به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 اسفند 99 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1399-2-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    189
    سطح
    3
    Points: 189, Level: 3
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شوهرم رو دوست ندارم

    سلام دوستان من 26 سالمه و همسرم 28 سال ،من شغلم مهندس هستم و همسرم شغلشون آزاد هستش و حدود 3 ساله که با همدیگه ازدواج کردیم مشکل من اینه که از اول ازدواج من به همسرم حسی نداشتم و تا الانم ایجاد نشده قبل ازدواج فکر میکردم وقتی توی زندگی برم این حس ایجاد میشه ولی نشد همسرم خیلی کم حامی من بوده مثلا زمانی که برا استخدامی شرکت میکردم و از صب تا شب میخوندم اصلا توی کار خونه همکاری نمی کرد و مادرم مجبور شد بیاد کمکم یا مثلا خیلی کم به من پول میده همه هزینه ها با خودم هستش هیچ وقت نمیتونم باهاش درد دل کنم راجع به مشکلاتم چون خیلی گوش نمیده و بخواد بهم راهکاری بده و اینکه خیلی پرتوقع .مشکلمون زمانی بیشتر شد که یه کار جدید شروع کرد که من موافق نبودم و سرش حسابی شلوغ شد جوری که الان نزدیک یکساله ساعت دو و سه شب میاد خونه جمعه ها هم کار میکنه از اسفند به این ور که شب ها ساعت 4 و پنج میومد و من خواب بودم چون فرداش سرکار داشتم یعنی توی روز شاید 5 دقیقه همو میدیدیم با این شرایط هر موقع ازش پول خواستم میگه ندارم من نیازی به پول ندارم ولی خب وقتی میبینم این همه کار میکنه و به من هیچی نمیده ناراحت میشم حقوق سرکارمم اغلب ازم میگیره و میگه پول لازمم جدیدا میگه ضرر بزرگی کردم و دوباره ازم پول گرفت چند روز پیش با ماشینی که برا من بود صب ساعت 4 داشته میومده خونه تصادف بدی کرده و نزدیک 120 میلیون ضرر کردیم یه پولی اول ازدواج از روی شباش عروسی و ..‌جمع کرده بودیم که حالا اون رو باید بدیم برا خسارت یعنی علاوه بر اینکه پیشرفت نمی کنیم پسرفت میکنیم اول ازدواج متوجه شدم شیشه مصرف میکنه و گف ترک میکنم حدود دو سه ماه پیش اتفاقی رفتم کارگاه دیدم داخل نکتار آبمیوه یه دود خیلی زیادی بیرون میاد و وقتی پرسیدم گف سیگارم رو داخلش خاموش کردم ولی هیچ بویی نداشت میخواستم ببرم برا ازمایش که دیدم شب برداشته قایم کرده و بهم نداد میگه انداختم دور خودمو هرجا میخوای ببر ازمایش .خیییلی خسته و تنهام به شدت احساس تنهایی میکنم من قبل ازدواج با هیچ پسری دوست نبودم چون میخواستم همه حس ها و احساساتم برای همسرم باشه عشق رو مث فیلم ها میدیدم ولی الان واقعا تنهام من هیچ انتظاری نداشتم از زندگی فقط عشق میخواستم که بهش نرسیدم نه پول برام مهم بود نه قیافه نه ماشین فقط اینکه یکی باشه که منو بفهمه عاشق هم باشیم همیشه حامی هم باشیم
    دوس دارم مجرد باشم خیلی پشیمونم
    ویرایش توسط mahsha : پنجشنبه 11 اردیبهشت 99 در ساعت 03:26

  2. #2
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    اول ازدواج متوجه شدم شیشه مصرف میکنه و گف ترک میکنم حدود دو سه ماه پیش اتفاقی رفتم کارگاه دیدم داخل نکتار آبمیوه یه دود خیلی زیادی بیرون میاد و وقتی پرسیدم گف سیگارم رو داخلش خاموش کردم ولی هیچ بویی نداشت میخواستم ببرم برا ازمایش که دیدم شب برداشته قایم کرده و بهم نداد میگه انداختم دور خودمو هرجا میخوای ببر ازمایش .

