به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 مرداد 89 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-28
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    3,983
    سطح
    40
    Points: 3,983, Level: 40
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    امروز خیلی حالم بد از خودم بدم میاد دیگه نمیدونم چیکار کنم همش تقصیر خودم اون فقط میخواست منو بدست بیاره اما منی که اون اوایل عاشقش نبودم چرا با دید باز انتخابش نکردم متنفرم از زندگیم از خودم فکر میکردم دوستم داره فکر میکردم اگه مهندس نیست انسان فکر میکردم اگه خونه ماشین کار دیپلم (بعدها فهمیدم نداره) ادم پاکیه(اعتیاد داشت)فکر میکردم مهربونه آرامش میده بهم (دست بزن داشت 5شنبه قبل عید پیشاپیش کادو عیدمو داد) اینبار خیانتم بهم کرد جمعه پیش بهم گفت این شماره موبایل ایرانسلو از دوستم گرفتم همین دیروز فهمیدم خدا بهم میگه دختر تو اینهمه مشکل میبینی تو زندگیت بازم دست بردار نیستی پس حقت بکش منیکه با وجود اعتیادش بردمش کنگره تا خوب شه با وجوداینکه خانوادش هزار بدوبیراه بهم گفتن بازم ادامه دادم دیشب بله فهمیدم خبرایی گوشیشو قبل از اینکه وردارم دلم لرزید نمیدونم تازه روز قبلش به دوستم گفتم نمیدونم چرا انگیزمو از دست دادم نگو اون حسم درست بود اون دختر بهش نوشته بود نمیشه از سکس نگی چرا جوابمونمیدی دلم برا تنگ شده باورتون میشه تمام بدنم میلرزید شکستم شب قبلش وقتی داشت گوشیشو میدید دیدم 9 تا میس کال داره گفتم کیه اونم گفت دوستم منم چه خوش باور وقتی فهمیدم نفهمیدم چی شد بهش گفتم این کیه گفت چی میگی باز دیونه شدی بهم شک کردی زنگ زدم به دوستش اول انکار کرد شوهرم بهم گفت اشتباهی شده اسم منو نوشته اینکه مال من نیست حداقل بلد نیست دروغ درست حسابی بگه گفتم اسم تورو از کجا میدونه خلاصه با دادوبیداد گوشیرو از دستم گرفت سریع دوستش بهش اس ام اس داد که بگواینا مال منه منم که خوندمش سریع به دوستش زنگ زدم گفتم دستتون رو شد به دوستش گفت راستشو بهش بگو تا باور کنه دوستشم بهم گفت این دختر مزاحم شوهرت بوده چون سریش بوده پاس داده به من منم به اسم شوهرت میشناسه من رفتم دیدمش رفته خونش واقعا که گفتم فرض که این دختر مزاحم شوهرم شده اون اگه مرد بود اصلا جوابشو نمیداد اون دخترمدست ور میداشت کرم از خود درخت.گفتم من تا خودم اجازه ندم کسی حق نداره تو حریم شخصیم بزاره دلم شکست له شدم تازه بدبینو دیونم از شوهرم شنیدم گفتم لزومی نداشته شماها کشش بدین ثانیا اون باید قبل از اینکه من میفهمیدم اگه واقعا چیزی نبوده بهم میگفته تا من شک نکنم من اون دخترو مقصر نمیدونم مقصر همسرم که دست به چنین کاری زده به دوستش گفتم من همیشه بهش میگم تو اگه بخوا در عرض دو دقیقه بهم خیانت میکنی پس لزومی نداره من بپات باشم ادم باید خودش بخواد

