار خود را در خيابان معروف شانزه ليزه به پايان برد. دوچرخه سوار تيم ديسكاوري چنل امروز به تاريخ پيوسته و مي خواهد پس از پايان دوران حرفه اي خود به عرصه سياست قدم بگذارد.
لانس آرمسترانگ ملقب به سلطان جاده ها درخصوص اين انتقاد كه او تا مرحله بيستم رقابت ها، در هيچ مرحله اي اول نشده، گفت: قهرماني در يك مرحله ضروري نيست، مهم اين است كه با فتح مرحله بيستم اين رقابت ها، اثبات كردم بهترين دوچرخه سوار تور هستم.
لانس آرمسترانگ صرفنظر از كسب هفتم عنوان قهرماني به عناوين ديگري نيز دست پيدا كرده است. لانس در سال 2002 موفق شد عنوان مرد سال ورزش اسپورت ايلوستريتد را از آن خود كند. لانس طي سالهاي 2002، 2003 و 2004 به عنوان ورزشكار مرد سال آسوشيتدپرس مفتخر شد. او از جايزه بي. بي. سي هم بي نصيب نمانده است. لانس آرمسترانگ در سال 2003 از سوي اين رسانه ، به عنوان شخصيت برتر ورزشي سال، انتخاب شد. آرمسترانگ طي سالهاي 2003 و 2004 هم جايزه شبكه اي. اس. پي. ان را از آن خود كرد.آرمسترانگ، دوچرخه سواري است كه به قول بسياري از كارشناسان ديگر هرگز تكرار نمي شود.
لانس آرمسترانگ پس از موفقیت در نبرد با سرطان، در سال 1997 اقدام به تاسيس بنيادي براي كمك به بيماران سرطاني كرد.[/u] او دستبند زرد رنگي را با اين شعار به دست مي بست؛ قوي زندگي كنيد . اين دستبندها در توليد انبوه به فروش رفت تا درآمد حاصله از آن، صرف بيماران سرطاني شود. در همين راستا يك شركت توليدكننده لوازم ورزشي در سال 2004، 5 ميليون عدد از اين دستبندها را به قيمت يك دلار فروخت و يك ميليون عدد نيز به موسسه خيريه لانس آرمسترانگ اهدا شد، اما امروز وضعيت فرق كرده است. تاكنون 51 ميليون از اين دستبندها به فروش رفته و حتي نهادها و سازمان هاي خيريه ديگر هم بر آن شده اند تا دستبندهايي با عناوين و رنگ هايي ديگر را در سايه شهرت دستبندهاي آرمسترانگ به فروش برسانند.امروز هم بيماران سرطاني به اين حقيقت آگاه شده اند كه هر انساني مي تواند با سرطان پيشرفته مقابله و بر آن غلبه كند.
زندگینامه لانس آرمسترانگ در "سرطان، بهترین رویداد زندگی من"
ادامه دارد!
با من همراه باشید...!
حمیدرضا بوالحسنی
اولین کتاب جهان که در دوران پیوند مغز استخوان ترجمه شده است...
----------------------------------------------------------------------
عنوان کتاب: سرطان، بهترین رویداد زندگی من
گوشه هایی از زندگی پرفراز و نشیب لانس آرمسترانگ
مترجم: حمیدرضا بوالحسنی
انتشارات جیحون: 6644532-021
نگاهی اجمالی به «سرطان بهترین رویداد زندگی من»
کتاب «سرطان، بهترین رویداد زندگی من»، اولین کتاب تاریخ جهان است که ترجمه آن در دوران پیوند سلولهای بنیادی و مغز استخوان شروع شده است...
این کتاب شامل 10 فصل و 2 ضمیمه است، که در هر یک از آنها، بخشی از زندگی " لانس آرمسترانگ" منعکس شده است؛ ایام کودکی، ورزش و قهرمانی، رویارویی با سرطان، شیمی درمانی، نبرد و مبارزه با سرطان و سرانجام دوران بهبودی، زندگی دوباره و حماسه سازی..
دیدگاه مترجم
در باور من زندگی او یک حماسه به تمام معناست که میتواند هر انسانی را تحت تأثیر قرار دهد و شیوه نگرشی جدید به او ببخشد؛ شیوه نگرش و طرز فکری که قادر است او را به انسان دیگری تبدیل کند: انسانی که نه تنها از مبارزه، هراسی ندارد، بلکه آن را با آغوش باز، پذیراست؛ انسانی که برای محقق کردن اهدافش، کلیه موانع و نیروهای منفی را به فرصتهای طلایی و پلکانهای پیشرفت، تبدیل، و همه کائنات را در جهت موافق با حرکتش، همسو میکند؛ انسانی که قادر است هر رویایی را به واقعیت تبدیل کند...
