سلام به همه ی دوستان.لطفا خواهشمندم این پست طولانی من رو با دقت بخونید و چه اقایون خودشونو بزارند جای من و چه خانم ها خودشون رو بزارند جای اون خانم و بگند که بهترین تصمیمی که میتونم بگیرم چی هستش ؟؟
دوستان راستش سریع میرم سر اصل موضوع و میخوام خیلی سریع تصمیم بگیرم و نظرات تک تک شما میتونه خیلی به تصمیمی که می خوام بگیرم کمک کنه لذا عاجزانه خواهشمندم کمکم کنید
ببنید من ترم هشت هستم و البته امسال کنکور ازمایشی شرکت کردم وکلی از درس هامو خوندم و انشالله به امید خدا سال دیگه یه رتبه ی خیلی خوب میتونم بیارم و یه دانشگاه خوب تهران قبول شم
و در واقع این ترم ترم اخرم نیست و میخوام مرخصی بگیرم و همچنین ترم بعد و سال دیگه همچین موقعی سایر واحد های موندم رو میخوام پاس کنم و میخوام در این مدت برای ارشد بخونم
اما موضوع اصلی این هستش که من از یکی از هم کلاسی هام خوشم میاد یعنی یکی از بهترین دخترهای دانشگامون هستش که همه به خوب بودنش شک ندارند و من خیلی منتظر این فرصت بودم تا بهش درخواستمو بگم یا از طریق خودم یا طریق خواهرم و حداقل اونو از این دوست داشتنم خبر دار کنم
حالا من دو راه پیش رو دارم این که بدون در نظر گرفتن این احساسم و این که این علاقه ی شاید بیش از 4 ترمم رو حداقل مجبورم پنهان کنم و بخونم برای کنکور سال بعد ولی هیچ تضمینی نیست که اون دیگه توی این مدت ازدواج نکنه از طرفی میترسم ازدواج کنه اخه دیگه ترم هشته و تنها مزیتی که دارم این هستش که ایشون ده ترمه هستند و درسته این ترم ترم هشت هستیم ولی دو ترم دیگه هنوز توی دانشگاه هستند و من از این بابت تا سال دیگه نگرانی ندارم که همین امسال از دانشگاه فارغ میشه ولی خب واقعا هیچ تضمینی نیست حالا که ترم هشت شده بخواد ازدواج کنه بعضی وقتا میگم برم بهش بگم یا خواهرمو بفرستم بهش بگه از علاقه ی من و من یه سال دیگه به طور رسمی برم برای عقد و اگه البته بهم علاقه داشته باشه (میدونم اون قدر بهم شناخت داره که اگه قول بدم به قولم اعتماد کنه ..چطوری بگم توی دانشگاه تعریف نباشه همه سر من قسم میخورند و از این بابت شکر خدا یه مزیتی دارم و همه میشناسند منو به نیکی)
حس میکنم ممکنه منو اون هم دوست داشته باشه و شک ندارم اگه خوشش نیاد از من قطعا بدش نمیاد و واقعا با توجه به شناختی که بقیه از من دارند برای ازدواج قطعا میدونند میتونم پسر خوبی باشم و شرایطم برای ازدواج در حد هر دانشجوی ترم هشت دیگه ای هست وتنها سرمایه ی من این هستش که درسم خوب بوده و اگه خدا بخواد روزی استاد میشم حداقلش
از طرفی میگم نه خب ادامه ی ارشد و داشتن زندگی بهتر تحصیلی مهم تره و این برای من یه نوع اولویته قطعا...راستش من نه
ترم دو هستم که شناخت نداشته باشم از خودم و چی از اون دختر و یا این که نتونم از عواطف و احساساتم رو کنترل کنم
اگه دوستانی که این دوران رو گزروندید و فکر میکنید ادامه ی تحصیلم خیلی مهم تر هستش هم برای خودم (و هم با این شرایط اون دختر رو با یه زندگی متوسط زیاد اذیت نکنم و در عوضش بعد ها شاید یه دختری دیگه رو بتونم با شرایط خوب خوشبخت کنم ) و در واقع قید این دختر و علاقه ی دو ساله رو بزنم و این راز روی برای همیشه در سینم دفنش کنم حالا سال دیگه بعد کنکور اگه مجرد بود برم خواستگاری و اگه نبود هم که دیگه هیچی شاید عمری افسوس یا نه فکر میکنید بهتره برم بهش بگم تمام موضوع رو و از این علاقه خبر دارش کنم و اگه موافق بود یه سال برام صبر کنه اخه ممکنه اونم منو دوست داشته باشه و نمی خوام عمری افسوس بخورم..
واقعا موندم طوری که درس خوندنم هم تحت شعاع قرار داده..اون قدر شکر خدا خودمو میشناسم که بتونم هر تصمیم یگرفتم حتی بر فراموشی این کار رو بکنم ولی الان دچار تردید هستم و این تردید داره منو از پا در میاره...
به نظر شما چیکار کنم بهتره این که برم بگم بهش و اگه اونم نظرش مثبت بود بدون هیچ ارتباطی یه سال دیگه برم خواستگاریش و از نظر خونواده و.. اینا هم مشکلی ندارم که بخوام برم خواستگاریش و واقعا امسال شرایطش نیست وگر نه همین امسال میرفتم و مهمترین مشکلم همین ارشد و گرفتن لیسانس هست دیگه بقیشو خدا درست میکنه یا نه به نظرتون کلا هیچی بهش نگم همین به ادامه ی تحصیل و دکترا فکر کنم در حالی که مجرد باشم ..ولی واقعا دختر خوبی هستش و بعضی وقتا فکر میکنم مبینم فراموش کردنش هم اون قدر ها راحت نیست ولی خب وقتی شرایطش نباشه چاره چیه..وقتی کسی دیگه بتونه خوشبخت ترش کنه ...نیمدونم واقعا دچار تردید و دودلی هستم..لطفا کمکم کنید
از همه ی شما ممنونم.حالا سوالی بود بپرسید من میگم.با تشکر از وقتی که میزارید.خدا اشنالله بهتون عوضشو بده.
علاقه مندی ها (Bookmarks)