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    به: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    سلام بر دوست عزیز و گرامی...
    داستان زندگی شما را خواندم.....راستش در همان اول با خود فکر کردم اگر در اول معیارهایتان صحیح بود دیگر دچار چنین وضعی نبودید....کاش در همان اول به جای اینکه مهندس بودنش برایتان اهمیت داشت "انسان " بودنش مهم بود...اگر بجای اینکه خانه و ماشینش ملاک بود قدری هم صبر و استقامتش را ملاک قرار می داید....متاسفانه ملاک های غلط شما ....زندگی بدی را رغم زده است.
    اما دوست گرامی هر چه بوده دیگر گذشته است و شما الان در یک زندگی مشترک قرار دارید و مسئولیت زیادی بر دوش شما و همسرتان است.....دیگر افسوس خوردن فایده ای ندارد باید تلاش کنید تا با صبر و استقامت و مثب اندیشی دو جانبه مشکل را حل کنید....
    در مورد اعتیاد همسرتان باید بگوییم...این وابستگی و اعتیاد حل شدنیست(اگر او بخواهد و قدری شما همت کنید)... هرگز دست از تلاش و دلگرمی دادن او برندارید همواره با دادن انرژی مثبت به او سعی کنید ذهن او را برای ترک آماده سازید...
    در مورد "خیانت" همسرتان...باید بگوییم:>>>بدترین کار در مقابل بی وفایی همسر و به قول برخی "خیانت" همسر ..مقابله به مثل و اهمیت ندادن به او و ترک اوست.......شما هرگز نباید به فکر انتقام یا ترک و تنها گذاشتن همسرتان باشید زیرا این کار علاوه بر دامن زدن بر خیانتش....او را فردی عصاینگر و بی توجه نسبت به زندگی خواهد ساخت.....حتی بدترین و بزرگترین خیانت ها هم حل شدنیست و همسرانی که در مقابل خیانت شوهر خود ....علاوه بر اینکه به او بی اعتنایی نکردند بلکه همواره همراه او بودند و پای دردودل شوهر و مشکلات او نشسته اند و علت این خیانت شوهر را جویا و با همدلی سعی در رفع این مشکل کرده اند..

    همسرانی که در هنگام خیانت شوهرنشان را از حمایت خود دریغ نکردند و با او همراه بودند علاوه بر حل مشکل توانسته اند رابطه ی بهتری را با او برقرار سازند...
    می دانم واقعا سخت است ولی می شود با تلاش زندگی را بهتر سازماندهی کرد...شما هرگز دست از تلاش و دلگرمی دادن به شوهرتان برندارید و همواره در کنار او باشید.....انشاالله مشکلاتان در سایه تلاش متقابل و دلسوزانه حل خواهد شد...

  3. کاربر روبرو از پست مفید حسین پور تشکرکرده است .

    حسین پور (یکشنبه 06 اردیبهشت 88)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 27 شهریور 89 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1387-8-24
    نوشته ها
    1,569
    امتیاز
    8,965
    سطح
    63
    Points: 8,965, Level: 63
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 502 در 230 پست

    Rep Power
    172
    Array

    به: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    نقاب عالی صحبت می کنی. تو واقعا به امثال من درسها می دهی

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 89 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1387-12-09
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    4,231
    سطح
    41
    Points: 4,231, Level: 41
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    144

    تشکرشده 147 در 67 پست

    Rep Power
    37
    Array

    به: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    نقاب بنازم به شستت و عقلت!

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 آبان 88 [ 06:17]
    تاریخ عضویت
    1387-12-20
    نوشته ها
    38
    امتیاز
    3,203
    سطح
    35
    Points: 3,203, Level: 35
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 25 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    عزیزم سلام
    درمانده و کلافه وخسته ترو دل شکسته تر از همیشه ، بر سر دوراهی ماندن و رفتن ، تصمیم با خودته اما خوب به اطرافت و رفتارت دقیق شو آیا غیر از افسوس و ندامت خودت و کنجکاوی در نقاط ضعف و ایرادات همسرت تلاشی برای مرتفع شدن این مشکل داشتی ؟ واگر اینطور بود مطمئنی از راه درست وبا در نظر گرفتن همه ی جوانب عمل کردی ؟ اول تصمیم به موندن بگیر دوم به خودت قول بده از سرزنش خودت بابت تحمل این مرد فاصله بگیری . سوم با او دوست و نزدیک شو صبور و شکیبا باش وبا درایت . چهارم دوستش داشته باش اگه معشوق و همراهت نمیتونه باشه فکر کنی تو پزشکی و او بیمارت ، مادری و فرزندت پس کمکش کن از گوشه و کنایه و پلیس بازی و مچ گیری اجتناب کن ، آنچه باید می دانستی فهمیدی .
    این گوی و این میدان با اعتماد به نفس خودت رو محک بزن شک نکن دوستان تالار همگی از هیچ کوشش و راهنمایی برای همیاری با تو دریغ نخواهند داشت .به یاد داشته باش تو تصمیم گرفتی انسان بسازی .[hr]
    سلام خانمم
    چطوری ؟ اوضاعت بهتر شده ؟ اگه حوصله داشتی می تونیم کمی باهم صحبت کنیم تا آرام تر بشی .
    کاملا" حالت رو درک می کنم .اتفاق تازه ای نیفتاده ؟ نگرانتم .

