کمکم کنید تا عشق از دست رفته ام رو برگردونم و زندگیمو نجات بدم.... با توکل بر خدا
دوستای خوبم سلام، امیدوارم از راهنماییهای شما مهربونا استفاده کنم و از راهکارهاتون در جهت بهبود زندگیم بهره ببرم.دوست دارم تا همه تلاشم رو بکنم تا دوباره مهربونی و عشق همسرم رو برگردونم.امیدوارم که بتونم دل مهربون و لجبازش رو دوباره بدست بیارم.مطمئن هستم با تجربه هایی که شماها دارید(علی الخصوص مدیر همدردی، فرشته مهربان،بالهای صداقت و آقای sci) مشکلات رو به امید خدا حل کنیم.
و ازتون میخام اگر اشکالی یا ضعفی در من یا رفتارهام میبینید لطفا بهم گوشزد کنید تا بتونم انشاالله اصلاحش کنم.
من یک دختر 28 ساله، لیسانس حسابداری از شهید بهشتی و ارشد مدیریت دولتی از دانشگاه علامه ام و هم اکنون هم کارمند دولتی ام.
(در خانواده هم اولین فرزند هستم و دو خواهر کوچکتر دارم) اهل شمالم و حدود 8 سال در خوابگاه دانشجویی تنها زندگی کردمو بسیار با مسئولیت و مستقل بار آمدم.
همسرم 29 ساله،دانشجوی دکترای برق از دانشگاه خواجه نصیرند(تقریبا یکسال و نیم دیگه دفاع میکنند). و به شکل حق التدریس دانشگاه،انجام پروژه های برقی و تدریس خصوصی و... کار می کنند. محل سکونتشون تهران هست (در خانواده فرزند ششم از بین 7 فرزند) (4 دختر متاهل و 1برادر متاهل و 1برادر مجرد که آخرین فرزند هست)
مسئله من در رابطه با ازدواجمه که به جاهای خوبی نرسیده، البته قبل ازدواجم به همه سی دی های« ازدواج موفق» دکتر شاهین فرهنگ گوش دادم و عمل کردم.و تقریبا انتخاب درستی هم داشتم(دقیقا طبق معیارهام).
و ای کاش سی دی های « خانواده موفق » فرهنگ رو هم قبل زندگی مشترک گوش کرده بودم....(البته الان در حال گوش دادنشونم)
نزدیک به 1 سال توی عقد بودیم و یک و نیم سال هست که زیر یک سقفیم. ما از روز اول عقد مشکلاتمون شروع شده تا همین الان،تنش توی زندگی ما زیاد بوده و هست.به جرات میتونم بگم اکثر این 2.5 سال هر روزش رو از دست هم دلخور بودیم واعتماد و حریم بینمون از بین رفته.
نقطه ضعف های من : درکمال گرایی شدید، گیر دادن، انتقاد مداوم، پرخاشگری سر هر مسئله ایی که مطابق میلم نبود (البته در گذشته الان خیلی تغییر کردم)،لحن بد،عجول بودن،عدم صبر، وسواسی فکری( که 2 سال پیش تشخیص داده شد و تا الان دارم دارو مصرف میکنم) و در واقع نداشتن مهارت ارتباطی و هنر زن بودن.
ایرادهای همسرم: هم شامل دهن بینی شدید مخصوصا از خانواده اش(هرچی پدر و مادر و خواهرش و یا حتی غریبه بهش بگن گوش میکنه )، عدم ثبات شخصیتی، دهن لقی(تمام مشکلات زندگی مون رو به خوانواده اش گزارش میداد ) و شدیدا تا 6 ماه اول بعد عقد شخصیت منفعلی بودن که بعد 6 ماه ایشون هم پرخاشگر شدن و دست بزن پیدا کردن ،ایشون هم فاقد مهارتهای ارتباطی بودن،و اصلا رفتارهای مردانه ندارن، اصلا مسئولیت زندگی رو نمیپذیرن،اصلا محبت کردن و ناز و نوازش هیچی، به شدت هم لجبازن و مقابله به مثل شدید دارن مثل طوطی،فقط هم دنبال این هستن که من پولامو خرج کنم و اون خرج زندگی نده یا کمتر بده، به شدت هم حساس و بهانه جو هستن، بسیار دیکتاتور و سلطه گر هم شدن،مدام دنبال یه آتو از من هستن که گیر بده،نزدیک هست به نفس کشیدنم گیر بده،خانوادش براش تو اولویت هستن،مثلا ما تئ خرج زندگی خودمون موندیم اونوقت همسرم 4 میلیون پول قرض میده به باباش،حتی به من میگه تو وظیفته توی خونه خرج کنی چون سرکار میری!!!
