به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array

    شوهرم پیش خواهرش تحقیرم میکنه

    سلام دوستان
    من 26 سالمه و شوهرم 27
    یکسال عقد بودیم و یک ماهه عروسی کردیم
    مشکل من حرف شنوی بیش از حد شوهرم از خواهرش هستش
    خواهرش خیلی سیاست مداره و وکیله پیش شوهرم خیلی مهربونه اما پشت سر تا میتونه بهم خنجر میزنه
    تا جایی که داعما پشتم بدگویی میکنه
    شوهرم و خواهرش اوایل پیش من همو میبوسیدن تا من ناراحت شدم و ترک کرد الان پیش خواهرش اصلا بهم محل نمیده پیشش داعما به اونا محبت میکنه و به من محل نمیزاره و خوردم میکنه از این اخلاقش خسته شدم خیلی احساس تنهایی میکنم
    ویرایش توسط بی همدم : شنبه 04 شهریور 96 در ساعت 02:16

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    خیلی خلاصه نوشتی ، اگه به این چیزا میگی تحقیر ، برو و علتش رو تو رفتار خودت پیدا کن.
    مطمئن باش یه جای اخلاق و رفتار خودت مشکل داره که این اتفاق افتاده ، خب تو هم با سیاست باش ، فایل های صوتی صوتی "کلید مرد" دکتر حبشی رو دانلود کن و حتما گوش بده ، فکر کنم تو همین سایت هم بتونی پیداش کنی ، خیلی مهمه ، حتما وقت بزار و گوش کن.این روزها برای هر خانمی توصیه میشه که این فایلو گوش بده.
    در کنارش باید انقد عزت نفس و اعتماد به نفست رو بالا ببری که از یه بوسه معمولی ناراحت نشی. واقعا حیفه که عمر و جوونی خودت رو بخوای سر این چیزا با ناراحتی بگذرونی ، عزت نفست رو ببر بالا و شاد باش.

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    خواهر شوهرم شغلش وکالته ازدواج کرده و چند ماه دیگه بچه دار میشه اما از روزی که منو دید خیلی باهام مهربون بود اما پشت سرم فهمیدم خیلی حرفای نامربوط گفته بود خلاصه همیشه تو جمع و بین بقیه خودشو خوب میکنه و واسم کادو میخره و ... اما بعدش منو به شوهرم چوغولی میکنه و کوچکترین حرکاتم رو که خودمم متوجه نشدم رو بد برداشت میکنه و به شوهرم میگه از نظر شوهرم و بقیه اون منو دوست داره و مشکل از منه
    چون اون تو رو خیلی مهربونه در حالی که ...
    از وقتی عقد کردیم داعما میگفت دلم برات تنگ شده و تنهایی بیا باهم بشینیم و میرفتم و بعدا فهمیدم ولی حرف پشتم در آورده
    حتی اب توی سفره رو برنمیداره و میگفت من بدم دستش داعما مثل بچه ها منو می‌فرستاد دنبال کار مثلا برم گوشیش بیارم و . .
    روز عروسیم به آرایشگر سپرده بود چجور آرایشم کنه و ...
    خلاصه پنهانی و از پشت خنجر میزنه و شوهرم پیشش اصلا محلم نمیزاره حتی باهاش حرف میزنم پیش خواهرش سرسنگین جواب میده و گاهی اصلا جواب نمیده
    اوایل برام مهم نبود اما چند وقته اگه تحمل ندارم داعما سر خواهرش بحث میکنیم 😢😢😢
    تورو خدا کمکم کنید