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 مرداد 89 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-28
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    3,983
    سطح
    40
    Points: 3,983, Level: 40
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    شما اصلا مطلب منو نگرفتید و حتما تاپیک اخرش فهمیدم حشیش میکشه رو نخوندین چون شوهر من نه مهندس نه خونه نه ماشین داره من فکر کردم انسان حتی خودم و خانوادم بهش کمک کردم و خانوادش تنها تهمت نثار من کردن بهتر اول موضوع رو با دقت بخونید شما بر عکس همرو خوندید من اگه زندگیمو دوس نداشتم تا الان نمیموندم و اونو راهنمایی نمیکردم برای ترک اعتیادش که بره کنگره یا برای دیپلم گرفتنش که درسشو بخونه ولی تا خودش نخواد من نمیتونم کمکش کنم من فقط راهنماشم اون باید تصمیم بگیره لطفا با دقت بیشتری بخونیدش

  8. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array

    RE: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    دوست خوبم سلام
    موضوعت رو خوندم و نمی دونم که باید برات چی بنویسم. چون سخته! خیلی هم سخته! حتی شنیدن این کلمات و خوندنشون یه جورایی باعث اذیت آدم میشه چه برسه به کنار اومدن با اونها.
    فقط میتونم بهت بگم که برات دعا میکنم، دعا می کنم که بهترین راه حلها رو خدا جلوی روت قرار بده تا راه صحیح و درست رو توی زندگیت انتخاب کنی و یه پیشنهاد دیگه اینکه خیلی سریع تصمیم نگیر و قضاوت نکن و مهم تر از اون به خاطر شاید کدورت ها و حرفها و رفتارهای بدی قبلی همسرت در مورد موضوع خیانت که نوشتی خیلی تند نرو و اون قدر به همسرت گیر نده، به نظر من اگه یه کم آرومتر باهاش برخورد کنی اون هم بهتر بتونه همه چیز رو، همه چیز واقعی رو برای تو توضیح بده و یه کم صبورتر باش و حداقل از داد و بیداد و صدای بلند پرهیز کن تا ماجرا به شکل واقعیش برات آشکار بشه!
    امیدوارم که بتونی راه حل مناسب رو پیدا کنی

  9. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 مرداد 89 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-28
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    3,983
    سطح
    40
    Points: 3,983, Level: 40
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    ممنون وقتی میبینم من از همه خواسته هام براش گذشتم و در قبال گذشتم اینکارا رو با من کرده دلم میشکنه بدجور. من با اون دختر صحبت کردم البته اون مزاحم همسرم بوده و همسرم اونو پاس داده به دوستش که مجرد میگه میخواستم از سرم بازش کنم من میگم لزومی نداشته به دوستش بگه و حتی دوستش بره و دختر رو ببینه میگه میخواستم برا دوستم اگه خوب بود دوستش بشه من میگم اون نبایداصلا حتی به دوستش پاسش میداده اون دختر گفت شماره اونو از مسافرتی که با دوستاش رفته و دوستاش شماره پسرارو ریختن وسط اونم این شماره روورداشته و بهش گفتم رنگ چشاش و موهاش چه شکلی بود گفت چشاشو نمیدونم اما رنگ موهاش مشکی بود من میدونم همسرم نرفته اما میگم چرا به جای اینکه به فکر زندگیش باشه به فکر حاشیه هست من اون دخترو مقصر نمیدونم به نظر من همیشه این اتفاقات میفته او خود ادم که باید حواسش به اعمالش باشه به اون دختر گفتم اینقدر خودتو ارزون نفروش و برای خودت ارزش قائل شو تا بهت بها بدن و بهش گفتم تو این روزگاری که همسر ادم خیانت میکنه چه انتظاری از یه دوست پسر داری همش می پرسید شما کی اون هستید منم در اخر گفتم همسرش اما اون فکر کرد من همسر همون کسی هستم که دیدتش در صورتی که دوست همسرم خودشو جای اون جا زده بود و ازم عذر خواهی کرد و تموم شد به خدا داغونم کرده من مرد زندگیمونم اون زن خستم کرده تا کی صبر اونم برای کسیکه میگه تو هنر نکردی با وجوداعتیادم با من موندی تو منو جلو خانوادت خراب کردی و .........همیشه پر توقع من حتی عروسی هم هنوز نگرفتم تو تاپیک اخر فهمیدم حشیش میکشه براتون نوشتم تا اتفاقی میفته همه مینویسن نکنه مشکل از خودت بوده اره مشکل من سادگیم بود باورش کردم اما اون لیاقت نداشت الانم از صبح برام میزنه بخدا من بی تقصیرم و اینا مال دوستم و ....... منم بهش گفتم نه دیگه بهت اعتماد دارم نه میخوام باهات زندگی کنم هر چی ارومتر با این ادما تا کنی پر رو تر میشن باید بفهمه که زندگی کردن لیاقت میخواد

