سلام
راستش درست نمی دونم بایید از کجا شروع کنم ،قضیه به 2 سال پیش بر می گرده من یه هم دانشگاهی داشتم که خیلی ازش خوشم میومد ،پس عاقل و فهمیده ای می خورد باشه ،کلا آدمیه که همه خیلی روش حساب می کنن اون سه وروودی از من بالاتر بود ، من از این پسر خیلی خوشم میومد ،خیالتون رو راحت کنم من یه دختر می شه گفت زیبای قد بلندم که خانواده ی خوبی دارم ،پزشکی هم می خونم ،به هیچ عنوانم اهل دوستی نیستم خیلی از پسرای دانشگامون از من خوششون میومد ولی اهل بازی گرفتن آدما نیستم رک به همشون نه گفتم ،خلاصه من دل و به دریا زدم و به این هم دانشگاهیم گفتم که خوشم ازش میاد البته با اس ام اس ، اون موقع هیچی بهم نگفت حتی یک کلمه وقتیم می دیدمش هیچی به روم نیاوردمثل سابق باهام برخورد می کرد منم دیگه داشتم فراموشش می کردم و واسم شده بود یه هم دانشگاهی عادی ولی بگم سعی می کرد هر ماه به بهانه ی کار باهام تماس بگیره ولی من اصلا به منظور نمی گرفتم،مهر امسال درسش تموم شد توی آبان بود که دیدم واسم اس ام اس عشقولانه شروع کرد زدن اولش خیلی ناراحت شدم که چرا الان یادش افتاده؟گفت اون موقع خیلی مشکل داشته و درگیر فارغ التحصیلی و مریضی پدرش بوده راستش زیاد بهش توجه نکردم ولی بعد باز دلم براش تنگ شد اونم فقط در حد ماهی یک اس ام اس واسم می زد منم خیلی بهم زور داشت سر همینم بهش گفتم که کارتون بسیار بده که یه چیزی می گید و فرار می کنید... اونم گف که کاملا حق با شماست خانوم دکتر و گفت که باید ببینتم و من اجازه ندادم،خلاصه دلمو باز زدم به دریا و بهش گفتم که من آدمی نیستم که با کسی دوست بشم از اینکه کسی هم برام از این اس ام اس ها بده عذاب وجدان می گیرم و لطفا هدفتون رو دقیقا بیان کنین!
اونم گفت:من می دونم شما این جور آدمی نیستین منم این قصدم نبوده و باید با هم صحبت کنیم...این اتفاق 2 روز پیش افتاد
حالا آیا کار من اشتباه بوده؟واقعا هدف این آدم چی بوده؟و حالا من باید چی کار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)