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس...
زمانی که به توصیه چند تن از دوستانم برای اولین بار مطالبی پیرامون زندگی و شخصیت این قهرمان بزرگ خواندم، به شدت تحت تأثیر قرار گرفتم، چرا که در آن هنگام خود نیز در حال طی کردن مراحل شیمیدرمانی و پرتودرمانی بودم. پس از مطالعه زندگینامه او، انقلاب عظیمی در دنیای درونم رخ داد و روحیهام دگرگون شد؛ تا حدی که پس از گذشت دو سال، هنوز با ورقزدن و خواندن عبارات آن، سرشار از امید، نشاط، و انرژی مضاعف میشوم. به همین خاطر در دوران پایانی آخرین شیمی درمانیام، تصمیم گرفتم با ترجمه زندگی نامه او و جمع آوری مطالبی دیگر در مجموعهای تحت عنوان «سرطان، بهترین رویداد زندگی من»، خدمتی ناچیز به جامعة بیماران سرطانی، ورزشکاران، و تمامی کسانی نمایم که حقیقت بر دل و جانشان تجلی کرده است...
نام: حمیدرضا
نام خانوادگی: بوالحسنی
تولد اول: 24 اردیبهشت 1364 - اصفهان
تولد دوباره: 24 تیر 85 - تهران/ بیمارستان دکتر علی شریعتی - مرکز پیوند سلولهای بنیادی، بخش BMT3
دانشجوی فیزیک دانشگاه اصفهان
زمینه پژوهـش: فـناوری اطلاعات-IT
سوابق و فعالیتها:
- کسب رتبه دوم کشور، جشنواره خوارزمی - سال 80
- ویرایـش کـتاب «رمـوز مـوفـقیت مـدیـران IT» - سال 84
- مدیریت فنی پروژه "Venus-Transit" - دانشگاه اصفهان سال 83
- حضور و چاپ مقاله در چهارمین همایش ملی تجارت الکترونیک،آذر 86
- حضور و چاپ مقاله در سومین کنفرانس بین المللی EC، آبان ماه 87
- چاپ مقاله در کتاب "The Search" اثر آقای مهندس سعید حاجبی
- ویرایش کتاب «تجارت الکترونیک» ترجمه آقای مهرجو (در دست انجام)
- مدیریت واحد تحقیق و توسعه شرکت آفا (عضو شبکه پژوهش و فناوری)
- تهیه پیشنهاد توسعه اولین شبکه الکترونیک مهدهای کودک کل کشور
- همکاری در امور پژوهشی فناوری اطلاعات-شبکه سراسری ایران گیت
- همکاری با واحـد تـحقـیـق و تـوسـعـه (R&D) اصـفـهان-تـکـفـا سـال 83
- همکاری با مرکز تحقیقاتی IT پیشرفته دانشگاه صنعتی شریف- AICTC
- کارشناس فنی و مشاور شرکت تجارت بین الملل دانا (.Dana Trade Co)
- تــرجمه کــتـاب «سرطـان، بـهتـرین رویـداد زنـدگـی من»- زمـستـان 85
اتوبیوگرافی: زندگی من در یک نگاه
روز بیست و چهارم اردیبهشت سال یکهزار و سیصد و شصت و چهار، در شهر اصفهان چشم به جهان گشودم... دوران ابتدایی را در دبستان هراتی سپری کردم. از همان روزهای اول تحصیل، علاقه عجیبی به تحقیق و پژوهش داشتم؛ به همین خاطر در سن 8 سالگی یادگیری زبان انگلیسی را شروع کردم. مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در مدارس اندیشه و هراتی گذراندم. و هم اکنون دانشجوی رشته فیزیک دانشگاه اصفهان هستم..
سال 80 پس از کسب رتبه دوم کشور در جشنواره خوارزمی، هنگامی که قصد داشتم برای شرکت در کنکور سراسری آماده شوم، متوجه تغییراتی در وضعیت جسمی خود شدم.. مجبور بودم آنها را نادیده بگیرم چون اهداف بسیار بزرگی در ذهن داشتم و موفقیت در آن آزمون برایم بسیار حائز اهمیت بود.
پس از انجام آزمایشات خون متعدد و عکسبرداری، مشخص شد که من به بیماری لنفوم هوچکین مبتلا هستم و باید تحت شیمی درمانی قرار بگیرم. پزشک معالجم، آقای دکتر فریبرز مکاریان، رژیم درمانی ABVD را برای شروع انتخاب کردند، و به این ترتیب، شروع زندگی دانشگاهی من با پدیده ای غریب به نام سرطان و شیمی درمانی مقارن شد ... البته ناگفته نماند که بعدها فهمیدم این تقارن فقط و فقط لطف و رحمت خداوند متعال بوده است.