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    ببین راه حل های من کارشناسی نیست ، متاهل هم نیستم ولی تو روابطم با افراد دیگه تجربه کسب کردم.
    بزار هرچی میخواد دو رو باشه ، بزار هرچی میخواد پشت سرت بگه ولی تو به هیچ وجه غیبت خانواده شوهرتو جلو هیچکس نکن ، مطمئن باش اینجوری خیلی راحت تری و هیچوقتم ناراحت نیستی که کسی خبر ببره و بیاره حرفاتو.
    اگه جلو خواهرش محلت نمیکنه ، تو هم سنگین باش و تا کسی باهات حرف نزد ، حرف نزن ، ولی وقتی اونا باهات حرف میزنن با خوشرویی جواب بده و یا اگه دوس داشتی حرفو ادامه بده.
    بیشتر سعی کن مشغول خودت باشی ولی جوری هم نباشه که بی محلی حساب بشه بهشون.
    مثلا کتاب خوندن تو جمع رو زیاد اوکی نمیدونم تو جمع ولی مجله و جدول حل کردن به نظرم شرایطش فرق داره.
    تو زندگیت هم سعی کن به خودت برسی ، منظورم رسیدن به ظاهر نیست اینجا (بحثش جداست) ، برای شخصیت خودت ارزش قائل شو ، مواظب سلامتیت باش ، غذاهای خوب بخور ، ورزش کن ، بهترین چیزارو برای خودت بخواه.
    روی خصوصیات مثبت خودت و تواناییهات تمرکز کن.ببین تو چی بیشتر استعداد داری و همونو تقویت کن.
    من راه حل های اینجوری رو بهت پیشنهاد میکنم ، روی خودت کار کن ، به هیچ وجه پیشنهاد نمیدم در رابطه با این موضوع چیزی به زبون بیاری ، چون همونجور که خودت هم گفتی ، شوهرت هم میگه مشکل از تو هست.میدونم شنیدن این حرف چقد سخته و هرچقد ادم تلاش میکنه بقیه متوجه قضیه نمیشن.
    خواهرشوهرت وکیله ، واسه خودش هست ، مگه ما ازش خواستیم ، تو هم برای خودت کسی هستی و جایگاه داری واسه خودت.پس انقد ضعف نشون نده.
    ساعت هایی که تو خونه با شوهرت هستی رو شاد باش و لحظاتی رو براش فراهم کن که دیگه دلش نخواد با کسی جز تو وقت بگذرونه.

    مطمئن باش هر خوبی در حق همسرت کنی ، هزار برابر بیشتر برات جبران میکنه ، سیستم مردا همینه.
    تمام تلاشتو کن که این حساسیت رو از رو خواهرش برداری.
    سکوت طلاست و حلّال خیلی از مشکلات ، نیازی نیست کسی رو متوجه اشتباهش کنی ، بزار خودش متوجه بشه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید Happy.girl.69 تشکرکرده است .

    بارن (دوشنبه 06 شهریور 96)

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    حرفات درسته عزیزم اما شوهر من میریم خونه خواهرش به من میگه پاشم کارای خواهرش رو انجام بدم حتی میریم خونشون شام مادر شوهرم داد میزنه سرم پاشو چایی بیار و ... در حالی که خواهر شوهر و خودشون میان خونه من دست به سیاه و سفید نمیزنن
    شوهرم منو میزاره زیر ذره بین که چرا فلان کارو نکردی و مثل مجسمه ای توی جمع و ... ولی رفتارهای اونا رو اصلا نمیبینه
    دیشب ساعت 3 شب بیدارش کردم و کلی داد و گریه کردم دیگه اعصابم نمیکشه شدم کنیز خانوادش
    میریم خونه خاله اش مادر شوهرم تو جمع سرم داد میزنه پاشو کار کن سفره بنداز و .... ولی خودش میاد خونه من اصلا حتی چایی اش رو از سینی برنمیداره میگه من بزارم جلوش
    اوایل حساس نبودم و با سیاست رفتار میکردم اما دیگه اعصابم نمیکشه و دوست دارم داعما با شوهر بی غیرتم دعوا کنم دوست دارم همش گریه کنم افسرده شدم دیگه اعصاب هیچی و هیچکس رو ندارم
    اکثر اوقات دلم گرفته و گریه میکنم

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 03:36]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    778
    امتیاز
    24,323
    سطح
    94
    Points: 24,323, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم

    در اینجور مواقع هرچی زن به مردش نزدیک تر بشه و متمرکز روی زندگی خودش باشه مردش رو جذب خودش میکنه اما هرچی زن توی خلوت سر خانواده مرد غر بزنه و یا عیب هاشون رو بگه باعث دور شدن زن و مرد میشه.
    جایگاه همسر و محبت و عاطفه بین زن و مرد با هیچ رابطه دیگری از جمله خواهر و برادری یا مادر و فرزندی قابل مقایسه نیست مهم اینه که زن و مرد بتونن این رابطه رو به خوبی مدیریت کنند.
    در مورد شما فقط بهبود رابطه با همسرت مهمه که برای این کار لازمه تمرکز رو از روی خواهرشوهرت برداری و سعی کنی روی وظایف و عواطف همسری خودت کار کنی.
    در ضمن با آدم هایی که به ظاهر از سر دلسوزی حرف های بدی که پشتت زده میشه رو بهت منتقل میکنن رفتارت رو جوری تنظیم کن که دست از این کار بردارند در واقع اینحور آدم ها قصد دو به هم زنی دارند بیشتر و خیر تو رو نمیخوان.

    در مورد داد زدن سر کار کردن باید بگم اگر اینکه کار کوچیکیه و از دستت بر میاد خودت قبل اینکه کسی چیزی بگه انجامش بده مثلا بهشون بگو کمک میخواین؟ یا من سفره رو میذارم.
    به نظر میرسه شما هم لجبازی رو در پیش گرفتی و در پی تلافی هستی و اونها فهمیدند و رابطه شما وارد فاز ناخوشایندی شده که هرکس پی خودخواهی خودشه و دیگری رو متهم میکنه. از نوشته های شما انگار شما بی تقصیری اما به نظر میرسه شما هم لازمه مسئولیت اشتباهاتت رو بپذیری و رفتارت رو اصلاح کنی.
    ویرایش توسط Eram : یکشنبه 05 شهریور 96 در ساعت 13:50

  8. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم ممنون که جواب دادید و راهنمایی کردید
    حرفتون درسته اما یه مدت خودمو کنترل میکنم اما یهویی منفجر میشم و خودمو سر شوهرم خالی میکنم
    میخام باهاش حرف بزنم و یکبار مشخص کنم چی میخام و به توافق برسیم چون از دوران عقد سر این مسائل مشکل داریم
    و اینکه شوهرم خودش میگه که خواهرش بهم چی گفتع و این جواب میخاد که چرا فلان جا مثلا فلان کار رو کردم و یا حرف زدم و میگم از کجا میدونی میگه خواهرش بهش گفته و ...
    سوم اینکه گفتید خودم پاشم رو قبلا انجام دادم برعکس باعث شد انتظاراتشان ازم بیشتر بشه و مثلا به مدت خودم قبل اینکه بگم پاشدم و کارهاشون کردم دفعه بعد مادر شوهرم میگفت برم واسه اون و دخترش ترشی دربیارم و حتی خانه تکانی دخترش برم و من قبول کردم اما بدتر شد و الان میرم خونشون مادر شوهرم جاهاشون رو جمع نمیکنه و میخاد من تشک و ... خودش و همشون رو جمع کنم و کلی کارای دیگه ازم میخاست که منم فهمیدم و تصمیم گرفتم دیگه کمک اضافی نکنم
    چند روز پیش پام ترک برداشته اومد خونمون و منو مجبور کرد واسش چایی درست کنم و خونه رو مرتب کنم حتی یه کمک کوچیک بهم نکرد با اینکه یه پام ترک برداشته اما میان دست به سیاه و سفید نمیزنن
    از همه چی بیشتر بی محلی شوهرم پیش خواهرش آزارم میده جوری که دارم روانی میشم ریزش مو گرفتم خیلی به حرف خواهرش گوش میده پیش اون اصلا به من محل نمیزاره حتی جرات نمیکنم صداش کنم
    نمیدونم چیکار کنم پیش خواهرش بهم توجه کنه
    چون پیش من اونا رو میبوسه و باهاشون خیلی صمیمیه
    بشدت احساس تنهایی و بی کسی میکنم
    انگار تو کل دنیا گم شدم و کسی رو نمیشناسم
    راستی پدرم وقتی بچه بودم فوت شده
    شوهرمتا بحثمون میشه میخاد مامان و برادرام بدونن چون میدونه پشتم نیستن
    احساس آوارگی دارم خیلی گریه میکنم شب و روز
    دیگه تحمل ندارم پیش من بهشون محبت کنه و به من بی محلی

  9. کاربر روبرو از پست مفید بی همدم تشکرکرده است .