  10. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array

    RE: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    درسته که زندگی کردن لیاقت میخواد اما تو باید به قولی لم شوهرت دستت بیاد تو باید سعی کنی اون رو بیشتر بشناسی تا بتونی به روش خودش باهاش صحبت کنی! بعضی ها تشنه ی محبتن، یعنی محبت کردن براش ارزشه و اون ها رو رام میکنه. بعضی ها فقط رابطه ی جنسی هست که آرومشون میکنه و به راه میارتشون، مثل شوهر یکی از آشنایان که میگفت چون میدونم همسرم فقط عاشق اینجور چیزهاست، اون قدر برای این قسمت از زندگیم وقت گذاشتم که حد نداره، در هر موردی میدونم که تنها دوای همسرم همین یک راه هست. بعضی مردها عاشق غرور و ناز همسرشون هستن. بالاخره، منظورم این هستش که تو باید اول از راهی، روشی همسرت رو بیشتر به طرف خودت جذب کنی تا بعد از اینکه حداقل مطمئن شدی که برای حرفهات ارزش قائله شروع کنی به اصلاح کردنش، میفهمی بعد ازاون.
    درسته که همسرت باید قدردان تو و زحماتت باشه، اما تو بیشتر تلاش کن! شاید انرژی زیادی بخواد و تو باید تمام توان خودت رو بزاری اما اون باید اول عاشق باشه تا بتونه تصمیم بگیره و تلاش کنه، و تا از طرف یار نباشد کشش / عاشق را نباید سرزنشی ( که البته ببخشید میدونم این اصل بیت نیست، اما منظورم مضمون اون بود) تو با صبوریت، صبوری که همسرت بفهمه، با عشق و محبتت، خلاصه با چیزی که داری شروع کن،
    امیدوارم که موفق باشی!

  11. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 مرداد 89 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-28
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    3,983
    سطح
    40
    Points: 3,983, Level: 40
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کتک فحاشی اعتیاد اینبارم خیانت

