با سلام
31 ساله ام و حدود 5 ساله ازدواج کردم، اولین و در حال حاضر تنها عروس خانواده شوهرم هستم. این مشکلی که الان ذهن من رو به شدت درگیر کرده، حدود 2سالی میشه شدت گرفته و احساس می کنم دچار وسواس شدم. در واقع وسواسم رو رو دو موضوع میبینم و اون هم در ارتباط با خانواده همسرم هست. شاید خنده دار بیاد ولی تقریبا بحث دائم من و شوهرم شده.
حدود 2 سالی هست که خارج از کشور زندگی می کنم، مادرشوهرم به شدت به پسرش وابسته اس، هر روز (واقعا هر روز) به موبایلش زنگ می زنه... و چون من و همسرم در یک محیط کاری هستیم، هر روز شاهد این تماس ها هستم. قبلا هم قطعا ایران بودیم به همین شکل بوده ولی من شاهدش نبودم. مادر شوهرم به شدت آدم مضطربیه و دائم نگرانه. البته فکر میکنم اینقدر این رو تلقین کرده که ملکه ذهن هممون شده. تداوم این تماسها شوهر من رو هم مضطرب کرده، تا زمانی که مادرش تماس نگرفته موبایلش دستشه، که مبادا مادره زنگ بزنه و این جواب نده و اون هم نگران شه... اگر تماس از اون طرف دیر شه، در اولین فرصت که خونه رسیدیم خودش زنگ می زنه. تازه واسه مدت طولانی علاوه بر تماس تلفنی، تماس دیداری هر روزه با جفتمون هم باwebcam بود، که الان به هفته ای 1 بار رضایت دادن.
می دونم مادره و من این حس رو تجربه نکردم..ولی شورش رو دیگه در آورده به خدا... احساس می کنم سایه اش هر روز تو خونمه، تمامی رفت و آمدهای ما رو به بهونه نگران شدنش می دونه... و متاسفانه اینقدر حساس شدم که این قضیه رو به زبون میارم و موجب رنجش همسرم میشم.
مادر شوهرم هنرپیشه کاملا حرفه ایه که بسیار کاربلد و با سیاسته، خودش رو در ذهن پسرش یک مادر کاملا ایده ال ترسیم کرده که نگران زندگی فرزندش هست، به شوهرم به شدت توجه و احترام می گذاره و حاضره در هر شرایطی واسه اینکه جریانی موجب ناراحتی پسرش نشه، اوضاع رو با دروغ ماست مالی کنه و جو رو ایده آل نشون بده. جلو همسرم جوری رفتار میکنه که خیلی من رو دوست داره...امکان نداره پشت من بد بگه یا گلایه کنه ولیکن پاش برسه گلایش رو با زبون چربش وقتی تنها گیرم بیاره به صورت تیکه بارم می کنه.
و این هم حساسیت دوم من شده، که چرا این زن اینقدر فیلم بازی می کنه... نمی دونم شاید چون خودم این سیاست رو ندارم، اذیت میشم. دوست داشتم صمیمی تر بود، اگه مشکلی چیزی هست، خوب باشه و چه اشکالی داره ما بفهمیم، خوب اینقدر تلاش نکنه و خودش رو به در و دیوار نکوبه که همه چیز رو در مورد خودش، پدرشوهرم و یا اون یکی دختر پسر دیگش مخفی کنه، طوری که تو این 5 سال من حتی 1 بار موردی نبینم و نشنوم. در صورتی که از بعضی وقایع و خاطرات شنیده شده از شوهرم می دونم زن بسیار عصبی و جوشی هست و به عنوان مثال حتی اون یکی پسرش جونش رو به لبش آورده. ولی خوب جلو ما!!! کلا همه چیز مثل بهشته ....
خیلی نوشتم ولی واقعا نمی تونم حساس نباشم به این همه توجه بیش از حد و غیر لازم، به این همه فیلم بازی کردن و خوب نشون دادن خودشون....
دوست دارم به عنوان یک دوست خوب نطرتون رو بدونم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)