    سلام

    وقتی ایشون گفت ترک میکنه آیا اقدام عملی انجام داد ؟

    و اینکه شما اشاره کردین از ابتدا مورد پسندتون نبودن، چرا ؟ پس چطور شد با ایشون ازدواج کردین.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 اسفند 99 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1399-2-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    189
    سطح
    3
    Points: 189, Level: 3
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحر جان وقتی که من متوجه شدم این موضوع رو چون داخل محیط کارش این کار رو انجام میداد کارشو عوض کرد و چند ماه بیکار بود تا تونست یه کار دیگه پیدا کنه و اینکه مرکز ترک اعتیاد هم رفت
    در مورد سوال دوم چون فامیل دور بودیم و صرفا خانواده خوبی بودن و منم فک کردم حتما بعد ازدواج احساس دوس داشتن بوجود میاد ولی واقعا نمیدونم چرا این اتفاق نیوفتاده یعنی از روز اول ازدواج تا به امروز من هیچ شور و هیجانی که اول رابطه هستش رو نداشتم وقتی با هم میریم بیرون اگه کوه رفتیم یا مسافرت یا هرجایی از ته دل ازینکه کنارشم لذت نبردم فقط تظاهر کردم به خوشحالی ولی واقعا یه چیزی توی دلم سنگینی میکرده حتی بیشتر اوقات ترجیح میدم نریم و بهانه میارم و سعی میکنم خودمو با کارای دیگه مشغول کنم هر وقت کار اشتباهی میکنه من خییلی ناراحت میشم در صورتی که با توجه به روحیاتم اگه کسی بود که دوسش داشتم اگه هزار برابر بدتر هم بود بازم سعی میکردم حمایتش کنم
    در حال حاضر تنها دلخوشی من کارمه و اینکه مدرسه کودکان کار میرم به صورت داوطلبانه و خودمو اینقدر درگیر اینا کردم تا یادم بره مشکلاتم رو من احساس عشق رو توی زندگیم ازین دو مورد میگیرم در واقع شدن نوعی جایگزین برای پر کردن خلا عاطفیم که تا حدودی هم موثر بوده من با این احساسم تونستم تا حدودی کنار بیام ولی در صورتی که حداقل توی زندگیم آرامش داشته باشم ولی همسرم بیشتر اوقات در حال خرابکاری هستش اول مسئله اعتیادش بعد چند ماه بیکار بود بعد یه کار جدید شروع کرد و دیر اومدناش و نگرانی من بعد یه مدت ضرر کردن و اینکه هرچی پس انداز داشتم بهش دادم تا جمع و جور بشه شرایط الانم که چند روزه تصادف کرده و ماشین حداقل 120 میلیون آسیب دیده همیشه بهش می گفتم با این رانندگی حتما تصادف میکنی احتیاط کن ولی هیچوقت به حرف من گوش نمیده تا زمانی که سرش به سنگ نخوره کار جدیدش رو من موافق نبودم گوش نداد ضرر کرد و اینکه بدرد نمیخوره
    من حاضرم توی خونه بشینه خودم خرج خونه بدم ولی بجاش حداقل آرامش داشته باشم تا حدودی واقعا خسته ام دیگه نمیکشم بیشتر اوقات ارزوی مرگ میکنم
    ویرایش توسط mahsha : پنجشنبه 11 اردیبهشت 99 در ساعت 08:38

