مطالب زیر حاصل یک جرقه فکری است در جلسه ای علمی با همکارانم در سال تحصیلی اخیر ، که بحث از کتاب انسان و ایمان شهید مطهری بود و همکاری رو این موضوع کار کرده بود و مدل هندسی مثلث را برای شخصیت انسان مطرح کرد و... .......
در تشریح این مطالب و تعادل شخصیت نکات زیر را تقدیم می کنم و چون بنده همچنان رو این موضوع در حال بررسی و تفکر هستم ، بخشی از نظرات را بیان می کنم و انتظار دارم با سئوالات مطرح که سئوالات ذهنی خود من هست ، بتوانیم یک بحث جدی را در پیش بگیریم .
مدل هندسی شخصیت انسان ، مثلث است که اضلاع آن شامل " عقائد " " علائق " و " منافع " است .
که این سه ضلع وقتی در تعادل هستند که با هم تعارض نداشته باشند ، در صورتی که رابطه آنها با هم ،همرا با تعارض باشد این تعادل به هم می خورد ، برای روشن شدن موضوع مثالهایی ارائه می کنم .
مثلا، ما عقیده داریم که ربا خواری کار بدی است و هیچ توجیحی برای ربا خوردن نمی پذیریم ، این جزء عقائد ماست ،
داشتن یک زندگی مرفه نیز جزء علائق ماست ،
برای جلب منفعت هم دست به یک کار اقتصادی می زنیم .
حال نیاز به مبلغی پول داریم تا از یک موقعیت و یک فرصت معاملاتی خوب که پیش رو داریم استفاده کنیم و سود خوبی به دست بیاریم ، این مبلغ را نداریم ، کسی هم پیدا نشده به ما قرض بدهد ، و به ما پیشنهاد گرفتن پول ربایی شده.
ما هم در این وضعیت قرار داریم :
می توانیم با استفاده از این فرصت خوب ، سود خوبی کسب کنیم و زندگی مرفهی تدارک ببینیم و به این شکل شرایط اقتصادی ازدواج خود را فراهم کنیم . حال با این شرایط در چه صورتی ما شخصیت خود را در موقعیت عدم تعادل قرار داده ایم ؟
اگر به خاطر استفاده از این فرصت طلایی ، از عقیده خود گذشتیم و پول ربا گرفتیم ، در این صورت به شکل زیر در رابطه بین سه ضلع مثلث شخصیت ، تعارض به وجود میآید :
گفتیم اگر بین حتی یکی از دو ضلع تعارض به وجود بیاید ، تعادل شخصیت به هم می خورد ، و اگر بین همه آنها تعارض باشد ، عدم تعادل شدت بیشتری دارد .
یک مثال دیگر می زنیم ،
حال پستی را به شما پیشنهاد می کنند ، اما در این پست شخصی مشغول به کار است ، شما جویا می شوید و می بینید که کار او بد نیست و مشکلی ندارد ، و متوجه میشوید مسئول بالاتر او که با شما دوستی دیرینه و بسیار نزدیکی دارد قصد جابجایی او را دارد و شما را در نظر گرفته ( و شما هم توانایی خوبی برای این پست دارید )
دوستتان از شما می خواهد که بپذیرید .
شما به این موضوع فکر می کنید و دلیل جابجایی آن فرد را منطقی نمی بینید ، و انتخاب شدن خودتان به وسیله مافوق خود را علاوه بر توانایی شما ، رابطه دوستی هم می بینید ، این موقعیت برای شما یک ارتقاء است و رشد را نیز در پی دارد .
حسابی فکر می کنید ، و می بینید اگر بپذیرید به اون شخصی که در آن پست است ظلم کرده ای و حتی به دوست خود که این کارش از نظر شما اشتباه است ، و شما به همین دلیل نمی پذیرید و جواب رد به دوستتان می دهید .
وضعیت شما تا اینجا به این گونه است :
رابطه عقیده با علاقه >>> عدم تعارض
رابطه علاقه با منافع >>> عدم تعارض
رابطه منافع با عقیده >>> عدم تعارض
شما تعادل شخصیت خود را حفظ کرده اید .
اما دوست شما و مافوق شخص مربوطه ول کن ماجرا نیست ، و اصرار دارد ، برای شما ضرب العجل زمانی تعیین کرده و گفته اگر نپذیری رابطه ام را برای همیشه با تو قطع می کنم ، و شما در تنگنایی ، با توجه به این که این دوست تنها دوست صمیمی و جانی توست و یار شفیقت است ، و خیلی به تو لطف داشته و کارها برایت انجام داده و می دانی که اگر نپذیری تهدیدش را عملی می کند .
چه می کنید ؟؟
دو راه را در پیش رو داری :
1 – پذیرفتن آن پست ، در این صورت منافع و علاقه شما تأمین می شود ، اما عقیده خود را نادیده گرفته و ظلم کرده ای ، و این تعارض بین عقیده با منافع و علائق است .
2 – نپذیرفتن آن ، و از دست دادن بهترین و تنها دوست صمیمی و مطمئن ، و ارتقاء مقام را و ... اما ظلم نکرده اید .
در این صورت وضعیت چگونه است ؟
این سوالی است که از شما دوستان می شود
امیدوارم با شرکت در این بحث در ادامه مطلب و رسیدن به یک نتیجه درست همراهی کنید .
(در صورتی که مثالهای دیگری دارید یا ان قلتی به آنچه گفته شده ، پذیرا هستم و قطعاً به یک بحث جدی و علمی منجر خواهد شد ....)
ادامه دارد ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)