    Eram (دوشنبه 06 شهریور 96)

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 مرداد 98 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1396-6-04
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    4,103
    سطح
    40
    Points: 4,103, Level: 40
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    244

    تشکرشده 259 در 139 پست

    Rep Power
    40
    Array
    دلم میخواد این کانال رو بهت معرفی کنم ، نمیدونم خلاف قوانین هست یا نه ولی به قیمت بَن شدنم هم باشه اشکالی نداره.

    @khanombla1

  11. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 03:36]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    778
    امتیاز
    24,323
    سطح
    94
    Points: 24,323, Level: 94
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [quote]
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی همدم نمایش پست ها
    اینکه گفتید خودم پاشم رو قبلا انجام دادم برعکس باعث شد انتظاراتشان ازم بیشتر بشه و مثلا به مدت خودم قبل اینکه بگم پاشدم و کارهاشون کردم دفعه بعد مادر شوهرم میگفت برم واسه اون و دخترش ترشی دربیارم و حتی خانه تکانی دخترش برم و من قبول کردم اما بدتر شد
    منظورم انجام کارهای کوچیک و در حد توانت بود نه هرکاری . کارهای کوچیک رو سعی کن با خوشرویی و قبل اینکه ازت بخوان انجام بدی اما در مورد کارهای بزرگتر عذر بیار که نمیتونی انجامش بدی. مثلا در مورد خونه تکونی اگر از لحاظ جسمی برات سخته میتونی بگی کمرم درد میکنه یا از لحاظ جسمی توانش رو ندارم عذرمیخوام یا اگر نشد برای خودت کلاس ورزشی چیزی بذار تا انقدر دم دست نباشی ، مثلا میتونی بگی من کلاس ورزش دارم یا مهمون دارم یا... . البته راستش رو بگو اما از قبل برای خودت کار دست و پا کن که اون وقتت خالی نباشه .
    اگر همیشه برای هرکاری نه بیاری فکر میکنن داری باهاشون لجبازی میکنی اما اینطوری که گاهی آره و گاهی نه بشنون خیلی بهتر کنار میان .

    چند روز پیش پام ترک برداشته اومد خونمون و منو مجبور کرد واسش چایی درست کنم و خونه رو مرتب کنم حتی یه کمک کوچیک بهم نکرد با اینکه یه پام ترک برداشته اما میان دست به سیاه و سفید نمیزنن
    عزیزم این که ناراحتی نداره اولا چایی درست کردن که دیگه انقدر سخت نیست که میگی مجبورم کرد چایی درست کنم! در ضمن اگر انقدر پاهات درد می کرد خب می رفتی دکتر یه بانداژ گنده میزد بهش می نشستی پا رو پات مینداختی و قیافه کمی درهم میکشیدی و گاهی آخ و واخ می کردی و میگفتی ببخشید مامان جون پاهام درد میکنه نمیتونم پاشم براتون چیزی بیارم ،شما که غریبه نیستین اگه ممکنه خودتون پاشین بی زحمت. البته باز هم تاکید میکنم صداقت + زدن حرف دلت یادت نره .
    باز هم فکر میکنم شما نحوه ارتباطتون بیشتر از روی لج و لجبازی شده و از هر رفتاری ممکنه برداشت سوء بشه .

    چون پیش من اونا رو میبوسه و باهاشون خیلی صمیمیه
    طبیعیه چون خانوادش هستن و سالها در کنارهم بودند و این نشان بی علاقگی اش به شما نیست . اتفاقا از محبت بین همسرت و خانوادش استقبال کن . و سعی کن محبت بین خودت و همسرت رو گسترش بدی تا به اونها حسادت نکنی.