    اینارو تو تاپیک قبلیم نوشتم اول خودمو معرفی کنم 27 سالمه و فوق دیپلم کامپیوترم و مسئول شبکه یه شرکتم و دانشجوی ترم 3 مدیریت بازرگانی همسرم 24 ساله قبلا نگهبان شرکتمون بود زیر دیپلم و در ظاهر بسیار پسر مودب و مهربونیه من اواخر سال پیش از علاقه همسرم اگاه شدم و خوب با خانوادم در میون گذاشتم و همسر و مامان همسرم با خانوادم صحبت کردن و ما تا اول عید با هم در ارتباط بودیم برای شناخت بیشتر از همدیگه اخه مامانم اینا شهرستان زندگی می کنن خلاصه عید اونا اومدن خواستگاری و ما با هم نامزد شدیم البته مامانش اصرار داشت که ما سریع عقد کنیم اما پدرم نظرش به نامزدی بود تو اردیبهشت ماه با هم عقد کردیم و تو 2 ماه اول من خونه اونا زندگی می کردم خوب گهگاه با هم دعوا می کردیم تو حین دعوا اون شروع به گریه کردن می کرد و خودشو می زد اوایل زیاد جدی نمی گرفتم بعد از دو ماه چون خواهر همسرم با شوهرش قرار شد بیان خونشون من و همسرم به خونه پدربزرگم نقل مکان کردیم چون من و اون با هم تو یه شرکت کار می کردیم با وجود اینکه خوب ارتباط من رو قبلا با همکارام دیده بود بسیار حساس شده بود و من چون می دونستم اذیت میشه خوب رابطمو با همکارام کمتر کرده بودم اما روز بروز اختلافات ما بیشترو بیشتر شد تا اینکه من خانوادمو در جریان گذاشتم و اومدن یه روز که ما بازهم دعوا کردیم اون جلو من قرص خورد و گفت می خوام خودمو بکشم و من چون ترسیده بودم پدرمو صدا زدم و اون زجه می زد و گریه می کرد من از اینکه میدیدم اون اینقدر خودشو ازار میده اذیت میشدم و پدرم با مادر ایشون صحبت کردن که ما نگران اون هستیم و باید یه راه پیدا کنیم مادر ایشون با خواهرش اومدن و من گفتم من نمی تونم ببینم که اون خودزنی می کنه یا دست به خودکشی میزنه و من عذاب می کشم اینم بگم که همسرم گذشته بسیار بدی داشته فرزند طلاق و یه مدت با نامادریش زندگی می کرده مادرش گفت عزیزم دوست دختر داره یا تو رو می زنه خودشو می زنه کار بدی نکرده گفتن براش دعا بخون خوب میشه گفتم شما چرا منظور منو نمی فهمید من ازاینکه اون روز بروز لاغرتر میشه عذاب می کشم خلاصه گفتن اره تو پسر مارو دیونه کردی و می خوای مهریه تو 300 به اجرا بذاری منم گفتم من اگه اینکارو می خواستم بکنم که به شمانمی گفتم و هر چی خواستن گفتن خلاصه همسرم از شرکت استعفا داد و یه روز که منو کتک زد با خانوادش وسایلشو از خونمون جمع کرد وحتی 2تا سکه و عطری رو که مال من بودمادرش ورداشته بود و گفته بود دختر شما شهرستانی و کسی نمیاد بگیردش و پسر منو خام کرده حدود 3 ماه که ما از هم جدا زندگی می کنیم اما ارتباط داریم البته پیش یه مشاور رفتیم گفتن گرایش به جنون جوانی داره و زندگی با اون خیلی سخته و پیش یه روانپزشک رفتیم بهش قرص داد و گفت افسردگی شدید داره خلاصه درس کار اخلاق همه اینا شده مشکل من اخلاق و مهربونی اون که باعث شد من انتخابش کنم ازار م داد اما مشکل من اینه که اون اصلا نمی پذیره که مریضه و باید قرص بخوره و فکر می کنه همه بدن تو رو خدا بمن راهکار بدید چه کنم بهش گفتم دوست دارم و به فکر حل مشکلم هستم نه اینکه بخوام تحقیرت کنم میگه چرا من باید قرص بخورم و از این حرفا .........[hr]