آخرین اتفاق تلخ زندگی ما:
95/2/1 رفته بودیم مشاوره که بعد از برگشت از مشاوره روانشناسی سر یه موضوع الکی به شدت عصبانی وشروع به توهین و فحاشی کردن و حتی گفتن من ازت متنفر شدم تو این دو ساعت که پیش مشاور بودیم (جلوی مشاور ازش شکایت و گله کردم)
بعد هم که اومدیم خونه کتک کاری کردن با لیوان سرامیکی زدن توی سرم و سرم کاملا خونی شد و بخیه زدن و بینی ام شکست وبدنم کبود شده بود که خودشون از ترس منو به بیمارستان بردن
و فردای بعد از این اتفاق گفت بریم طلاق توافقی که من گفتم میخام برم اداره و در واقع رفتم پزشکی قانونی ، اون هم رفت دادگاه و دادخواست منع اشتغال منو داد و ما 95/2/12 وقت دادگاه داشتیم که من رفتم ولی ایشون نیامدن توی جلسه دادگاه.
فردای بعد واقعه خانواده ام مشکوک شدن از روی حرف زدنم (چون لکنت گرفته بودم و صدام اصلا نرمال نبود) و اینکه زنگ زدن اداره دیدن من نیستم پدر و مادرم نگران شدن و آمدند تهران که با صحنه بدی مواجه شدن (در و دیوار خونی ، روفرشی خونی و ...)
پدرم به برادر بزرگش زنگ زد که بیان باهم حرف بزنیم که خودش با پدر و برادر بزرگش آمدن و شوهرم از بدو ورود به منزل شروع به عربده کشی کرد و دست پیش رو گرفت پس نیوفته وانگار ما اونو زدیم و همش به اتفاقات تلخ گذشته برمیگشت ( شش ماه بعد عقد که شد مدام رو اعصاب من بود و انقد اذیت میکرد که بهم فشار وارد کنه و من برم برا جدایی اقدام کنم، سر دعوای شدیدی که توی منزل پدری من افتاد انقد فحش و حرفهای رکیک زد که منو به جنون رسوند توی همون دعوا زدم زیر گوشش...) منظورش این بود که اون موقع که دخترتون زد زیر گوشم چرا شما سکوت کردید و پدرم خیلی نرم باهاشون صحبت کرد ولی ایشون در کمال بی شرمی، نهایت بی احترامی رو به پدر و مادرم کرد و حتی گفت دفعه بعد بدتر میزنم....حتی به خانوادم گفت شارلاطان!!! کلا طرز حرف زدنش طوری بود که انگار دیگه هیچی براش مهم نیست....کاملا بیشرمانه و وقیحانه
همسرم نه تنها پشیمان نبود هیچ معذرت خواهی ایی هم نکرد (البته این یازدهمین کتک کاری بین ما بود،که غیر از این مورد یکبار دیگه هم به بیمارستان کشیده شد، با مشت زد تو چشمم که زیر چشمم شکستگی اتفاق افتاد،یکبار دیگه هم با کمربند انقدر زد که کلا سیاه و کبود شدم که اون موقع هم پزشکی قانونی رفتم و شکایت کردم و بعدش اومد معذرت خواهی و منم شکایتم رو پس گرفتم!!
و از همان روز 95/2/1 منزل رو ترک کرد و خانه پدرش رفت،یک هفته بعد از ماجرا برادرش تماس گرفت و خواست تا باهم حرف بزنیم که من گفتم آمادگی ندارم
دوباره چند روز بعد برادرش به پدرم زنگ زد که برای این جمعه 17/2/95 بیان تهران که ما رو آشتی بدهند که پدرم با من مشورت کرد گفتم فعلا نه
البته ما (من و همسرم) چون توی خوابگاه متاهلی زندگی میکنیم و مدت استفاده 1.5 سال بود و مهلتش تمام شده باید نقل مکان کنیم و خانه ای رهن کنیم، و از قضا که همسرم 30میلیون پول خودش (پول رهن) را در بانک اداره من و به حساب من گذاشت که برای رهن منزل وام بگیرم و حتی خودم قسط بدم.
