بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام
اولش بگم!این مطالب رو خودمم ننوشتم!فقط زحمت copy&paste ش با من بوده!!!خسته نباشم!اجرم با ...!
خیلی التماس دعا
یا علی مددی!
تشکرشده 139 در 69 پست
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام
اولش بگم!این مطالب رو خودمم ننوشتم!فقط زحمت copy&paste ش با من بوده!!!خسته نباشم!اجرم با ...!
خیلی التماس دعا
یا علی مددی!
تشکرشده 139 در 69 پست
شهید هادی محبی
در تاریخ 23/1/1354 در خانوادهای مؤمن و متعهد چشم به جهان گشود. او دوران كودكی را در شهر تهران و صدای هلهله و شادی كودكان زادگاهش سپری كرد ، و در سن 7 سالگی در جست و جوی علم به مدرسه رفت ، عشق و علاقه او به ایثارگران و شهداء كشور عزیزمان باعث شد خیلی زود در انجمن اسلامی مدرسهاش ثبت نام نماید. او پس از اخذ مدرك دیپلم حسابداری از هنرستان حمزه سیدالشهدا (ع) در دانشگاه پیام نور در رشته مدیریت پذیرفته شد. هادی از همان ابتدا به دنبال گمشدهای میگشت ، تا جان بیتابش را آرام نماید. به همین علت گاهگاهی به مناطق جنوب میرفت . تا نشانه ای او را به سر منزل مقصود برساند، وی مدتی بعد فرماندهی گروهان 118 گردان عاشورا را بر عهده گرفت(1) محبی بارها از خداوند متعال شهادت را آرزو نمود . سرانجام در روز دوم ماه مبارك رمضان درمیدان امام حسین (ع) تهران با ضربات چاقو به ناحیه گردن به شهادت رسید.
دادگاه حكم را صادر نمود ، قتل عمد قصاص دارد ، پسرك را به میدان امام حسین (ع) بردند ، حكم قرائت شد ، پدر هادی در ماشین نشسته بود ، موج جمعیت در انتظار اجرای حكم بودند. ناگهان مرد از ماشین خارج شد ، مقابل مأموران ایستاد و فریاد زد:« بخشیدم، بخشیدم» لذتی كه در عفو هست در انتقام نیست . نوای شادی در میان مردم پیچید. اشك از چشمان پسرك جاری شد. ماه رمضان بود ،و ماه كرامت و بزرگواری امیرالمؤمنین (ع) فاتح خیبر ، باید میبخشید ، او شیعه علی (ع) بود ، پدر شهید چند روز قبل به احترام شب های قدر اجرای حكم را به تعویق انداخته بود . اما این بار صورت پسر نوجوان را بوسید و او را به خدا سپرد ...
montazer_313 (پنجشنبه 30 خرداد 87)
تشکرشده 139 در 69 پست
یا علی مددی!
من آن کوچه گرد شب انتظارم
که جز دیدنت آرزویی ندارم...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)