من حدودا ۳۳ سالمه و دو تا بچه هم دارم .
تازه فهمیدم که همسرم مدت ها بابت همه چیز دروغ می گفته ....
من چون بش اعتماد داشتم توی این مدت نفهمیده بودم ....
اگه حوصله نداری کامل مطلب رو بخونی ، فقط اینو بدونید که اعتماد محض به همسر تون حماقت محضه و الان می فهمم که سال ها الکی تحقیر شدم ، استرس داشتم ، از زندگیم لذت نبردم و .....
همسرم از حدود ۶ سال قبل می گفت داره در یک شرکت معماری که ساخت و ساز در کیش انجام می ده به صورت غیر حضوری کار می کنه و می گفت حقوق خیلی خوبی هم می گیره . چندین برابر حقوقی که من از شغل آزاد درمی یاوردم ( تحصیل کرده هستم اما فعلا مجبورم شغل آزاد داشته باشم ) .
یه خانومی می گفت همه کاره اون شرکت معماری که توش کار می کرد بود . ما قم هستیم و می گفت اون خانوم ساکن تهران هست . همش یا می گفت اون خانم می خواد بیاد خونه ما یا با اون خانوم می خواد بره بیرون ......
ضمنا به من می گفت نمی خوام خانواده خودم یا تو بدونند کار می کنم ......گفت می خوام همه فکر کنند تو داری پول در می یاری و بغهمند من کار می کنم حسودیشون می شه ....
به من می گفت چون اون حقوقش بیشتر هست و باید بیشتر خرج زندگی رو بده ، منم باید پولم رو به اون بدم تا اون خرج زندگی رو بده ......دیگه هیچ تحقیری بدتر از این نیست برای یک مرد . مخصوصا که همون موقع هم حقوق من چندین برابر قانون کار بود. ....
هر چند وقت یکبار می گفت به من که ، حالا که من خرجی برای خودم نمی کنم ، اون با پول خودش برای من پیراهن و شلوار و .... می خره ...یا می گفت با پولش می خواد منو با پدر و مادرش ببره فلان رستوران .....
برای اینکه می گفت داره طراحی معماری هر روز در خونه از صبح تا ظهر انجام می ده ، می گفت ناهار نمی تونه درست کنه و برای همین از بیرون سفارش می داد .....
بعد یه مدت گفت با پول هایی که جمع کرده می خواد با دوستش بره خونه بخره ...هر چند وقت یکبار هم می گفت برای خودش یا بچه ها طلا خریده و نشونم می داد ....
هر دفعه یک سری طراحی معماری نشونم می داد که می گفت خودش طراحی کرده .. منم تشویقش می کردم . بعد یک مدت گفت چون در لیسانس شاگرد اول شده ، دانسگاه بش گفته بوده فوق لیسانس بدون کنکور قبول شده و دو سال توی یک گرایش جدید معماری که تازه اومده تحصبل می کنه ....منم بچه ها رو نگه می داشتم که بره دانشگاه و حتی گفتم پول می دم برای پایان نامه ات تا خودت زحمت نکشی ...
می گفت اینکه همزمان هم درس می خونه و هم کار می کنه و هم بچه ها رو باید نگه داره ، خیلی برایش سخته . بنابراین با اینکه من از ده صبح تا ده شب هر روز سر کارم ،ار سر کار که می بودم شستن ظرف ها همیشه با من بود . روزهای تعطیل هم که خونه بودم خانومم فیلم می دید یا استراحت می کرد و من بچه ها رو نگه می داشتم ...
همش منو مسخره می کرد که توی یکی از بهترین شرکت ها کار می کنه و شغل مهندسی داره ، اما من با اینکه درس خوندم شغل آراد دارم . بعد یک مدت بم گفت شرکت شون یه تعداد مهندس رشته منم می خوان و گفت سه ماه فرصت داریم تا کار رو انجام بدیم و به تعداد مهندس برای طراحی و نظارت رشته ما می خوان . اون موقع باردار بود و دقیقا دو هفته قبل از اینکه مهلت سه ماهه من تموم بشه بم زنگ زد و گفت شرکت گفته باید تا فردا صبح پروژه رو تحویل بدی . منم گفتم تا صبح بیدار می مونم تا پروژه رو کامل کنم . همون شب هم زایمان کرد و من شب زایمان بیمارستان نرفتم و گفت تو خونه بمون و پروژه رو کامل کن ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)