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 اسفند 99 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1399-2-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    189
    سطح
    3
    Points: 189, Level: 3
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحر جان بله توی اون دوره که من متوجه شدم چون توی محیط کارش اینکار رو انجام میداد مجبور شد کارش رو عوض کنه با اینکه کارش دولتی بود و دیگه نتونست اون شرایط رو بدست بیاره و من واقعا هنوزم ناراحتم و اینکه بعدشم مرکز ترک اعتیاد رفت
    در مورد سوال دومت چون صرفا خانواده خوبی بودن و ما تا حدودی شناخت داشتیم من فک میکردم بعد ازدواج این حس و احساس علاقه به وجود میاد ولی متاسفانه نشد
    من از روز اول ازدواج تا به الان حتی یک روز هم شور و شوقی که معمولا اوایل هر رابطه ایی هستش رو نداشتم از بودن کنارش لذت نمیبرم وقتی کوه میریم یا مسافرت یا هرجایی من ذوقی ندارم که باهاش برم صرفا بخاطر اینکه اون ناراحت نشه همراهش هستم چون اون که مقصر نیست
    اگه توی کارها و مشکلاتش کمکش میکنم صرفا حس مسئولیته نه علاقه اگه نسبت بهش وفادارم فقط احساس تعهد هستش نه علاقه و کلا هرکاری که انجام میدم از روی دوست داشتن نیست خودمو با کارم و مدرسه کودکان کار که به صورت داوطلبانه میرم سرگرم کردم و به نوعی حس خوب رو ازینا میگیرم در واقع شدن نوعی جایگزین برای پر کردن خلا های عاطفیم تا حدودی موثر بوده و تونستم با احساسم کنار بیام ولی در صورتی که آرامش حداقل زندگیم داشته باشه ولی همسرم اکثرا در حال خرابکاری هستش چن نمونه براتون میگم :کار دولتی که داشت رو بخاطر اعتیادش از دست داد و چند ماه بیکار بود بعد کار جدید شروع کرد و دیر اومدن ها و حتی توی طول هفته تنها کاری که ازش میخواستم این بود که ماشین رو بنزین بزنه یعنی یکساعت وقت برا من توی طول هفته که اینم تا من گریه نمیکردم انجام نمی داد بعد این همه کار ضرر بزرگی کرد مجبور شدم هرچی پس انداز کرده بودم رو بدیم پای ضرر الانم که چند روز با ماشین تصادف کرده و حداقل 120 میلیون ضرر کردیم البته تصادف برا همه پیش میاد میدونی از چی ناراحتم ازینکه هر موقع باهاش توی ماشین بودم می گفتم با این وضع رانندگی حتما تصادف میکنی و گوش نمی داد کلا همیشه باید سرش به سنگ بخوره تا به خودش بیاد برا کار جدیدش هم من موافق نبودم ولی گوش نکرد انجام داد و ضرر کرد
    بخدا حاضرم توی خونه بشینه و کار نکنه ولی این مشکلات نباشن حداقل آرامش داریم من سرکار میرم همون کفاف زندگی رو میده بنظرم پیشرفتمونم بیشتره
    کلا هم توی کار خونه اینا همکاری نداره همیشه توی سخت ترین شرایط که نیاز به حامی و کمک داشتم خودم بودم و خودم من تصورم قبل ازدواج یه فردی بود که همیشه کنار همیم با هم همه کارها رو انجام میدیم با هم سرکار میریم با هم غذا درست میکنیم و ...ولی افسوس

  5. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    خیلی کم به من پول میده همه هزینه ها با خودم هستش.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    صب ساعت 4 داشته میومده خونه تصادف بدی کرده و نزدیک 120 میلیون ضرر کردیم یه پولی اول ازدواج از روی شباش عروسی و ..‌جمع کرده بودیم که حالا اون رو باید بدیم برا خسارت.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    به من هیچی نمیده ناراحت میشم حقوق سرکارمم اغلب ازم میگیره و میگه پول لازمم جدیدا میگه ضرر بزرگی کردم و دوباره ازم پول گرفت.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    علاوه بر اینکه پیشرفت نمی کنیم پسرفت میکنیم.


    متشکرم
    از مسئله ی مالی شروع میکنم و بعد سر مسائل دیگر میریم.

    ببنید یکی از دلایل پسرفتی که اشاره کردید براتون شرح میدم. مادامی که به ایشون اجازه نمیدین بعنوان یک مرد که شرعا و قانونا مؤظف در تأمین مخارج منزل هستن
    در جایگاه خودشون قرار بگیرن و احساس مسئولیت کنن این رویه ادامه خواهد داشت.
    همسر شما دلیلی نمیبینن پول اضافه ای خرج کنن یا ریسک های بیشتری نداشته باشن.
    مسئله ی بعدی که بچشم میاد
    بی برنامگی و بی هدفی شما درباره ی سرمایه هاتون هست.

    مثلا همین خسارتی که زدند! یا ضرری که کردن !

