سلام میشل جان.
فکرکنم منظورت این تاپیک بوددرسته؟
توی تاپیک خودم نوشتم که اهدافم ازازدواج چقدربچه گانه بودوفانتزی!!!
زندگی متاهلی خیلی فرق داشت بااونی که من توی ذهنم داشتم.اوایل زیادپشیمون میشدم که ای داد چراازدواج کردم؟چراراحتی مجردی وخونه باباروبه این این زندگی سخت ترجیح دادم!!!
اماکم کم متوجه شدم که انسان بایدخودش رومحک بزنه!!راستش فکرمیکردم که من مجردی خوبی داشتم اماالان به این نتیجه رسیدم که نه!!چون روزهای بی هدفی روسپری کردم روزهایی که تنهابودم ومسولیت بزرگی گردنم نبودوهیچ کاری نکردم!!
چون آگاهی نداشتم،اگه اون موقع اینقدرمتوجه اطرافم بودم وسرخوش وبی هوانبودم مطمئناً زندگیم خیلی بهترازاین میشد.
هرچندالان شیرینی زندگی به اینه که تلاش کنی واون سالهای کج فهمی روبتونم توی متاهلی جبران کنم!
خیلی لذت داره وقتی توی یک مسئله ای میتونی خوب فکرکنی وراه حل درست روانتخاب کنی وبعدهم به نتیجه برسی!مثل حل کردن مسئله ریاضی!
جدیدا واسم لذت بخش شده به چالش کشیدنم!لذت میبرم که ذهنمودرگیریه موضوع خاص میکنم تابهترین روش روانتخاب کنم.ازفکر کردنم لذت میبرم!!
کلا متاهلی خاصیتش اینه که اینقدرمحکت میزنه تاآدم بشی!یه تجربه خاصه که به نظرم زندگی همه روکه درگیرش هستن ازاین روبه اون رومیکنه.
لذت های دوست داشتن وعشق وعاشقی هم که جنبه کاملا کاملا مثبتشه.
مادرشدن یاپدرشدن بزرگترین وشیرینترین تجربه زندگی یه فرده!خاص ومهیج،نشاط آوروخسته کننده!اماامیددهنده،امیدبه اینکه هنوزهستیم.
کاش منم قبل ازازدواج به این چیزهاتوجه کرده بودم قدراین موقعیتت روبدون.
عمر که بی عشق رفت
هیچ حسابش مگیر...
علاقه مندی ها (Bookmarks)