سلام.
دوست عزیزم شیدا جان، نیاز به کمی صبوری(خصوصا از طرف شما)؛ و داشتن ارتباط مناسب تر در زندگی شما به شدت حس میشه
نمیشه تا موضوع ساده و مبهمی پیش اومد قرار عقد رو بهم زد.
شما باید در این مورد حداقل حداقلش مطمئن باشی. تا اگه پس فردا بعد از بهم زدن قرارها، یکی دیگه از دوستات اومد و گفت که شاید شوهرت بهت دروغ نمیگفته و واقعا جای غلطی نبوده، تمام وجودت یه دفعه حامی نامزدی که دیگه نداریش نشه و دوباره ناراحت نشی که ای وای چرا من اینکار و کردم با زندگیم.
دوست عزیزم، ارتباطت با همسرت نباید انقدر نقص داشته باشه که تا گوشی رو برنمیداره و خبری ازش نیست شروع کنی به گریه کردن. و فکر کردن راجع به اینکه الان با کدوم خانوم داره خوش میگذرونه!
اگه اون شب برات توضیح نداد، چرا انقدر برآشفتگی و ...؟!
خب صبر میکنی، در یه موقعیت مناسب، بدون غر زدن و توهین و متهم کردن، فقط و فقط از نگرانی اون روزت میگی و میگی که چقدر موقعیت اون روز اذیتت کرد. و منتظر میمونی تا ببینی برات چه کار خواهد کرد. و اینکه اگه بلد باشی حتی میشه یواش یواش متوجه هم بشی که کجا بوده. و خیلی خصوصیات و ویژگی هاش رو میشه فهمید توی همین روند.
حتما برای انتخاب ایشون دلایلی داشتی. دلایل محکم و قانع کننده. حداقل این کارا رو بکن بعد بگو نمیخوامش!
برای بهم زدن این ازدواج، دنبال دلایل محکم و قانع کننده باش. نه با یک حرف یه آدم (به ظاهر ) دوست.
اگه صاف بری بپرسی کجا بودی؟ ( و حتی حالتی از گریه و ناراحتی و شکایت و طلبکاری بگیری)
و قطاری از سوالها و توبیخ ها رو ردیف کنی، با گارد محکمی روبرو میشی و علاوه بر اینکه به جوابت نمیرسی، به پایه های احساسی و اعتمادی زندگیت هم ضربه سختی میزنی.
اینم بگم که بر فرض شما با این آقا بهم بزنی، هر مردی ممکنه یه روز بگه که من فردا از ساعت فلان تا فلان سرم شلوغه و در دسترس نیستم.
اونوقت میخوای چیکار کنی؟ دوباره شک و ....
نمیگم خیلی عادی و بیخیال رد شو از کنار این موضوع.
روند درست و منطقی رو برو. روندی که به شناختت هم کمک میکنه.
موفق باشی.
از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)