وقتي مي ترسم ، مثل زني مي شوم كه سوسكي جلويش ظاهر شده. مثل گربه اي مي شوم كه سگ گنده اي به طرفش مي آيد.
وقتي از جايي يا چيزي مي ترسم به طرفش حركت مي كنم و با خود مي گويم كه كسي آن جانيست و براي ثابت كردن حرفم به خودم، همه جا را مي گردم. وقتي اين كار را در رابطه با چيزيي يا جايي چند بار تكرار مي كنم ، در دفعه ي بعد ديگر ترس به سراغم نمي آيد.
بعض موقع ها از جلسه امتحان مي ترسم ، ولي وقتي نمره اي كه گرفتم مي بينم، ديگر ترسم مي ريزد. بعضي وقتها كه فيلم هاي ترسناك را مي بينم ، كمي مي ترسم ، اما با خودم مي گويم اين ها فقط فيلم هستند.
به نظر من ، وقتي مي ترسي بايد به طرف ترست حمله كني و بروي جلو. ترس مثل سايه است ، اگر سايه ات روي ديوار باشد و از آن بترسي ، هرچه از آن دورتر شوي ، سايه ات بزرگتر مي شود ولي هر چه به طرفش حركت كني كوچكتر مي شود. پس بيا شجاع باشيم و به طرف ترس هايمان حمله كنيم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)