سلام دوستای خوبم
دوستایی که اینجا دارم رو با ۱۰۰ تا دنیا عوض نمیکنم چون همیشه در کنارم بودید و باهام همدردی کردید و بهترین راه حل رو نشونم دادید.
امروز خیلی برام روز سختی بود بچه ها ... صحنهای رو دیدم که درسته که خیلی وقتا میشنیدم از بقیه ولی هیچ وقت فکر نمیکردم برای خودمم اتفاق بیفته اونم راجع کسی که قسم میخورد عشق اولو آخر زندگیش منم...
حتما یادتونه که اومدم اینجا ۲،۳ ماه پیش و تاپیک زدم راجع فردی که ۴،۵ سال بود باهاش رابطه داشتم،خصوصیات اخلاقیشو گفتم و حد و حدود رابطمون رو ،خانم شیدا،آقای ammin و چند نفر دیگه بهم گفتن این فرد مناسب زندگی نیست چون اساس و پایش روی ترسه، ترس من از تنها موندن،ترس من از قضاوت مردم،از شکست خوردن و هزار تا دیگه...
من اتفاق امروزو میزارم به حساب عیدی خدا به من توی سال جدید،میزارم به حساب یه تغییر اساسی که خدا میخواست توی من ایجاد بکنه،میزارم به حساب اینکه خودشم میدید بچگی و کودکیه خوبی که نداشتم حداقل بذار تو زندگیم یه (مرد) بیاد که غم از رو دوشم برداره نه این که بارمو سنگین تر کنه...
ولی اتفاقی که امروز واسم افتاد:
خونهی ما با این آقائی که باهاش دوست بودم خیلی فاصله داره ،امروز بعد از ظهر ما با هم قرار گذاشته بودیم که بریم بیرون ،ایشونم دانشگاه بود و من عجله داشتم که زود ببینمش آقا از من زنگ زنگ از اونم ریجکت کردن و جواب ندادن...
یکی از معجزههای خدا این بود که من همون لحظه سوار ماشین شدم و از کوچه مون اومدم بیرون تا برم نزدیک دانشگاهش ولی همون موقع ماشینشو دیدم که داشت از روبرو میومد...کل خیابونو دور زدم و دنبالش بودم تا ببینم چیزی که دیدم واقعیت داره یا نه ...و معجزهٔ دوم خدا این بود که من با چشم خودم عشق ۵ سالهام رو کنار یه دختر دیگه جلوی ماشین جایی که فقط جای منه ببینم...
امروز بارون زیادی میومد اصفهان هم از آسمون هم از چشمهای من...اونقدر که دیگه نمیتونستم رانندگی کنم فقط موقعی که پشت سرش گاز میدادم گفتم خدایا میخوام ببینم تا باورم بشه و دیدم و شکستم...
اینجا افراد زیادی هستن که بهشون خیانت شده امروز درک کردم که چقدر سخته برای یه زن...
اما دلیل تاپیک زدنم،(مرثیه سرائی ممنوع) امشب کلی با مامانم حرف زدم بهترین انتقامی که میتونم ازش بگیرم دریغ کردن خودم ازشه که تا آخر عمر کنار هر دختری نشست یاد من باشه و یاد اشتباهی که مرتکب شد، از عصر تا حالا هزار بار تا حالا خدا رو شکر کردم به خاطره این هدیه و این معجزه چون واقعا امکان نداشت من حالا حالاها این قضیه رو بفهمم و اون وقت بود که کلاه گشادی سرم میرفت !
بچهها دوست دارم کمکم کنید/ واقعاً ازتون میخوام که باهام باشید تا دوباره خدایی نکرده بر نگردم سمتش،الان به قول شیدا جون من یه عضوی از بدنم رو قطع کردم تازه اونم بدون جراح !! پس لطفا شما جراح و مشاورم باشید.مرسی
ببخشید خیلی طولانی و در هم بر هم بود...
زندگی من کنار این غریبه بی تو مثل روز روشنه
این غریبه بر خلاف تو تمام لحظه هاش کنار منه
یه زندگی براش درست کنم که روز و شب حسودی کنی
روزی هزار دفعه تو آرزوی اینکه کاشکی بودی کنی...
روبروی من کسیه که دلش با منه و تمام زندگیش منم
روبروت کسیه که توی وجودش میگردی دنبال عطر تنم...
ولی هیشکی مثل من برات نمیشهرفتم از کنار تو واسه همیشه...
علاقه مندی ها (Bookmarks)