سلام به همه ي دوستاي گلم
خيلي وقت بود سري به سايت نزده بودم
اين چند روزه از شدت درماندگي از هركي كه فكرش رو بكنيد مشاوره گرفتم
اوضاع ارتباط مون روز به روز بدتر از قبل شده
احساس ميكنم شوهرم داره دوباره بهم خيانت ميكنه ديگه الان من موندم و سردرگمي و دو تا بچه كه نميدونم آينده و سرنوشت شون چي ميشه
به توصيه دوستان خوبم پارسال مشاوره رفتم تا يه مدت يه مقدار بهتر شدم يه داروي ضعيف هم برام شروع كرد ولي مشاورم هم بهم گفت كه تو بحث خيانت همكاري طرف مقابل خيلي در بهبود رابطه موثره
اما همسرم گفت من ديگه مشاوره نميام چون هيچ مشاوري رو قبول ندارم، فقط پول مي گيرن
هم من و هم همسرم به شدت عصبي شديم و به محض اينكه يه دقيقه حرف بزنيم بحث مون بالا ميگيره و شروع مي كنيم به داد زدن سر همديگه و بچه ها هم طفلكا اين وسط مثل بيد ميلرزن
واي خدايا خسته م از اين زندگي
الان هم بعد از آخرين باري كه دعوامون شده همسرم پاش رو كرده تو يه كفش كه زودتر تكليف زندگيت رو معلوم كن
بهم گفت من كه ميدونم تو وايسادي تا از من يه آتو بياد دستت خونه و بچه هام رو ازم بگيري و من رو نابود كني (آخه تو قضيه ي خيانتش من ازش تعهد گرفتم كه اگه دوباره بخواد اين قضيه تكرار بشه خونه اي كه توش زندگي مي كنيم و حضانت بچه ها با من ميشه)
حالا حدس ميزنم از اينكه دوباره دستش رو بشه ميترسه كه اينقدر اصرار به طلاق داره
ديشب گفت اينجوري بچه ها نابود ميشن صحبت كنيم زودتر تكليف زندگيمون رو معلوم كنيم
منم بعد ازينكه بچه ها خوابيدن بيدارش كردم كه با هم صحبت كنيم ولي ديدم همينجوري بيخيال نشسته و فقط داره خميازه ميكشه
به همين خاطر رفتم خوابيدم
اما اين پيام رو براش فرستادم
اما هيچ جوابي نداد
سلام
ديدم خوابت مياد گفتم الان خسته اي اگه بيدار بموني قطعا بحث مون دوباره به دعوا ختم ميشه و بي نتيجه ميمونه به همين خاطر بهت پيام دادم
هر موقع وقتت آزاد بود بخون چون طولانيه
من هرچي اين چند وقته فكر كردم نمي تونم براي جدايي قدم جلو بذارم
ولي اگر هر اقدامي كردي قول ميدم اعتراض نكنم
هرچند ميدونم تو ذهنت الان ميگي به قول هات اعتماد نيست 😔😔
ميدونم با اين كارام هم خودم رو خسته كردم هم تو رو خسته و بلاتكليف!!
اشتباهات من و تو زندگي مون رو به اين نقطه رسونده و ميدونم سهم من بيشتر از تو بوده 😔😔
خيلي جاها دركت نكردم و خودسر بودم من واقعا متاسفم بخاطر كارام
ولي به خدا اينقدر دوستت داشتم كه بدون تو حتي غذا خوردن هم بهم مزه نميداد
و واقعا حيف شد كه زندگي مون به اينجا رسيده …….
كاش هيچوقت اون اتفاق لعنتي نمي افتاد يا الاقل بعدش مشاور درستي رو انتخاب مي كرديم و بهمون ياد مي داد كه چطوري با وجود همه ي اين مشكلات براي غرورت ارزش قائل باشم به تو هم ياد ميداد كه چطور اعتمادي رو كه خراب شده بود درست كني ، اما حيف كه زندگي راه بازگشت نداره…
هر دوتامون يه سري اشتباهات داشتيم
خودم ميدونم كه بعد ازون قضيه سهم من بيشتر بوده
ميدونم من تو اين ٣ سال نسنجيده رفتاري كردم كه باعث شد روز به روز از هم دورتر بشيم ولي الان نميخام مسبب اين باشم كه بچه ها مجبور باشن بين پدر و مادر يكي رو انتخاب كنن
تو دلت مياد بچه ها رو از من بگيري ولي من دلم نمياد از پدرشون جداشون كنم ؛
چون خودم از وقتي بابام فوت شده بعد از چند سال باز هم حسرت نگاهش رو دلم مونده
اصلا وقتي بچه با پدر هويت پيدا ميكنه من چيكاره هستم
با وجود همه ي اينا
تو آزادي براي هر تصمیمی که میخوای بگیري فكر كني و بعدش اجراش كن
چون مطمئنم بهترین تصمیمو واسه چهارتامون میگیری
كاش اصلا خودم رو كوچيك نمي كردم و بهش پيام نميدادم
الان چيكار كنم بنظرتون؟؟
از يه طرف از جدايي ميترسم و مطمئنم كه بچه ها رو بهم نميده
البته بچه ي كوچيك م هنوز يك سال و خورده اي هستش
و خانواده م هم اصلا براي جدايي حمايتم نمي كنن و فقط ميگن بخاطر بچه هات صبر كن
و از طرف ديگه سال گذشته يه وام از اداره مون گرفتم كه ماهي ٥ تومن قسطش از حقوقم كم ميشه و فقط ماهي ٣ تومن از حقوقم ميمونه و مطمئنم با ٣ تومن نميتونم خودم رو هم بچرخونم چ برسه به دو تا بچه
به موضوعي كه هستش اينه كه تقريبا يك ماه پيش يه پيج فيك برام فالو فرستاد كه يه دونه فالور بيشتر نداشت و وقتي رفتم فالورش رو ديدم، ديدم به اسم همون دختره بود كه همسرم باهاش رابطه داشت و يه دونه ويدئو تو پيجش داشت كه تو ماشين بود و داشت آهنگ ميخوند و به محض اينكه من ويدئو رو ديدم اصلا پيج يه دفعه نيست و نابود شد و ديگه نبودش
نميدونم هدفش ازين كار چي بود
اصلا پيج اينستاگرام من رو از كجا پيدا كرده اونم بعد از ٣ سال
علاقه مندی ها (Bookmarks)