چاره ي غم ها
سلام به همه ي دوستان خوبم در تالار همدردي
مدتي است كه فكري ذهن مرا به خود مشغول كرده و آن اين است كه علت و ريشه غم هاي آدم ها چيست و چگونه مي توان آن را برطرف كرد ؟
دراين مدت به بررسي غم هاي خودم و اطرافيانم پرداختم و به نتيجه اي رسيده ام كه مي خواهم آن را با شما درميان بگذارم از شما مي خواهم مرا از نظرات خودتان نيز بهره مند كنيد :
تا حالا يك كودك پنج شش ساله ديده اي كه وقتي عروسكش گم ميشود چگونه گريه ميكند؟
يك كودك دبستاني كه نمره ي بدي آورده را چه ؟
ديدي نوجواني را كه به خاطر اينكه پدرش برايش موتور نمي خرد ,قهر كند و از خانه برود ؟
يا جواني را كه چون به معشوقش نرسيده دست به خودكشي ميزند ؟
آيا از آشنايان كسي را ديده اي كه به خاطر نياوردن رتبه ي دلخواه در كنكور حالش به هم بخورد وبستري شود؟
تاكنون اتفاق افتاده كه همسرت فراموش كندكه برايت هديه ي سالگرد ازدواج بخرد وتو از اودلخور شوي؟
تا حالا خانواده دختري را ديده اي كه به خاطر اين كه پرده و مبلشان دمده شده خجالت بكشند خواستگار راه بدهند ؟اصلا چرا راه دور برويم ؟بگذار مثال كوچكتري بزنم :
برايت اتفاق افتاده كه قرار باشد به عروسي بروي اما مدل موهايت خراب شود و تو در تمام طول مهماني دپرس شوي !؟
ويا اتفاق افتاده كه يكي از آشنايان تورا به مهمانيش دعوت نكند وتو دلخور و كينه اي درصدد تلافي برآيي ؟
[/color]
اگر بخواهم مثال بزنم هزاران مثال ديگر دارم .هزاران مثال از غم ها و دغدغه هاي آدم ها كه وقت و فكرشان را صرف آن مي كنند و عمر خود را به پاي آن مي گذارند .
به نظر شما ريشه ي اين دغدغه ها چيست ؟چرا ما آدم ها درگير مسائلي مي شويم كه بسيار زود فنا مي پذيرند و نابود مي شوند .
به نظرمن دليل اين غم هاي بيهوده ,«دوست داشتن هاي بيهوده »است .
علاقه به چيزهايي كه ارزش ندارد آن ها را صرفا به خاطر خودشان دوست داشته باشيم!
چه بسا چيزهايي كه درزندگي فقط وسيله هايي اند براي رسيدن به اهداف بزرگتر !اما ما آدم ها آن ها را از وسيله به هدف تبديل مي كنيم و فكر و ذكرمان را مشغول آن ها مي داريم و عمر و انرژي خود را به پاي آن ها هدر مي دهيم .
فرض كن تمام بازار رازير پا بگذاري تا زيبا ترين لباس را بخري و بعد آن را با افتخار بپوشي و دائما از آن مواظبت كني اين گونه تو به آن لباس علاقه پيدا كرده اي .اما وقتي برادر كوچكترت با شيطنت روي لباست خودكار مي كشد عصباني مي شوي و سرش فريادمي كشي .
آرزوي خريدن مبل جديد را در سر مي پروراني . به همسرت پيشنهاد مي دهي كه براي خريد اقدام كند . اما اوبي تفاوت مي گويد : »فعلا همين مبل ها خوب است »تو غمگين مي شوي .
وقتي مي خواهي به عروسي بروي و دوست داري زيبا ترين فرد در آن جا باشي با خراب شدن مدل موها يت غمگين مي شوي .
اما وقتي برايت لباس , فقط و فقط مفهوم پوشش را داشته باشد و نه تفاخر , ارزش آن را نمي يابد كه به خاطر خراب شدنش عصباني شوي .
وقتي به مبل به عنوان يك وسيله براي زندگي نگاه كنيم , نه براي پز دادن يا آبرو داشتن , آن وقت آن مبل ارزش آرزو كردن نمي يابد .
اين ها همه دل نهادگي اند. دل نهادگي به چيزهاي بي ارزش.
خوب به اطرافمان نگاه كنيم !به چه چيزي بيش از همه علاقه داريم .؟!خانه , همسر , فرزند,تحصيلات ,شغل ,جواهرات , اتومبيل , خودمان (احترام و توجه ديگران نسبت به ما)يا شهرت ؟!
اگر روزي اين ها از تو گر فته شود چگونه خواهي شد ؟مسلما غمگين .
پس چاره چيست ؟چاره ي اين غم ها چيست ؟
يك چيز ! وآن دل نبستن است .بيايد كمي به زندگي دقت كنيم و ببينيم در دلمان چه علاقه منديهايي نهفته است ؟
اگر آن علاقه مندي باقي ست آن را نگه داريم و اگر فاني ست آن را از دلمان بيرون كنيم .كه جا را براي «باقي »تنگ كرده اند .
باور كن وقتي چنين كنيم غم هايت از بين مي رود . آن وقت به جاي اين غم ها غم هاي تازه اي به دلت خواهد نشست كه هم غم است و هم شادي.
ديگر دغدغه ي تو اين است كه چگونه راه درست راطي كنم؟
ديگر غم تو اين ميشود كه چرا به همسايه ي گرسنه ام كمك نكردم؟
يادت مي آيد كه به خاطر گم شدن عروسكت گريه مي كردي؟حالا ديگر به خاطر آن گريه نمي كني.چون ديگر آن عروسك برايت اهميت ندارد .اما شايد به خاطر اينكه همسرت تورا دوست ندارد گريه كني ؟!چه فرقي كرده ؟هيچ!فقط دغدغه ات بزرگ شده .
بياييد دغدغه هايمان را بزرگتر از اين كنيم.خيلي بزرگ .به اندازه ي چيزي كه مطمئن باشيم هميشه مال ما خواهد بود . به اندازه ي چيزي كه عذاب آور نباشد بلكه شعف آور باشد .
مثل محبت خدا . وقتي عاشق خدا شدي ديگر برايت اهميت ندارد كه همسرت دوستت دارد يا نه .چون دغدغه ات بزرگ شده .تنها كاري كه مي كني اين است كه فقط به خاطر خدا همسر خوبي باشي.وقتي غم عشق بيايد غم هاي ديگر مي روند .غمهايي كه فقط عذاب آور بودند. اما عشق با بقيه ي غمها فرق دارد .غم عشق فقط رنج آور نيست بلكه شادي آفرين است.
غم عشق ,رنج و لذت را با هم دارد.به طوري كه اگر از عاشقي بپرسي:"آيامي خواهي غم عشق را از دست بدهي " مي گويد" هرگز"
ببين اين غم چه مي كند ؟همه ي غمها را از دلت مي شويد .پس آيا ارزش به دست آوردن ندارد؟
بياييد دست به كار شويم.!!!
[/color]
_______________
نااميد نيستم
كه چرا هنوز پرواز نكرده ام
آغاز خواهم كرد
پرواز خواهم كرد
شوقم مرا پرواز خواهد آموخت
نااميد نيستم
كه چرا هنوز پرواز نكرده ام
آغاز خواهم كرد
پرواز خواهم كرد
شوقم مرا پرواز خواهد آموخت
علاقه مندی ها (Bookmarks)