با سلام و عرض احترام خدمت شما دوستان گرامی
بنده پسری هستم که دانشجوی دکتری it دانشگاه امیرکبیرم. در تاریخ 4 مهر سال 92 به خواستگاری دختری از اقوام (دختر دخترعمه مادرم) رفتم که پس از آنکه قرارهای ازدواج گذاشته شد، فردای آن روز پدرم پشیمان شد. بهانه پدرم این بود که بنده میتوانم موقعیتهای بهتری داشته باشم. البته پدرم 2 تا همسر دارم و تصمیمهای وی تحت تاثیر همسر دومش هست و تغییر فکر وی را متاثر از این زن میدانم.
دختری که به خواستگاری وی رفتم، دانشجوی سال آخر حسابداری پیام نور بوده و از سطح خانوادگی در حد خودمان برخوردار است. سن بنده 25 و سن ایشان 22 سال است و از این لحاظ تناسب داریم. از لحاظ اعتقادات مذهبی و ظاهر، تا حد زیادی ایشان را پسندیدم. از لحاظ طرز فکر در رابطه با نحوه گذراندن وقت و اوقات فراغت، از لحاظ حرف شنوی از بنده، قناعت در مراسمهای ازدواج (موافق هستند بریم سفر کربلا)، از لحاظ شوخ طبعی و شاد بودن، حجاب اسلامی، سادگی، مذهبی بودن خانواده، ... ایشان را بسیار میپسندم. الان حدود 5 ماه است که تلاش میکنم به کمک اطرافیان، پدرم را راضی کنم اما راضی نمیشود. پدرم به دلیل اینکه میتوانم موقعیت بهتری داشته باشم و به دلیل تعداد افراد خانواده عروس (5فرزند)، سطح مالی معمولی آنها مخالفت میکند. پدرم نیز (از دو ازدواج) 5 فرزند دارد. بنده فرزند اول خانواده ام هستم و دختر مورد علاقه ام فرزند چهارم خانواده شان است. در خانواده عروس، 3 فرزند بزرگتر پسر هستند و فرزند آخری دختر است. البته شاید مخالفت وی به دلیل اختلاف وی با مادرم است. چون چند وقت پیش گفت که این دختر انتخاب مادرم است و باید انتخاب بنده باشد. کمکم خودم هم دیگر خسته شدم و به این فکر میکنم که این همه سختی و خستگی را تمام کنم. به این فکر میکنم که دخترهای با این شرایط میتوان باز هم یافت. من در این مدت با این دختر تماس تلفنی داشتم ولی حضوری دیگر ندیدمش. از آنجایی که دو جلسه به صورت حضوری (در جلسههای خواستگاری) صحبت کردیم، این صحبتها را کم میدانستم و از مادرم خواستم تا با مادرشان صحبت کند و شماره تلفن شان را برای سوالها و آشنایی بیشتر دریافت کند. که اجازه دادند. متاسفانه ارتباط ما جنبه عاطفی هم پیدا کرد. در حدود یک ماه گذشته چند بار سعی کردم تا این رابطه را قطع کنم ولی با اصرار دختر خانم و اینکه نمیخواهد من را به همین راحتیها از دست بدهد، باز این رابطه ادامه پیدا کرد. چیزی که مطرح است این است که بنده واقعا نمیتوانم بفهمم که آیا این دختر را از صمیم قلب دوست دارم یا خیر. نکند با وی ازدواج کنم و بعدا پشیمان شوم که چرا با دختری که مدرک یا سطح خانوادگی بهتر نداشت ازدواج نکردم. از آنجایی که پدرم و بیشتر اقوام با این ازدواج مخالفت نشان میدهند و به بنده میگویند که موقعیتهای بهتری میتوانم داشته باشم، میترسم که بر روی بنده تاثیر منفی بگذارد همانطور که الان تا حدودی دلسرد شدم.
لطفا بفرمایید که آیا این دختر موقعیت مناسبی برای ازدواج بنده با وی است؟ آیا قطع این رابطه با توجه به ارتباط عاطفی پیش آمده را توصیه میکنید؟
بابت طولانی شدن مطالب عذرخواهی میکنم
منتظر نظرهای ارزشمند شما دوستان گرامی هستم
با تشکر فراوان
علاقه مندی ها (Bookmarks)