قضیه از هفته های اول دانشگاه شروع شد،از وقتی که دیدمش.
به خاطر رابطه ناموفقی که قبلا داشتم دیدگاه بدی نسبت به جنس مخالف و عشق و ازدواج داشتم به خاطر همین اولین باری که کلاس کنار هم نشسته بودیم حسی ما بین نفرت و عشق وجودم رو فراگرفت!
به خودم هشدار دادم که این دختر پتانسیل تباهی زندگیم رو داره و باید ازش دوری کنم.
اما رفته رفته مشکل حادتر شد.یواش یواش حسم بزرگتر شد و بدتر از همه بعد کمی شناخت متوجه شدم که این خانوم از لحاظ شخصیتی مشابه دختر رابطه قبلیمه.
منی که تازه از یه بحران خلاص شده بودم مجبور بودم چهار سال هم ایشون رو تحمل کنم.رفتارش برام آزار دهنده بود.
جز دخترایی بود که اگه جزوه ای لازم داشت یا سوالی داشت اول از همه می اومد سراغ پسرا.بویی از سنگینی و غرور نبرده بود و رفتار بچگانه ای داشت،با شوخی های سر کلاس و نخود هر آش شدن هاش خودش رو به همه نزدیک میکرد.
اینم بگم من آدمی ام که سعی میکنم روابطم رو کنترل کنم.واقعیتش اینه که از دوستی(هر نوعش چه معمولی و چه عاشقانه)با جنس مخالف خوشم نمی آد(شاید به خاطر تجربه تلخم باشه یا شاید تربیت خونوادگیم)حس میکنم این چیزا گناه به حساب می آن(آخه دین مگه اینو نمیگه؟).لطفا فکر نکین که من آدم مذهبی هستم،گاهی نماز میخونم ولی واقعا دراون حد نیستم. به خاطر همین از اول دانشگاه با کسی کاری نداشتم از جمله دخترا.سعی میکردم به درسم برسم و انسان باشم.حتی یادمه یه بار وقتی که از پله های دانشکده بالا می اومدم دخترا که تو راهرو بودن گفتن آقای با شخصیت اومد :دی!
اول فکر میکردم آدم امل و احمقی ام که وقتی پسری سر امتحان با مریم تقلب میکنه یا هی می خواد خودش رو به اون نزدیک کنه،فکر میکنم که اون به مریم علاقمند شده!ولی الان که یواش یواش آمار پیشنهادای رد شده توسط این خانوم رو میبینم،میفهمم که همون آقایون جز این لیستن.
درسته غیرتی میشدم ولی بیشتر ازین پسرا رفتار این خانوم برام آزار دهنده بود که برا خودش حدی تعیین نمیکرد و هرکسی رو میذاشت به اون نزدیک شه!
لطفا از متنم برداشت بدی نسبت این خانوم پیدا نکنین!این دختر آنقدر اجتماعی،دوست داشتنی و باهوش و زیباست که شما در نگاه اول ایشون رو تحسین میکنین.تنها مشکلش اینه که رفتارش پخته نیست،و چیزی که برام آزاردهندس نوع رفتارش با پسراست که موجب بی اعتمادی من نسبت به ایشون شده(نه اینکه نوع رابطه اش بد باشه نه!ولی 60% پسرایی که دوربرشن تو مود لاو و ازدواج و اینا هستن و حتما این رو خودش هم میدونه ولی نمیدونم چرا باشون میگه میخنده و چراغ قرمزی در کار نیست تا وقتی که پسر پیشنهاد بده و اون رد کنه.)
نمیدونین تا موقعی که این پسرا بهش پیشنهاد بدن و اون رد کنه چقد خون دل خوردم.نمیدونین چه حس بدی داره که تو راهرو پسری بهش بگه یه لحظه کارتون دارم و بعد جلوی چشمت بهش ابراز علاقه کنه و پیشنهاد بده و یا تیچر اسیستنت فلان درس بیاد هی سر کلاس ما به خاطر این خانوم !یا بچه های رشته های دیگه تو جمع حرف نامربوطی در مورد اون بزنن و دلیلش همین رفتار بچه گانه اونه!
اوایل که مسحور ایشون شدم ناخواسته بهش نگاه میکردم و اونم فهمیده بود، رو چهره اش لبخند بود . حس خوبی پیدا کردم فکر کردم که اونم.. ولی بعد مدتی با نگاه سردش مواجه شدم.منم مخفی کردم حتی نگاهم رو.موقعی که از کنارم رد میشد زمین رو نگاه میکردم و هرگز تو کلاس نزدیکیای اون نمیشستم.ولی آتش عشقم سر جاش بود..آخرای ترم یک مخصوصا امتحانات وقتی نگاهمون به هم گره میخورد حس میکردم که ازم میپرسه "هدفم ازین نگاها چیه"نگاه خاصی بود..ترم دو همه چی تموم شد حتی نگاه ها ومن دپرس تر از قبل شدم.بهش نگفتم دوسش دارم چون از طرفی عاشقش بودم و از طرفی رفتارش عذابم میداد و با هم فرق داشتیم ثانیا میترسیدم مثل رابطه قبلم جواب رد بشنوم ثالثا فکر میکردم پسرای سال بالایی یا پولدار یا گودلوکینگ میتونن اونو خوشحال و خوشبختر کنن تا من!.یکی از هم کلاسیام x تحت نام آبجی داداشی هم خودش رو به اون نزدیک کرد(اواخر ترم یک)با شناختی که من از مریم داشتم اون اهل دوستی نبود پس حتما اون به x علاقه داشت که خواهر برادری رو قبول کرده بود و این رو به حساب پیشنهاد آشنایی گذاشته بود.البته xهمیشه میگه اون با مریم فقط خواهر برادرن!
حالا دیگه اواخر ترم دو شده.مریم به همه جواب رد داده و دوست عزیزم x چون معافیت تحصیلیشو نفرستادن قراره سربازی بره.وسوسه میشم برم جلو بفهمونم دوسش دارم.
ولی وقتی امروز دیدم که خاطر خواهای جدید پیدا شده ..فهمیدم که این داستان داره دوباره تکرار میشه
این نفرت و عشق آزارم میده.از طرفی ما خیلی ام شبیه هم نیستیم اون برونگراس من درون گرا و ...
در وضع فعلی حس میکنم الان دیدگاه خوبی به من پیدا کرده و من شانس بالایی دارم(در حد نانو البته!!:دی)ولی وقتی به مشکلم باهاش فکر میکنم پشیمون میشم.آخه خیلی آزارم میده.از طرفی از جواب ردم میترسم.
(.من فقط دو هفته فرصت دارم تا آخر ترم،آخه اون برمیگرده شهرشون)
به نظرتون چه کار کنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)