سلام دوستان
یک مشکلی دارم که همانطور که از موضوع پیداست خودتان متوجه شدید. من 24 سالمه و همسرم هم شش ماه از من بزرگتره یعنی تقریبا همسن هستیم . در دوران عقد مشکلات زیادی داشتیم ولی یکی از مشکلاتی که من را خیلی رنج می داد البته اواخر دوران عقدمون این بود که کم کم متوجه شدم ایشان کمابیش سیگار می کشه البته نه خیلی زیاد خیلی هم کم دو سه بار غیر مستقیم بهش تذکر دادم چون ما در خانواده امان کسی سیگاری نیست و از این کار خیلی متنفریم و بد می دونیم ولی در خانواده آنها پدرش سیگاری حرفه ای است و شاید هم اعتیاد داشته باشد قیافه اش که این را می گوید ولی تا به حال من چیزی ندیده ام . یک بار که مچش را مستقیم گرفتم یعنی در جیب پیراهنش یک سیگار پیدا کردم گفت به خدا دیگر تکرار نمی شود و دیگر تو چنین روزی را نخواهی دید خیلی ناراحت بودم ولی به حرفش اعتماد کردم . بعد از ازدواجم که الان تقریبا 5 ماه می گذرد کما بیش بازهم متوجه شدم سیگار می کشد البته من شامه خیلی قوی دارم و بوی سیگار را از چند متری تشخیص می دهم .ولی او هر بار زیرش می زد تا اینکه یک بار مستقیما نشانه هایش را به او نشان دادم دیگر نتوانست دروغ بگوید و گفت آره ولی قول می دم دیگه نرم سراغش و بهم گفت که هر چی به او بگم ممکنه وضع از این بدتر بشه .من هم دیگه نگفتم تا اینکه ما تصمیم گرفتیم یک ماشین بخریم و خریدیم از موقعی که ماشین رو خریدیم (کارمنده)شبها دیر به خونه می یاد یعنی 9 یا 10 هر وقت دلش خواست می یاد من هم اوایل هی بهش می گفتم انقدر دیر نیا من هم آدمم ولی او هر بار با کلک و این جور حرفا من رو ... می کرد. تا اینکه یک چند وقتی چیزی بهش نگفتم تا خودش بفهمه و کم کم به حالت عادیش برگرده البته بگم از موقعی که ماشین خریدیم دیگه دعوای جدی نداشتیم که این یکی از حسناشه البته بیشتر پول ماشین رو هم من دادم ولی ماشین به اسم اون شد مشکلی که توی تالار خیلی ها رو دیدم باهاش مشکل دارن البته من هم داشتم ولی بعد از یک دعوای مفصل تصمیم گرفتم این کار رو بکنم ببینم توی رفتارش چه اثری داره . ببخشید مثل اینکه چند تا مشکل با هم شد این تازه بخش کمی از مشکلات من هستش . خلاصه جونم براتون بگه که دیروز که با هم رفته بودیم بیرون من اتفاقی جا سیگاری ماشین را کشیدم بیرون البته وقتی خودش از ماشین برای خریدن چیزی پیاده شده بود دیدم توش پر از ته سیگارهای آقاست بعد از یک چند ساعتی که باهاش صحبت کردم گفتم ببین حداقل می خوای یک کاری بکنی یه جوری بکن که کسی نفهمه گفت مگه چی شده وقتی نشونش دادم لبخندی زد و گفت مال من نیست حالا دیگه نمی تونست بهانه ای بیاره من باهاش قهر کردم ولی اون اومد و منت کشی کرد وقتی دیشب دوباره موضوع را بهش گفتم که دوست ندارم این کار رو بکنه گفت تو همش گیر می دی نمی دونم باید چه کار کنم دیشب هم روشو کرد اونور و خوابید ومن هم محلی به او نذاشتم چون دوباره مثل همیشه دست پیشو گرفته بود که پس نیفته تا اینکه صبح که منو تا اداره رسوند خیلی سرسنگین باهاش خداحافظی کردم و صبح هم یک پیغام به او دادم که از اینکه روز اول خواستگاری که از او در این مورد پرسیده بوده جواب داد نه اصلا من نفسم می گیره اگه این کار رو بکنم دروغ گفته بود شکایت کردم و به او گفتم که منبعد موضوع رو جدی تر پیگیری می کنم ولی اون هم تا حالا جوابی به من نداده .نمی دونم باید چه کار کنم تو رو خدا به من راهنمایی برسونید از همه شما ممنوم
(رویا)
علاقه مندی ها (Bookmarks)