وقتي تو تغيير كني � تو تنها نيستي!
آيا تا به حال اين حالت برايتان پيش آمده كه تصور كنيد در هنگام رانندگي انگار همه ميخواهند به ماشين شما بكوبند؟ خوب فكر كنيد. آيا اين تجربه به روزهايي كه با عصبانيت خانه را ترك كردهايد مربوط نميشود؟ وقتي با عصبانيت به خيابان ميزنيد احساس ميكنيد كه همه رانندهها نقشه قتل شما را كشيدهاند! آيا در همان روزهايي كه با احساس خشم، محل كار خود را ترك كردهايد در كوچه و خيابان با ديگران درگير نشدهايد؟ عكس اين مطلب هم درست است. به ياد بياوريد كه در مراسم عاشقي، دنيا چگونه زيبا ميشود. جهان يك آينه است. آنچه در دنياي دروني خود احساس ميكنيد در جهان بيرون به عين ميبينيد و دقيقا به همين علت است كه هيچكس نميتواند با دستكاري جهان بيروني، به زندگي خود سامان ببخشد. اگر رفتار مردم در كوچه و خيابان دوستانه نيست عوض كردن كوچه و خيابان دردي از شما دوا نخواهد كرد! اگر در محيط كارتان، هيچكس احترامي برايتان قائل نيست، عوض كردن شغل چاره ساز نخواهد بود.
انسان در شرايط و موقعيتهاي مختلف قرار ميگيرد تا از هر يك از آنها درسي بگيرد و تجربهاي بيندوزد. دعا و التماس به درگاه خداوند براي تغيير دادن شرايط بيروني، كوچكترين معنا و مفهومي ندارد. انسان، حتي پس از تغيير درون، نيازمند شرايط بيروني است! وقتي كه ميگوييم: خدايا! وضعيت مرا تغيير بده تا من به دردسر تغيير دادن خودم نيفتم، در واقع فقدان آگاهي و ادراك خود را نشان ميدهيم. درخواست ما از خداوند بايد اين گونه باشد: خداوندا! مرا تغيير بده و انديشههاي مرا دگرگون بگردان/ زيرا شرايط بيروني تنها زماني تغيير ميكنند كه انديشههاي ما در قبال آنها تغيير كرده است. شايد اين حرفها كمي امروزي و ساده لوحانه به نظر ميرسند. بياييد رد اين حرفها را در فيزيك جستجو كنيم. سيصد سال پيش نيوتن ادعا كرد كه همه اجسام داراي يك واقعيت معين و تغيير ناپذير هستند. اما امروزه فيزيك كوانتم و اصل عدم قطعيت هايزنبرگ تصوير ديگري ارائه كرده است: ماهيت هر شي از بينندهاي به بيننده ديگر تغيير ميكند/! مفهوم اين جمله در زندگي روزمره ما چيست؟ مفهومش اين است كه علم فيزيك بر تعليمات بزرگان ديني و روحاني ما، مهر تاييد ميزند، بزرگاني كه ميگويند: نوع نگاه و نگرش انسان، باعث تغيير شكل شرايط بيروني ميگردد/ وقتي تفكر خود را عوض ميكنيد زندگيتان تغيير ميكند. سامان دادن به زندگي، وظيفه دروني انسان است و هيچكس نبايد براي اين ساماندهي به انتظار ديگران بنشيند. وقتي شما حركت ميكنيد جهان به حركت ميافتد. به هر اندازهاي كه تغيير كنيد، ديگر بازي سازان زندگي شما به همان اندازه تغيير خواهند كرد و جاي خود را به بازي سازان تازه خواهند داد و درست در همان زماني كه آنها ميكوشند تا درسهاي زندگيتان را به شما بياموزند از شما درسهاي زندگي خود را فرا خواهند گرفت. در زمينه روابط اجتماعي: بيهوده نكوشيد كه ديگران را تغيير دهيد. بي فايده است كاري كه شما بايد انجام دهيد، تغيير دادن خويشتن است. نيازي نيست كه دنياتغيير كند، آيا برايتان اتفاق افتاده كه چند هفته در بستر بيماري گذرانده باشيد؟ آيا پس از طي دوران، ديدن دوباره آسمان آبي و درختان و چمنهاي سبز برايتان نشاط انگيز نبوده است؟ آيا ملاقات دوباره يك دوست قديمي پس از ساليان طولاني بي خبري، زيبا و خاطره انگيز نيست؟ ناگهان احساس ميكنيم زندگي غنيتر و پربارتر شده است، اما آيا علت آن است كه جهان، تغيير كرده است؟ خير! نشاط و شوق ما به خاطر نگاه شاداب و پر طراوت ماست. لازمه خوشبختي، جذب كردن چيزهاي تازه نيست، بلكه حذف كردن افكار كهنه است، افكاري كه به هيچ دردي نميخورند و هيچ گرهاي از كار ما باز نميگشايند. اگر تمام تلاش ما در زندگي، پيداكردن عيبهاي ديگران باشد: ببين چقدر چاقه، عجب دماغي داره، چه دهن گشادي و ///، نتيجه اين پيگردي جز مختل شدن آرامش روح و روان خود ما نخواهد بود. البته ممكن است كه با اين عيبجوييها، توهم برتري بر ديگران در ما ايجاد گردد، اما در هر حال پيامي كه به ذهن خود مخابره ميكنيم اين است كه: هيچ چيز مثبتي در دنيا و ساكنان آن وجود ندارد/ اما وقتي كه تصميم به پذيرفتن بي قيد وشرط ديگران ميگيريم احساس كاملا متفاوتي نسبت به دنيا و موقعيت خود در آن پيدا ميكنيم: احساس خوب آرامش و آسوده زيستن / هدف نهايي ما در زندگي، آرامش ذهن و روح و روان است و بنابراين تصميم ميگيريم كه نوع نگاه خود را نسبت به دنيا تغيير دهيم. اگر در پيرامون خود به دنبال زيباييها بگرديم، زيباييهاي بيشتر در درون خود كشف خواهيم كرد. ما در آينه وجود ديگران، نه آنها، كه خود را ميبينيم. در حقيقت نظري كه در مورد دنياي اطراف خود داريم بازتاب نظري است كه درباره خودمان داريم. اگر از تصويري كه در آينه ميبينيد خوشتان نميآيد بيهوده آينه را سرزنش نكنيد.
خلاصه اينكه در زمينه ساماندهي: بكوشيد كه خود را تغيير دهيد. كوشش براي تغيير دادن ديگران، تلاشي، بي ثمر است. با هر كسي كه مواجه ميشويد همواره به خود گوشزد كنيد كه اين برخورد مقدس است زيرا به همان گونهاي كه او را ميبينيد، خود را خواهيد ديد. جهان هستي حتي شگفت انگيزتر از آني است كه تا كنون تصوير ميكردهايد. اين جهان آنچنان با ظرافت و دقيق طراحي شده كه همگي ما تمامي درسهاي لازم زندگي را از ديگر بازيگران صحنه هستي فرا ميگيريم. بزرگان روحاني و مذهبي به ما آموختهاند كه همه ما انسانها در واقع، يكي هستيم و رشد و دردمان وابسته به هم است. به عبارت ديگر درد تو، درد من است و رشد تو، رشد من. درك اين مفهوم، آنقدر آسان نيست اما آيا همين مفهوم پيچيده، توجيه مناسبي براي اين واقعيت نيست كه: هر گاه ما تغيير ميكنيم ديگران هم دستخوش تغيير ميشوند؟
پذيرفتن پديده همزماني به اين معني است كه اولا زندگي ما داراي هدف است. ثانيا هر رويدادي و هر كسي در اين زندگي داراي هدف است و ثالثا اينكه ما در اين زندگي نقش قرباني را بازي نميكنيم. خوب فكر كنيد. اگر قرار بود جهاني براي خود بسازيد آيا به آدمهايش بهبود اين فرصت را نميداديد كه با ارتقاء و بالا كشيدن خويش به ارتقاء و بهبود شرايط محيطي بپردازند؟ و يا آنكه ترجيح ميداديد همه آدمهايتان در نقش قربانيان منفعل ظاهر شوند؟ معجزهاي لازم است تا شش ميليارد نفر ساكنين كره زمين، هميشه در وقت صحيح، در مكان صحيح قرار بگيرندتا درسهاي لازم را از يكديگر بياموزند؟ بله، من هم قبول دارم كه واقعا شگفت انگيز است اما آيا همكاري ميلياردها سلول متفاوت در بدن انسان اعجاب انگيزتر از اين نيست؟ البته دلايلي براي مقاومت و نپذيرفتن ايده همزماني و ارتباط ما بايك كل وجود دارد. يكي از آن دلايل اين است كه وقتي خود را از ديگران جدا ميكنيم ميتوانيم به راحتي آنها را به باد ملامت و سرزنش بگيريم. اما وقتي خود را متصل به آنها ميدانيم آنگاه بايد مسئوايت بيشتري در قبال خود و ديگران پذيرا باشيم. اما آنچه توجه مرا به خود جلب كرده است اين است كه انسانهاي شاد و موفق و خوشبخت تمايل زيادي به قبول مفهوم يگانگي دارند آنها تمام زندگي خود را به مثابه بازتابهاي معني دار اعمالشان تلقي ميكنند و انتظار دارند كه شرايط محيطي، خود را با خواستههاي آنها همزمان كند. انسانهاي موفق و كارآمد هرگز به عامل شانس و اقبال در زندگي اعتقادي ندارند. ديدگاه منطقي معتقد است كه: يا خود انسان بايد انتخاب كننده جهتش در زندگي باشد و يا اينكه در جهتي از پيش تعيين شده، گام بردارد. اما به اعتقاد من جبر و اختيار ميتواند به طور همزمان وجود داشته باشد به اين معني كه ما به اجبار در مسيري قرار داده شدهايم و به اختيار، راه خود را در اين مسير، برميگزينيم. شايد غير ممكن به نظر رسد ولي خداوند بر هر كاري تواناست. زندگي انسانهاي بزرگ را به خاطر بياوريد آنها بزرگي خود را از طريق تلاشهاي مستمر و خستگي ناپذيرشان بدست آوردهاند. اين بزرگان، مثل من و شما، به اجبار در مسير زندگي قرار گرفتهاند، در مسيري كه به هر حال چارهاي جز پيمودن آن نيست تنها فرق آنها اين است كه هرگز به انتظار ننشستهاند تا كسي بيايد و از مسير زندگي عبورشان دهد. در جريان آشنايي با قوانين جهان هستي، عبور از مراحل سه گانه زير اتفاق ميافتد.
مرحله1ـ هيچ هدف مشخصي نداريم و زندگي را بازي شانس و اقبال تصور ميكنيم و بدون هيچ مقصدي در دنيا پرسه ميزنيم. ما قرباني ذهنيت خود هستيم.
مرحله2ـ روي اهداف خود كار كنيم و به اهميت تعيين اهداف پي ميبريم و ميفهميم كه با تخيلات و تلاش منظم ميتوانيم به نتايج خارق العاده دست پيدا كنيم. ضمنا در خلال همين مرحله است كه در مييابيم رسيدن به هدف، هميشه باعث خوشبختتر شدن انسان نميشود.
مرحله3ـ روي خود كار ميكنيم و به اين نتيجه ميرسيم كه به كار بردن تمام تلاش در زمان حال و پذيرفتن بي قيد و شرط زندگي، اهميت بسيار دارد و جهان هستي در قبال اين نگرش، پاداشهاي فراتر از انتظار به ما ميدهد. در اين مرحله ميآموزيم كه براي موفقيت، بايد توازني ميان كار سخت و زمانبندي صحيح ايجاد نماييم، ياد ميگيريم كه به جزء درماندگي و نوميدي، راههاي ديگري هم وجود دارد. با رسيدن به توازن و آرامش ذهني بيشتر، نوعي حس مبارزه طلبي را جايگزين تقلاو كشمكش دائمي و بي ثمر زندگي ميكنيم. اي خدا پس كجا به دنبال معنا و مفهوم زندگي بگرديم؟؟ !! زندگي ما با يك عمل بزرگ، معني و مفهوم نمييابد. معناي زندگي را بايد در انبوهي از اعمال كوچك و خرد جستجو كرد و رابطه ميان آنها را يافت. معناي زندگي در حال زيستن است. هيچ چيز بهتر از حضور داشتن در اينجا و اكنون نيست. اگر در جستجوي معناي زندگي هستيد تمام توجه خود را به لحظه اكنون معطوف كنيد و اين همان جايي است كه
پاداشهاي خود را دريافت خواهيد كرد
برگرفته از مطالب سايت گوهردشت
علاقه مندی ها (Bookmarks)