    احساس آوارگی دارم خیلی گریه میکنم شب و روز
    دیگه تحمل ندارم پیش من بهشون محبت کنه و به من بی محلی
    عزیزم انقدر خودت رو دست کم نگیر ، از لحاظ احساسی بیش از حد به شوهرت و خانوادش وابسته نباش ، وقتی ما به عنوان انسان خودمون قابلیت تولید و بخشش محبت و عشق رو داریم چرا اون رو از دیگران عاجزانه در خواست کنیم؟
    اول عشق ورزیدن به خودت و اونچه که هستی و آنچه داری رو تمرین کن .
    خودت میتونی انقدر عشق و محبت تولید کنی که اولا خودت رو سیراب کنی و بعد دیگران رو هم مشتاق و مایل نسبت به خودت و محبتت کنی . آدم هایی که متکی به خود و وابسته به خود هستند اما با محبت و عشق خیلی جذاب تر به نظر می رسند . آدم وابسته همیشه نیازمنده اما آدم مستقل و با محبت و عاشق نه تنها غنی هست بلکه به دیگران هم میتونه چیزهای با ارزشی بده و با نزدیک شدن دیگران به خودش میتونه نیازهای خودش رو به عشق و دوست داشته شدن هم تامین کنه .
    فارغ از اینکه دیگران چگونه اند تو خودت باش و راه خودت رو پیدا کن و اون راه رو زندگی کن .
    ویرایش توسط Eram : دوشنبه 06 شهریور 96 در ساعت 22:04

  12. 2 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (دوشنبه 17 مهر 96), بارن (سه شنبه 07 شهریور 96)

  13. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    ممنون happy girl و dram عزیزم که به تایپیکم جواب دادید و منو راهنمایی کردید
    واقعا راهنمایی هاتون عالیه
    نهایت تلاشم رو میکنم تا تک به تک اجرا کنم
    در مورد محبت و بوسیدن تحملش خیلی زجر آوره برام
    چون اون لحظه تحمل میکنم اما بعد چند روز با یه بهانه یا حرکتی بشدت منفجر میشم و سر همسرم خودمو خالی میکنم این یه ایراد بزرگیع که دارم چون تو خانواده ما اصلا از اونجور حرکت ها نیست تحملش واسم خیلی سخته جوری که با خواهرش حرف صمیمی میزنه تپش قلب میگیرم چون قبلا خیلی زیر آبم رو زده همش فکر میکنم داره منواز چشم همسرم میندازه و ... محبت کردن به اونا رو یه جورایی ارزش دادن به خانوادش و بی ارزش کردن خودم میدونم انگار داره منو پیش اونا خورد میکنه این احساس بهم دست میده😳😳
    واقعا راهنمایی و حرفاتون عالیه فقط من یه اخلاق خیلی بدی دارم اینکه اگه اتفاقی یا ناراحتی اتفاق میفته از کوره در میرم و همونجا نشون میدم ناراحت شدم حتی تو جمع یعنی نمیتونم خودمو کنترل کنم
    و اگه کنترل کنم تا در اون مورد بحث و دعوا نکنم خالی نمیشم و یا بعد یه مدت مثل غده میمونه تو دلم و رشد میکنه و یهو با یه بهونه منفجر میشه و بعد دعوا و گفتن حرفام آرامش پیدا میکنم
    بنظرتون چجوری این اخلاقم رو ترک کنم ؟؟
    گاهی میدونم باید چه کاری و چه رفتاری داشته باشم اما عصبانیت نمیزاره با عقلم تصمیم بگیرم 😢😢
    و اینکه خیلی به خاطرات تلخ فکر میکنم و اکثر اوقات دلم گرفته اس
    و اینکه خیلی تو زندگیم بدون هدفم چجوری هدف داشته باشم
    ممنون میشم در این موردها هم راهنمایی ام کنید

  14. کاربر روبرو از پست مفید بی همدم تشکرکرده است .

    زن ایرانی (سه شنبه 07 شهریور 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.