این شعر حافظ مطمعنم برای امام حسینهزان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرمو بی جنایت
چشمت به غمزه مارا خون خوردو می پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود ((حضرت زینب))
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
و در پایان میگه
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قران بخوانی از بر در چارده روایت
به نظر منظورش همون تفسیر چارده معصومه
من که با این شعر حافظ خیلی حال کردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)