    شما چرا باید شاباش رو از سه سال پیش تا الان یک سرمایه ی راکد نگه دارین ؟

    چرا برای درآمد خودتون برنامه ای ندارین؟

    چنین مسائلی اجازه ی ریسک، تکرار اشتباه و در نهایت خسارت مالی میده. مثلا اگر پول های شما در جایی سرمایه گذاری بشن بصورتی که امکان وصول اون بسرعت فراهم نباشه یا صرف اهداف دیگری بشن همسرتون محتاط تر عمل خواهد کرد و دیگر سرمایه ای یا پولی نیست بخواد روی اون حساب کنه.


    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    حال حاضر تنها دلخوشی من کارمه و اینکه مدرسه کودکان کار میرم به صورت داوطلبانه و خودمو اینقدر درگیر اینا کردم تا یادم بره مشکلاتم رو من احساس عشق رو توی زندگیم ازین دو مورد میگیرم در واقع شدن نوعی جایگزین برای پر کردن خلا عاطفیم.
    این کارها خوب هست ولی در حال حاظر
    اشتباهه و نمیتونه جایگزین خلاء های شما یا چاره ی رفع مشکلات باشه چرا که اگر بود الان اینجا نبودید.
    شما باید این انرژی رو صرف ترمیم آسیب های زندگی مشترک خودتون کنین و هر چه سریع تر راهکارهای درست رو برای برون رفت از این مشکلات بررسی کنین.




    ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 11 اردیبهشت 99 در ساعت 09:54

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 اسفند 99 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1399-2-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    189
    سطح
    3
    Points: 189, Level: 3
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر جان ممنونم از وقتی که میذارن
    من بارها سعی کردم که بخوام ازش نیاز مالی رو برطرف کنه ولی همیشه با جمله ندارمو و قرض دارم و بعدا بهت میدم که البته این بعدا هیچوقت نیومده و اینکه تو خودت سرکار میری دیگه نباید از من پولی بخوای وگرنه دلیلی نداره سرکار بری بشین خونه با این جملات مواجه شدم و اینکه انتظار کمک مالی از طرف من رو هم داره و اگر انجام ندم ناراحت میشه مثلا چند وقت پیش یه سه میلیون ازم قرض کرد و گفت بهت پس میدم ولی بعدش گف نمیدم تو هم باید توی خرج خونه سهیم باشی و وقتی با اصرار ازش گرفتم خیابون بودیم رفت عابر بانک که برام بریزه بهش گفتم 50 هزار تومنم پول نقد برام بردار فردا لازم دارم وقتی اومد دیدم 50 هزار تومن دو اورده با فیش که 2950 تومن برام ریخته بود گف از حساب خودت کم کردم وقتی تو پولتو ازم می گیری ببین دلم خیلی شکست من معتقدم به اینم که خرج زندگی دو نفره باشه و اتفاقا خیلی هم دوس دارم ولی در صورتی که توی همه مسائل زندگی دو نفر کنار هم باشن مثلا هر وقتم توی کار خونه من نیاز به کمک داشتم یا خسته بودم اونم بهم کمک کنه اون پول رو هم دلار خریده بودیم که یه چند وقت کوتاهی هستش فروختیم راکد نبود
    الان مهم ترین مشکل من اینه که دوستش ندارم نه مسائل مالی این فقط یه گوشه خیلی کوچیکشه بنظر خودم چون دوسش ندارم نمیتونم حس عشق رو به طرفم منتقل کنم و بخاطر همین رابطمون سرد شده اصلا متوجه نمیشم توی این سه سال چرا هیچ حسی حتی وابستگی در من شکل نگرفته بنظرتون من مشکل دارم ؟؟؟؟ شاید فک کنین خیلی سنگدل هستم ولی حتی الان حتی اگه بمیره هم من ناراحتیم در حد اینه که خبر فوت یک غریبه رو بشنوم چرا اینجوری هستم؟؟!!من قبل ازدواج هم با کسی رابطه نداشتم که بخوام همسرم رو با اون مقایسه کنم یا اینکه کسی توی زندگیم باشه واقعا تا نمیفهمم چراا به همسرم علاقه پیدا نمیکنم

  7. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    الان مهم ترین مشکل من اینه که دوستش ندارم.


    ببینید شما ازدواج کردین و فکر میکنم بعد از سه سال باید دنبال اشتراکات و برجسته سازی ویژگی های خوب هم باشید و از طرفی این مشکل شما چیزی نیست که بشود سریع ایجاد علاقه کرد یا رهنمای شما به مسیرهای دیگر شد.

