درخواست کمک در یک رابطه دوستانه
دوستان بعد از اینکه افسردگی داشتم، مدتی تراپی میشدم و دوره تموم شده
مدتیه از همه دوستام فاصله گرفتم، هرکدوم به دلیلی، و تقریبا خوشمم اومده ازین انزوا و تنهایی.
تا اینکه ۸ ماه پیش با تقریبا تنها دوست صمیمیم، که خیلی وقتا بحثمون میشد دعوام شد. ۱۳ ساله دوستیم، دوسه بار دعوای بدی کردیم که ایشون هربار داغ میکنه و شروع میکنه، خودشم همیشه پیام میده و معذرت خواهی میکنه راستش.تا این بار که بحث شد گفت توهمیشه طلبکاری و حق داری و.... منم اصلا دیگ جابشو ندادم قسم خوردم دیگ هرگز جواب این ادمو نداد حتی اگ معذرت خواست
هردو از هم به شدت ناراحت بودیم و دیگه نه من دلم خواست پیام بدم نه ایشون.
۱.راستش من همیشه از کمبود قاطعیت در زندگی رنج میبرم،
(مخصوصا اینکه خیلی اختلاف داشتیم باهمسرم، همیشه معتقد بودم باید جدا شم و هیچوقت نتونستم)
اما الان این قضیه باعث شده یجورایی حس قدرت بگیرم ک بالخره منم تونستم یکیو بذارم کنار، با اینکه احساس نزدیکی میکردم بهش اما گذاشتمش کنار و ککمم نگزید، خیلی حس قدرت دارم. کلا انگار وارد دنیای حدیدی از خودم شدم.
۲.حتی ازین حس انزوا داره خوشم میاد و حس میکنم اینطوری راحتترم و راحتتر تصمیم ممیگیرم، همون حس قدرت
۳.از یه طرف همرمان با چند نفر دیگ به مشکل خوردم، با همسرم رابطه خوبی ندارم مدتیه، ایشونم همیشه میگ توخیلی تخسی، دعوا داری، غرور بی جا داری، یه حس ااینکه ادم خوبی نیستم که تنهام، یا اینکه همه روابط داره به دست من خراب میشه رو دارم
۳.گاهی دلم برای دوستم تنگ میشه واقعا، چون خیلی نزدیک بودیم، انصافا اوقات خوش زیادی داشتیم. اما انگار یجورایی اینطوری دارم حرصمو خالی میکنم
۴. بحث غرورم هم به شدت مطرحه و این کار خییلی برام سخته
به نظر شما چیکار کنم؟ شب عید بهش پیام بدم؟
هرچند که اصلا شاید به ایشون پیام بدم و ایشون نخواد با من رابطه داشته باشه
يا راهي خواهم يافت
يا راهي خواهم ساخت
ویرایش توسط Somebody20 : دوشنبه 23 اسفند 00 در ساعت 13:56
علاقه مندی ها (Bookmarks)