    خلاصه بعد از 3 ماه که از هم دوریم یعنی ارتباط داریم ولی با هم زندگی نمی کنیم دو شنبه هفته پیش بطوراتفاقی ازش خواستم که یه جا بریم بهش نگفتم کجا وقتی رسیدیم گفت اینجا برای چی منو اوردی گفتم خوب می خوام شکم بر طرف شه رفتیم و خودش از دکتر خواست هر ازمایشی که من می خوامو براش بنویسه تست حشیش مورفین و شیشه نوشت تست حشیشش مثبت در اومد وقتی تو اتاق مشاوره بود و من فهمیدم زدم بیرون بعد از اینکه اومد بیرون گفت چرا فرار کردی گفتم بخاطر جوابت گفت من نمی کشمواز این حرفا ولی دیگه حرفاشو باور نمی کنم دیروز رفتم یه مشاور و با توجه به حرفایی که من زدم گفت دچار اختلال شخصیت و شک نکن که حشیش می کشه دکتر گفت از من معجزه می خوای گفتم اخرین تلاشمم می کنم بعد اگه نشد........حالا قرار امروز باهاش برم پیش دکتر اما اون نمیدونه که من قبلا رفتم پیش مشاور خلاصه بگم خیلی داغونم و باورش برام خیلی سخته .........اخه چرا منیکه تنها از ازدواج یه زندگی اروم می خواستم عاقبتم این شد برام سخته پسری که می ره ورزش حجامت میکنه چه میدونم امپول انفولانزا برای سلامتیش میزنه و .....اینقدر به فکر سلامتیش چرا حشیش مصرف می کنه راستی شما می دونین کسی که حشیش مصرف می کنه دهنش چه بویی میده 27 سال خدا بهم سن داد تو این 8 ماهه شدم یه زن 54 ساله دعا کنین برام[hr]
    بله درسته امروز دارم باهاش میرم پیش مشاور اما شوهرم نه اعتقاد به مریضیش داره نه حشیش کشیدنش اگه می خواست بخدا خودم همه جوره کمکش می کردم درمورد اعتیاد باید بگم تریاک اینا جوابش با خوردن قرص کدئین دار مثبت میشه نه حشیش چون حشیش در ظاهر اعتیاد اور نیست از بد روزگار من همسرمو خیلی خیلی دوس دارم و طلاق برای من خیلی سخته چون اغلب اونایی که تصمیم به طلاق می گیرن دیگه همو دوس ندارن که این شامل من و همسرم نمیشه می دونین یه جورایی گذشته تلخ همسرم باعث اختلال شخصیتش و رو اوردن به مصرف مواد شده هم عاشقانه دوسش دارم هم دلم براش خیلی میسوزه چون ادم بسیار تنهایی دلم بقدری درد داره که نمیدونم چه کنم فقط می دونم دوس داشتن تنها فایده نداره و تا خودش نخواد و اعتقاد نداشته باشه فایده نداره من اونو به چشم یه بیمار می بینم و نمی تونم بیشتر از اینا ازش انتظار داشته باشم اما چه حیف که خودش برا خودش تلاشی نمیکنه[hr]
    رفتم مشاوره اول خودم تنها رفتم و کل جریانو گفتم بهم گفت خانوادش دنبال یه قلاب می گشتن اونم خوب قلابی پیدا کردن گفت طلاقش بده گفتم دکتر من اگه می خواستم طلاقش بدم که نمی یومدم پیش شما گفت دچار اختلال شخصیت نمی دونم بهش گفتم دنبال حل مشکلمم نه پاک کردن مشکلم گفت این ادم اگه خودش نخواد تو مطب خدام بری فایده نداره خلاصه فرداش با همسرم رفتم جوری که اون نمی دونست من قبلا اونجا رفتم همه اون چیزی رو که بینمون اتفاق افتاده بودو گفت اما نه دلیل قانع کننده ای برای خرج کردن بیش از حد پولاش اورد نه قبول کرد حشیش میکشه هیچی دکتر گفت برو ازمایش thc برای اعتیاد بده گفت باشه اما حالا میگه نمی رم تو چرا به من اینقدر شک داری خلاصه که کلافم همش انکار می کنه موندم باهاش چیکار کنم از یه طرف اصلا امادگی طلاقو ندارم همش احساسم باهام حرف میزنه تا منطقم[hr]