از روزی که دعوا افتاد تا حالا 4 بار متذکر شده اگر میخای وام بگیر اگر نه که 30 میلیون پولمو بده،البته با واسطه برادرش.
جالب اینجاست که به فکر 30 تومنش هست به فکر رابطه نیست.... به فکر بینی شکسته من نیست....
میگه پول رو بده میخام خونه بگیرم، منم گفتم خونه بگیره بعدش من پولو میدم به صاحبخونه!!!
آقای دکتر شاهین فرهنگ مرکز آتیه رو برای وسواس فکری ام به من پیشنهاد کردند، که رفتم، واسه 3 تا تست(اضطرای،توجه تمرکز و شخصیت) و یک نقشه مغزی، 500 هزارتومن شد که انجام دادم
گفتند TMS انجام بدم وزوج درمانی رو هم با خانم دکتر عزیزی و همچنین روان درمانی با یک روانشناس دیگه....
TMS رو هم مرددم که برم یا نه؟!!!
آخه هزینه اش برای 20 جلسه ی نیم ساعته، 3 میلیون هست، اگر مطمئن باشم موثر هست میرم
راستی تشخیص روانپزشک و روانشناس بالینی مرکز آتیه هم وسواس فکری هم دو قطبی بود
البته دکتر شاهین فرهنگ ، خانم شفایی رو هم بهم معرفی کردند که فعلا یک جلسه رفتم.
و همسرم سرانجام 95/2/16 دقیقا دو هفته بعد ماجرا آمدن منزل و توی راه پله یکی از همسایه بهشون گفتن که پلیس از کلانتری اومده تحقیقات محلی!
بسیار بسیار شاکی بود که چرا شکایت کردی؟!!!
گفت : من میرم علیه تو 3 تا شکایت میکنم که 1-خودت خودزنی کردی 2- 30میلیون پول منو دزدیدی3-تمکین نمیکنی مثلا باید بیای فلان جا زندگی کنی (آپارتمان کنار منزل پدرش که از روز اول من گفتم من اونجا زندگی نمیکنم و موافقت کردند. چون حاشیه تهران هست و به محل کارم خیلی دور میشه و هم اینکه نخاییم کنار خانواده همسرم باشیم که اختلافات بیشتر بشه)
میگه نباید اسم من تو دادگاه بیاد و حکم بابت من صادر بشه و محکوم بشم چون برا هیات علمی شدن و یا کارمند دولتی سوء پیشینه میگیرن، که من فعلا گفتم باشه ،طبق مشورتی که با مشاور حقوقی داشتم من اگر شکایتم را تا اخر ادامه بدم حق طلاق رو میگیرم ولی اینطوری دستم به جایی بند نیست.
بهش گفتم حق طلاق، حق کار و حق مسکن رو به من بده که شکایت رو ادامه ندم گفت اینکارو نمیکنم و گفت:چون اینها رو اهرم میکنی و منو تحت فشار قرار میدی!!!
چون دیده من به هر قیمتی باهاش زندگی میکنم برای من کلی شرایط گذاشته و منو توی منگنه قرار داده:یه لیست بلند بالا شامل 50شرط برای من گذاشته که عملا معنیش اینه من باید برده اون باشم
یکی از شرایطش اینه که یا نباید سرکار بری یا اینکه کل حقوقت رو باید بریزی توی کارت مشترکمون و خودش میگه من که فعلا بیکارم پولی ندارم که بریزم،ولی دروغ میگه،هم پس انداز از گذشته داره و هم اینکه دست و پا شکسته کار میکنه ولی حاضر به خرج کردن نیست میخاد فقط من خرج کنم
منتظر جوابتونم،21 اردیبهشت 95
سپاس بیکران از مهربونی هاتون
علاقه مندی ها (Bookmarks)