در اوایل دوران شیمی درمانی، نگرش خاصی در رابطه با نبرد با سرطان نداشتم. اصلاً شاید مفهوم نبرد و مبارزه را تا آن هنگام درک نکرده بودم! به جای خوشحالی و امیدواری به فردایی روش، بیشتر ناامید و نگران بودم. آن روزها تمامی سرگرمی من شده بود رفتن به آزمایش خون، سی تی اسکن و مطب دکتر ... به همین خاطر احساس چندان خوشایندی نداشتم.
همه چیز برایم عذاب آور و خسته کننده شده بود تا اینکه .... تحول عظیمی در دنیای درونم رخ داد و مرا متحول کرد:
"می خوام صد سال زنده بمانم..." - لانس آرمسترانگ
این جمله، عنوان مقاله ای در مورد لانس آرمسترانگ "Lance Armstrong" اسطوره دوچرخه سواری جهان و قهرمان عرصه نبر با سرطان، بود که در همان روزهای درمانم به طور تصادفی خواندم.. از آن پس، دیگر من حمید قبلی نبودم. گویی یک انقلاب و دگرگونی عجیبی در دنیای درونم رخ داده بود. دیگر نا امید و ناراحت نبودم. فقط می خواستم مبارزه کنم تا پیروز شوم.
پس از آشنایی با شخصیت آرمسترانگ، تصمیم گرفتم به مطالعه پیرامون او و حماسه اش بپردازم. به همین خاطر چند تا از معروف ترین کتابهای (زبان اصلی) او را تهیه کردم تا مطالعه کنم، لحظاتی پیش می آمد که احساس میکردم این ماجراها از زبان من نقل شده! به قدری گیرا، و از ته دل نوشته شده بود که شاید هر بیمار دیگری آنها را میخواند، به شدت تحت تاثیر قرار میگرفت؛ حالت سوخته را، سوخته دل داند و بس!
حمیدرضا بوالحسنی
در نهایت این که تو سايت ویکی پدیا نوشته: لانس آرمسترانگ خداناباور است!دقت کنید!... خداناباور! چه اصطلاح مسخره ای برای فاتح هفت دوره مسابقات توردوفرانس و قهرمان عرصه نبرد با سرطان...
و این هم اثبات
این جملات تو این صفحات کتاب سرطان بهترین رویداد زندگی من نوشته ی لانس آرمسترانگ
صفحه ی 103: یکی از خصوصیات واضح انسان در مقایسه با خداوند ضعف و ناتوانی اوست
صفحه ی 129: وقتی هول و هراس به معنای واقعی خود تمام وجودت را فرابگیرد بیشتر از بقیه مردم به نقاط ضعف خودت پی می بری و به اعتقاد من این ترس سازنده است. من از آن جایگاه رفیعی که خودم را در آن می دیدم نزول کرده بودم و هیچ پناهی به جز فلسفه بافی نداشتم. این بیماری باعث می شود که بیشتر از قبل از خودم سؤال کنم و اصول اخلاقی دیگری را برگزینم
صفحه ی 149: در مقابل ناامیدی مطلق، شواهد موجود و فاجعه به جز ایمان داشتن چه کاری از دست مان بر می آید؟
صفحه ی 187: دیگر احساس می کردم که من برای مصلحت سایرین به این بیماری مبتلا شده ام و از این رو تصمیم گرفتم که یک بنیاد راه بیندازم
صفحه ی 313: اجازه دهید یک لطیفه ی جالب و پند آموز برای تان تعریف کنم
مردی در سیل گیر می افتد. وقتی جریان آب بالا می آید روی سقف خانه اش می پرد و منتظرکمک می ماند. فردی با قایق متوری می آید و به او می گوید: بپر من نجاتت می دهم
مرد می گوید: نه ممنون . خداوند مرا نجات می دهد
آب هم چنان بالا می آید. چند دقیقه بعد هواپیمای نجات بالای سرش می آید و طنابی برای او می اندازد
مرد باز هم می گوید: نه ممنون. خداوند مرا نجات می دهد
آب باز هم بالا تر می آید و بالاخره به سقف خانه می رسد و آن مرد غرق می شود
وقتی به بهشت می رود با التماس به خدا می گوید خدایا چرا منو نجات ندادی؟
خدا می گوید من اون قایق و هواپیما را برای نجات تو فرستادم اما تو نفهمیدی
من فکر می کنم همه ی ما به نوعی مثل آن مرد هستیم... اتفاقات زیادی رخ می دهد اما از حقیقت آنها بی خبریم.در حالی که می توانیم مسئولیت کارهای خود را به عهده بگیریم و شجاع باشی
رها
علاقه مندی ها (Bookmarks)