    در کنار اون بی احساسی اولیه مسائلی مالی، شبه اعتیاد، بی تفاوتی های ایشان و ... بشما فشار بیشتری میارن و بدین شکل آزارتون میدن.


    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    با توجه به روحیاتم اگه کسی بود که دوسش داشتم اگه هزار برابر بدتر هم بود بازم سعی میکردم حمایتش کنم .
    از سوی دیگر اگر همسرتون کسی بود که دوستش داشتین و باز این اتفاقات می افتاد هرگز با عشق قابل حل نبودن و همچنان باز شما مراجعه داشتید و قضیه بشکل بدتری ادامه پیدا میکرد.

    پس شما باید ابتدا معایب متوجه خودتون رو اصلاح کنین و سپس به رفع مشکلات دیگر بپردازین تا بتونین پایان این ها با ذهن باز و آرامش بسراغ بحث عشق و علاقه برید.


    آیا موافق هستین؟
    ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 11 اردیبهشت 99 در ساعت 12:01

  8. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 اسفند 99 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1399-2-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    189
    سطح
    3
    Points: 189, Level: 3
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله موافق هستم ولی چطور میشه برطرف کرد ؟تمام مشکل من این بی علاقگی هستش که از اول ازدواج وجود داشته جدای از اتفاقاتی که توی زندگی پیش اومد که خدمتتون عرض کردم برا مثال روز عروسی هر دختری شاید بهترین روز توی زندگیش باشه ولی من هیچ هیجانی نداشتم و حتی صبح خواب موندم و یکساعت دیرتر رفتم آرایشگاه چون برام مهم نبود ضمن اینکه بیشتر مشکلات ما بخاطر این احساس منه من چون به همسرم علاقه ندارم نمیتونم خواسته هایی که ازم داره رو اونجوری که اون میخواد انجام بدم براتون چند نمونه از خواسته های ایشون رو میگم :مثلا اینکه چرا وقتی میرم سرکار نمیای با هم قبلش بشینیم صبحونه بخوریم و کنار هم باشیم . چرا خونه ها شلوغ هستن و به خونه زندگی اهمیت نمیدی .چرا اینقدر بی احساسی فک میکنم مث زن های 70 ساله هستی .چرا توی رابطه جنسی اونجوری که من میخوام نیستی .چرا کم بهم زنگ میزنی و برات مهم نیست که من کجام و...
    جواب همه این ها اینه من اصلا احساس علاقه و شور ندارم به همسرم که بتونم این احساس رو به اون منتقل کنم وقتی خودم خوشحال نیستم نمیتونم طرف مقابل رو هم خوشحال کنم هرچند که تظاهر کنم ولی خب مطمئنا حس واقعی قابل تشخیص از تظاهر هستش
    چند روز پیش یکی از دوستانم که آقا هستن برای رابطشون با دوستش که قراره با هم ازدواج کنن راهنمایی خواست و وقتی احساساتش رو گف من تمام مدت اشک ریختم ازینکه کاش منم این حس ها رو تجربه میکردم اینکه مثلا با کسی که دوسش داری بری کوه تفریح با هم غذا درست کنین و...

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 اسفند 99 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1399-2-10
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    189
    سطح
    3
    Points: 189, Level: 3
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان میشه به من کمک کنین من در وضعیت خیلی بدی هستم و به شدت نیاز به همدلی و راهنمایی شما عزیزان دارم

  10. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چطور میشه برطرف کرد ؟.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    تمام مشکل من این بی علاقگی هستش که از اول ازدواج وجود داشته .
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چون به همسرم علاقه ندارم نمیتونم خواسته هایی که ازم داره رو اونجوری که اون میخواد انجام بدم براتون چند نمونه از خواسته های ایشون رو میگم :مثلا اینکه چرا وقتی میرم سرکار نمیای با هم قبلش بشینیم صبحونه بخوریم و کنار هم باشیم . چرا خونه ها شلوغ هستن و به خونه زندگی اهمیت نمیدی .چرا اینقدر بی احساسی فک میکنم مث زن های 70 ساله هستی .چرا توی رابطه جنسی اونجوری که من میخوام نیستی .چرا کم بهم زنگ میزنی و برات مهم نیست که من کجام و... .
    اگر شما با شخصی که بهش علاقه مند بودید ازدواج میکردید ممکن بود ؛

    ایشان هم به اعتیاد روی بیارن یا از قبل اعتیاد داشته باشن.
    یا با توجه به علاقه ی شما یا انفعالتون ضررهای بیشتری از نظر مالی وارد کنن.
    یا درآمد شما رو ازتون بگیرن.
    یا خرج منزل رو ندن.

