درکت میکنم
منم این شرایط رو خیلی تجربه کردم ولی نه با اسکایپ با شیوه هخای مختلف ...
اوایل ازدواجون ما باید هر روز به مناسبت های مسخره میرفتیم با خانواده همسرم شب نشیتنی و تو جمع خونوادگیشون (علاوه بر هفته ای دو شب که خونه پدریشون مهمون هستیم )
مثلا بچه خواهر شوهرم میرفت جلو در تو کوچه بازی می کرد ... به ما زنگ میزدن که بیاید بیرون ما بیرونیم ...
همسرم هم میگفت بیا بریم که فکر نکنن ما دوسشون نداریم
منم مثل شما از صبح تا غروب سر کارم برام خیلی مسخره بود برم بشینم بازی بچه رو نگاه کنم ... میتونستم خیلی استفاده مفیدتری از این ساعات ببرم ... ولی صبوری کردم تا کم کم درست شد ... الان وقتی جایی هم جمع میشن به ندرت مارو خبر میکنن ...
این موضوعات رو نمیشه یک شبه حل کرد ... کم کم و آرام
مثلا یک بار بگو من کار دارم سلام منو از آشپزخونه برسون
یه بار موقع اسکایپ بازیشون برو دوش بگیر
کلا کارتو بذار وقتی ارتباطشون شروع میشه ...
یه بار دراز بکش رو کاناپه و از اونجا براشون دست تکون بده و بخند
کلا جدی نگیر که اذیت بشی
به همسرت با مهربونی بگو شوهر جان شما سلام منو برسون ولی من کار دارم باید به کارم برسم
زیاد نگران نباش این برنامه ها وقتی جذاب هستند که جدیدن ... بعد از چند روز خودشون خسته میشن و میذارنش کنار ...
شما فقط صبور باش و سعی کن با هوش و زکاوت خودت با این موضوع کنار بیای
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)