سلام آرام جان
معلومه حالت خوبه ها!!!
خدا را شکر!
منم فهمیدم چقدر شوهرت دوستت داره. اصلا پستت را تو خاطرات عاشقانه خوندم برام معلوم شد شوهرت یه مرد مهربونه ولی ابرازش توش کمرنگه.
من سعی می کنم چیزایی که به ذهنم می رسه را بهت بگم!ولی شاید قابل اتکا نباشه.شما باز با مشاورین انجمن آزاد مشورت کن حتما!
بیا اول جملات خودت را با هم یه بررسی بکنیم:
و اما مشکلم ناتوانی همسرمه نمیتونه کاری انجام بده تنها شغلش همون ادارست که برامون کافی نیست.بهش میگم اینجا رو بفروشیم بریم جای دیگه ملک بگیریم میگه من نمیتونم برات خونه بسازم.راستش از دستش کاری بر نمیاد.
یه چیزی نگو که همسرت در جوابت بگه نمی تونم! اصلا با این لحن هیچ وقت بهش پیشنهاد نده! مثلا این طور می گفتی:
آقا ... نظرت چیه اینجا را بفروشیم؟
دو حالت داره: 1) همین جوری میگه نمیشه.فلانه.بصاره. بعد تو هم تایید کن.راست می گی ها! این جوری نگاه نکرده بودم.
2) همین طوری که گفتی میگه من نمی تونم ... .راستش اینجا نمی دونم باید چی می گفتی.
مادرشوهرم میخواست بره خرید همسرم گفت من میرم اما مادرشوهرم نپذیرفت گفت نه تو خسته میشی و رو کرد و به من گفت تو خبره ای برو این وسایل رو بخر و منم رفتم خریدم!!از اینکه بهم اینو گفت ناراحت نشدم از این اعصابم خورد شد که نذاشت همسرم بره.
خب مشخصه که مادر همسر شما خیلی دخالت می کنه. اما نمیشه مستقیم ایشون را درست کنیم. ولی می تونیم به طور غیر مستقیم رفتار جراتمندانه و مودبانه با مادر را به همسرت یاد بدیم.
الف) نظر من اینه اول یه بسترسازی بکن که نشون بده شما عروس خوبی هستی و برای مادرشوهرت خیلی ارزش قائل هستی. مثلا همین عید فطر که شد بگو: آقا... اول زنگ بزنیم به مادر شما تبریک بگیم. اول به مادر ایشون خیلی گرم و صمیمی تبریک بگو بعد مادر خودت. حتی منزل آنها هم برو و...
ب) بعد بستر سازی کن همون طور که آقا رضا به درستی گفتند اقتدار همسرت را در خانواده سه نفری خودتون بالا ببر.همون پستی که تو تاپیک قبلیت گفتم اجرا کن. و سعی کن شوهرت حداقل نزد پسرش خیلی ابهت داشته باشه.و پسرت حرف پدرش را گوش کنه! مثلا به پسرت بگی اگه شلوغ کنی به بابا می گم ها! یه کاری کن شوهرت احساس پدر قوی بودن داشته باشه. مثلا بگو: آقا ... تو فقط می تونی از پس این پسر بربیای من که نمی تونم.
ج) بعد نخ بده بگو: من وقتی می بینم این قدر برای پدر و مادرت ارزش قائل هستی بهت افتخار می کنم! و مطمئن می شم پسرمون حتما مثل باباش میشه و فردا به ما این قدر احترام می ذاره!!!
مامانت حق داره این قدر دوست دشته باشه !
اینجاش را نمی دونم چه جوری باید ادامه بدی !شاید این جملات زیر اشتباه باشه.من بلد نیستم.ولی می گم که اگر کسی تونست اصلاحش کنه:
ما هممون برای پدر و مادرامون حتی اگر خودمون پدر و مادر بشیم هنوز بچه به نظر می رسیم.و این کاملا طبیعیه.ولی همین ما اگر بهشون ثابت کنیم نه ما بچه نیستیم و کاملا مستقلیم اتفاقا باعث خوشحالیشون میشه! من می دونم شما اون روز از روی خوبی و ادبت بود که حرف مادر را قبول کردی و من اینو واقعا حس کردم و می دونم تو خیلی زیادی حتی خوبی!اما اگر اون موقع هم می گفتی نه به نظرم اصلا بی ادبی محسوب نمی شد ها! نظرت چیه؟ این بی احترامی محسوب میشه؟
بعد بذار اون حرف بزنه و تاییدش کن.هر چی گفت . ولی تو ذهنش یه بار این حرفت رفته و دفعات بعد با توجه به اینکه شما تو خونه او را مقتدر کردی احتمالا خودش دفعات دیگه نه میگه! و اون وقت تو با نگاهت نشون بده که چقدر بیشتر بهش افتخار می کنی.
بقیه جملات هم فردا بمونه. ان شاالله.
موفق و آرام باشی
علاقه مندی ها (Bookmarks)