    سلام بچه ها امروز برای بار دوم باهاش رفتم دادگاه اما بازم بهونه اورد همیشه نفرینم میکنه که تو منو به این روز اوردی اما من همیشه براش ارزوی خوشبختی کردم دیروز باهم که صحبت کردیم گفت من نمی تونم چنین زن لجباز و غدی رو تحمل کنم می خوام ازت جدا شم چون کلاهبرداری و اونی نیستی که من می خوام حرفام دیگه هیچ تاثیری روش نداره خلاصه رفتیم کارشناس دادگاه دیر اومد گفت من نمی تونم بمونم تو باش کاراتو بکن برو پزشکی قانونی منم بهش گفتم تنهایی توانشو ندارم گفت زن زندگی نیستی چه مالی چه روحی بهم ضرر زدی گفتم خوب خودتو اینقدر اذیت نکن داریم جدا مشیک گفت اره تو همینو می خوای از اول می خواستی تنها باشی گفتم اگه اینو می خواستم چرا باهات ازدواجکردم گفت حتما می خواستی اسمم تو شناسنامت باشه گفت کلاهبرداری گفتم من اگه می خواستم کلاهبرداری کنم با پسری که نه توانایی مالی داری نه خانواده نه تحصیلات ازدواج نمی کردم تازه الانم دارم توافقی ازت جدا میشم گفت اصلا من تورو طلاق نمی دم ببینم می خوای چیکار کنی خلاصه گذاشتو رفت منم الان تو شرکتم امتحانامم شروع شده دیگه نمی دونم چیکار کنم می خواستم بدونم اگر من خودم تقاضای طلاق بدم و احضاریه براش بره و نیاد دادگاه حکم طلاقو صادر می کنن 4 ماه که وضعم اینجوریه می خوام دیگه برا زندگیم هدف داشته باشم من محکومم به چیزی که اصلا حقم نیست تو رو خدا بگید چیکار کنم تازه 4 شنبه هم تولدش ولی حیف[hr]
    سلام بچه ها وقتی که فهمیدم همسرم مواد مصرف میکنه تو اینترنت سرچ کردم و رسیدم به گروهی که معتادین رو درمان میکنن (کنگره60) از حدود دو ماه پیش وارد کنگره شدم بدون همسرم و اینکه چه جوری کاری کنم که همسرم به فکر درمانش بیفته اول خیلی منو اذیت می کرد و می گفت تو همیشه از جمع خوشت میاد غریبه پرستی و از این حرفا و فایده نداشت تا اینکه از مامانم خواستم که ازش بخواد بیاد منو طلاق بده چون دیگه فایده نداشت این ارتباط نمی دونم بخاطر اون تهدید بود یا........ خلاصه بهم گفت میام کنگره منم بهش گفتم هیچ زوری در کار نیست چون ادم تا خودش نخواد هیچ فایده ای نداره خلاصه مشاوره شد و درمانشو در حال حاضر شروع کرده و خدا رو شکر علاقه نشون میده البته گهگاه میگه من با ادمای اونجافرق میکنم یا فردا هی بمن نگی من تو رو خوب کردی و.... خوب اخه خیلی از ادمایی که میان اونجا در حقیقت به اخر خط رسیدن و من همیشه میگم بهش کهببین خدا چقدر دوست داشته که قبل از اینکه به اخر خط برسی راه بهت نشون داده راستش با اون رفتاری که خونوادش با من کردن خیلی ازشون دلخورم چون به من گفتن تو دیونش کردی در صورتی که اصلا اونا نمی دونن که پسرشون مصرف مواد داره اما من می دونم که یه روزی می فهمن که با من به اشتباه برخورد کردن و الان تنها چیزی که برام مهم سلامتی همسرم نه چیز دیگه اما هنوز اون پر توقع و عصبیه گهگاه که امیدوارم با درمانش روز به روز بهتر شه[hr]
    سلام دوستای عزیز من ایدیمو عوض کردم از شب تاریک شدم روز روشن .خوشبختانه همسرم درمانشو شروع کرده و داره ادامه میده و دو هفته ای میشه که اومدیم سر خونه زندگیمون البته فعلاعروسی نمیگیریم تا من و اون ببینیم واقعا میتونیم یه عمر در کنار هم باشیم یا نه یه مشکلی داشتم و اون اینه که خانوادم دارن از شهرستان میان و با اون اتفاقاتی که برام افتاده همسرم از دست پدرم دلخور میگه چرا اون شبی که ما با هم دعوا می کردیم پدرت بهم گفت تو زندگی دخترمو سیاه کردی و باید اون از من عذر خواهی کنه چه پرتوقع؟ اخه یکی نیست بهش بگه مامانتواومد وسایلتو جمع کرد برد یه تیکه طلایی هم که به من داده بود ورداشت بردو سکه هایی که پدرم بهمون دادو عطری که همسرم برام خریده بود همونجا گم شد و مادرش هزارتا دری وری به من و خانوادم گفت تنها چیزی که خانواده من بهش گفت این بود که روزگار دختر مونو سیاه کردی و جالب اینکه که قبلا میگفت توشهامت نداری اما اون اگر شهامت داشت اعتیادشو به خانوادش می گفت و اونها میفهمیدن که من بی تقصیر بودم و بجای اینکه اون از خونوادم دلجویی کنه انتظار داره پدر من اینکارو بکنه بهنظر شما من چه جوری میتونم راه درستو در پیش بگیرم من خانوادمو خیلی دوسشون دارم و میدونم خانوادم از خیلی چیزا بخاطر دوس داشتن من گذشتن و انتظار همسرم کاملا بیجا اما نمی دونم چه جوری بهش این نکته رو یاداور شم که جبهه نگیره[hr]
