سلام.
من ۳۱ ساله و شوهرم ۳۳ سالش هست.
من کار پاره وقت دارم و همسرم شغل سخت تمام وقت دارن.
ما کمتر از ۱ سال و نیم عقد کردیم و خونه خودمون هستیم...
شوهرم به خاطر شغل سخت و برآورده کردن توقعات خانواده و اطرافیان خیلی ناراحته که نمیتونه وقت بیشتری برای من بزاره یا کار خاصی برای من انجام بده.
خب منم به عنوان تازه عروس توقع داشتم ما زمان های بیشتری باهم باشیم یا بتونیم بیرون بریم و تا همین ۱ ماه پیش بابت این موضوع خیلی ناراحت بودم و بارها بحث داشتیم و من به شوهرم توضیح میدادم که نیاز به بیرون رفتن دارم و .....
ولی کم کم دیگه بیخیال شدم و شرایط رو پذیرفتم.
الان ناراحت شوهرم هست که مدام میگه برات جبران میکنم و همش عذاب وجدان داره...
ما هیچوقت به خودمون نرسیدیم ولی خانواده و اطرافیانش باید به خواستههاشون برسن و اگه نرسن به شدت طلبکار میشن.
شوهرم خیلی خوبه، خیلی شوخ طبع و چشم پاک هست.
همه چیزو برای من میخواد، همیشه خوراکی های بهتر، غذای تازه تر برای منه، همیشه میره سوپرمارکت اول میره سر یخچال بستنی چون من عاشق بستنی هستم.
خودش دندون خراب داره ولی کلی خرج دندونای من کرده.
تو کار خونه خیلی کمک میکنه، همیشه حواسش به همه چیز هست، آخر شب خودش آشغالها رو جمع و جور میکنه میبره.
اگه یه بار من مریض باشم مثل پروانه دورم میچرخه.
خلاصه هرچی از خوبی های این فرشته بگم کم گفتم.
ولی به شدت نگرانش هستم که این عذاب وجدانی که نسبت به من داره و اینکه نمیتونه به اطرافیانش «نه» بگه، کار دستش بده، مثلا خدای نکرده بیماری قلبی، عصبی و....
راستش چند تا از علائم بیماری ام اس رو داره ولی اصلا راضی نمیشه بریم دکتر.
خیلی میترسم و براش نگرانم.
چه کاری از دستم برمیاد براش؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)