    و حتی ده ها بحران دیگر.

    پس در اینجا عشق و علاقه نقشی نداشت بلکه میتونست فقط تا حدی بهتون کمک کنه و کم کم احساساتتون رنگ میباختن ، لازم هست بعنوان یک زن با بازنگری وظائف و مسئولیت های خودتون بشکل جدیدی ظاهر بشین و معایب رو در خودتون بررسی و از بین ببرین؛

    * واقع بین باشین و از تخیلات خارج بشین.

    * اینکه برای مسائل مالی و تقسیم وظایف زن و مرد مصمم و قاطعانه رفتار کنین و اجازه بدین همسرتون در نقش خودش بعنوان یک مرد ظاهر بشه.

    * برای درآمد و پول های خودتون برنامه و هدف داشته باشین، اشاره به خرید دلار کردین که اون بمعنی هدف گذاری درست نیست. منظور مثلا خرید زمین و ... بود.
    * ساعت های کاری و برنامه های دیگر خودتون رو کاهش بدین و حتی اگر میشه مرخصی بگیرین و مدتی در منزل بمونین و وقتتون رو صرف خانه و خانواده کنین.

    * روی ویژگی ها و جنبه های مثبت در زندگی مشترکتون تمرکز کنین.

    * در مورد مسئله ی اعتیاد همسرتون مطمئن بشین تا افکارتون با تردید و شک ادامه پیدا نکنن.

    * شنونده ی صحبت های همسرتون باشین تا ایشان هم شنونده ی درد و دل های شما باشن.

    * با خواندن مقالات و استفاده از نظر کارشناسان بجای فیلم و رمان و موسیقی ... توصیف تازه تر ی و عمیق تری از عشق داشته باشین و به تلقین های منفی پر و بال ندین. ( مثل اینکه من از اولم دوستش نداشتم ! )


    یک زن یا مرد در زندگی مشترک بدنبال چه هدف بزرگی هست؟ (
    توجه، محبت و آرامش )

    این حال خوش قرار هست چگونه بوجود بیاد ؟ با نگاهها و رفتارهای بازیگران بالیوودی یا هالیوودی؟ یا آهنگ های احساسی و رمان های عاشقانه؟

    اگر این موارد زیر ناشی از توجه و احساس نیست پس چه هست؟ ↓

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چند نمونه از خواسته های ایشون رو میگم : .

    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    مثلا اینکه چرا وقتی میرم سرکار نمیای با هم قبلش بشینیم صبحونه بخوریم و کنار هم باشیم ؟.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چرا خونه ها شلوغ هستن و به خونه زندگی اهمیت نمیدی ؟ .
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چرا اینقدر بی احساسی فک میکنم مث زن های 70 ساله هستی؟.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چرا توی رابطه جنسی اونجوری که من میخوام نیستی ؟.
    نقل قول نوشته اصلی توسط mahsha نمایش پست ها
    چرا کم بهم زنگ میزنی و برات مهم نیست که من کجام ؟.
    شما همانقدر که طالب احساس و علاقه هستین باید در نظر داشته باشین که تاکنون برای طرف مقابل چه کردین ( خواه پسندتون باشد یا نباشد ) ؟

    آیا سیم جریان احساس رو وصل نگه داشتین یا قطع کردین، که احساسی بخواهد شکل بگیرد یا نگیرد؟

    آیا بعنوان یک زن فارغ از شغل و تحصیل و ... در زندگی مشترک موفق عمل کردین که بدنبال بازخورهای مثبت باشین؟

    فکر نمیکنین عدم احساس به همسرتون نتیجه ی دیواری باشه که از روز اول با افکارتون بین خودتون و اون ساختید؟







    ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 11 اردیبهشت 99 در ساعت 14:25

  11. کاربر روبرو از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده است .

    gholam1234 (پنجشنبه 11 اردیبهشت 99)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.