    سلام بچه ها امیدوارم عیدبهتون خوش گذشته باشه برا من که بخصوص روزای اول خیلی بدبود حتی تصورشم برام سخت بود اخرین پنجشنبه من بازم کتک خوردم نمیگم اصلا بی تقصیر بودم اما اصلا من بد توجیهی برای عمل زشت کتک زدنش نبود من خانوادم از شهرستان اومده بودن واز همسرم می خواستم که بیاد ببینتشون که اون هم میگفت چون پدرت به من گفته روزگار دخترشو سیاه کردم ازش دلخورم و نمیام خلاصه من خیلی ناراخت بودم که پنجشنبه که از چهارشنبش باهم حرف نمیزدیم خواست بره بیرون که من گفتم کجا میری منو تنها میزاری که دعوامون شد و کتک کاری کردیم و منم بهش گفتم که خانواده تو هستن که روزگار منو سیاه کردن و خلاصه ایندفعه منم زدمش گفت اره زنگ بزن به پدرت بگو منو نمی خوایو از این حرفا منم زنگ زدم و پدر و مادرم اومدن خونمون پدرم که خیلی از دستش دلخور بود گفت این بود خوشبخت کردن دختر من مگه من غیر این چی ازت خواستمو ........و مامانم به مادرش زنگ زد گفت این پسر دسته گلتونو بیاین تحویل بگیرید و اینکه پسرتون اعتیاد داره و مادرش به مامانم گفته بود خودتون دخترتونو ببیرد ازمایش ببینید ....تا اینکه پدرم گفت برو از خونه بیرون که نرفتو ما زدیم بیرون اولین عیدیمو از دست عزیزترین کسم گرفتم اونم چه عیدی که تا دو روز نمیتونستم از جام تکون بخورم و تمام بدنم درد می کرد و کبود شده بود خلاصه این از عیدمون من بهش اس ام زدم که چهارشنبه5 فروردین بیا دادگاه من دیگه نمی خوام باهات زندگی کنم که بازم گفت نه نمیام خلاسه باهم اشتی کردیم و بعد از چندروز اونم مادرم ازش خواست که بیاد و با پدرم آشتی کنه اونم اومد و رابطش با خانوادم بهتر شده اما من خودم انگیزمواز دست دادم همیشه پر توقع و تو هر دعوایی منو مقصر می دونه منم بهش میگم اگه منو نمی خوای خوب منو طلاق بده اما اینکارم نمیکنه نه اعتیادشو قبولداره نه رفتارشو میگه تو همش دنبال بهانه ای و میخوای با من بجنگی اما اصلا اینطور نیست نا شکری نمیکنم رابطمون در حال حاضر خوبه اما انگیزه زندگی کردنو ازم گرفته اصلا نمیدونم منی که این همه خواستگار داشتم چطور با این مرد ازدواج کردم البته زمان آشنایی خوب میگفتم اگه مهندس نیست خوب پاک و مهربونه که معتادو دست بزن از آب در اومد خلاصهاین از تعطیلات عیدم به نظر شما با چنین آدمی چطور باید برخورد کرد


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. اعتیاد برادر
    توسط negin_winter در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 اسفند 96, 02:48
  2. با اعتیاد همسرم به قلیان چگونه برخورد کنم؟
    توسط سینان در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 13:14
  3. اعتیاد شوهر خاله ام
    توسط الف-ح در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 10 آذر 91, 15:52
  4. مشکل با اعتیاد پدر دختر مورد علاقه ام(کمکم کنین)
    توسط pesare_baran در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 آذر 91, 12:38

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.