سلام به همه دوستان عزيز تالار همدردي مدتهاست كه با خودم مشكل پيدا كردم من آدم ساده اي هستم و در عين حال تا حدودي مغرور چند وقت پيش براي اولين بار يكي از همكلاسي هام در اولين سال دانشگاهم به من ابراز علاقه كرد كسي بود كه هرگز فكر نمي كردم به من ابراز علاقه كنه خلاصه به خاطر يه سري مسائل دست به سرش كردم ولي از ته دلم مي خواستمش به هر حال تلاش زيادي كردم تا فراموشش كنم و تاحدودي موفق شدم ولي دوباره رجوع كرد و پيشنهادش( كه آشنايي بود) رو مطرح كرد و من اين بار موافقت كردم ولي بعد از يكي دوبار صحبت كردن احساس كردم وارد يه رابطه دوستي يك طرفه شدم و چون خلقياتم اصلا يه رابطه دوستي نمي خورد و اين فكر كه كسي قصد سوء استفاده را داشته باشه آزار ميداد من با دليلي دروغي ردش كردم البته بعد از چند روز خبر بهم رسيد كه ادمي كه دوست دختراي زيادي داره بعد از اين خبر ازش متنفر شدم ولي هيچي نگفتم خيلي دلم مي خواست بهش مي توپيدم كه چرا من كه اينقدر باهاش صادق بودم رو اينجوري بهم نارو زد ........حالا هر وقت مي بينمش دلم اشوب ميشه فكرش از سرم بيرون نمي ره همش فكر ميكنم به سادگي من مي خنده خيلي دلم ميخواد تلافي اين قضيه رو سرش بيارم ولي غرورم بهم اجازه نمي ده ....و مشكل ديگه اي كه با اين قضيه دارم اينه كه هر وقت مي بينمش احساس نفرتم به محبت تبديل ميشه لطفا كمك كنيد يه راهي جلوي پام بزارين تا اين قضيه رو فراموش كنم از اون طرف هم حس انتقامم از بين بره هيچ كسي نيست كه منو درك كنه منو راهنمايي كنيد............
علاقه مندی ها (Bookmarks)