به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 92 [ 05:29]
    تاریخ عضویت
    1391-10-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 4 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    6 همسرم شب ادراری مکرر داره و پوست سرش و میکنه کمکم کنید ...

    سلام من 22 سالمه و همسرم 30 سالشه و نزدیک به یک سال و نیمه که زیر یک سقف زندگی میکنیم قبلش 6 ماه عقد بودیم توی دوران عقد متوجه یک سری مشکلات توی خانواده شوهرم شدم شوهر من فرزند اول خانواده هستش و به جز خودش 4 خواهر و 1 برادر داره توی دوران عقد طی رفت و آمد ها متوجه شدم خانوادش زیاد بهش اهمییت نمیدن بهش محبت نمیکنن و همیشه کاری میکنن که اعتماد به نفسش بیاد پایین پدرش مرد دیکتاتوری بود که 4 ماه بعد عروس ما فوت شد همسرم پیش پدرش کار میکرد و بعد از عروسی با خواست خودش از پدرش جدا شد که اونم با درگیری و اختلاف بود خانوادش همیشه به من میگفتن علی حرف زدن توی جمع و بلد نیست اجتماعی نیست از پس خودش بر نمیاد نمیتونه گلیم خودش و بکشه بیرون زرنگ نیست و... این در حالی بود که همسرم وقتی تنها با خانواده من رفت و امد میکرد من چیز غیر عادی نمیدیدم درست مثل همه حرف میزد خیلی اجتماعی برخورد میکرد و کلا خلاف اون چیزی بود که خانوادش عنوان میکردند اما توی خانواده خودش تبدیل میشد به یه مرد منزوی و گوشه گیر تا اینکه توی دوران عقد متوجه شدم همیشه استرس و اضطراب داره مخصوصا وقتی با خانوادش بود متوجه شدم مثلا یه جا میشینه همش به انگشتات ور میره به پاشنه پاش ور میره و شب ادراری هم داره اوایل مثلا فکر میکردم سردیش کرده یا با علت های مختلف خودم و توجیح میکردم بعد از عروسی کم کم که کارش رو از پدرش جدا کرد رفت و امدش با خانوادش کمتر شد و این موضوع خانوادش و ناراحت میکرد همسرم همچنان شب ادراری داشت و استرس زیاد بعد از فوت پدرش استرسش کمتر شد این رو هم بگم که وسواس هم داره که کمتر شده اما شب ادراریهاش ادامه داره و دیگه تحمل ندارم خیلی واسم سخته واقعا عذاب اوره هر روز باید شستو شو کنم از طرفی دوسش دارم ، ازش خیلی خواستم که با هم بریم دکتر اما همش امروز و فردا میکنه و بهانه میاره تو دوران عقد باورتون نمیشه 1 بار به مامانش گفتم شما از شب ادراری علی خبر دارید گفت اره چیزی نیست خودش میندازه تو افتاب خشک میشه واقعا تعجب کرده بودم مگه ادم اینقدر بی اهمیت میشه به بچش وقتی عروسی کردیم 1 بار به مسخره بهم گفت تشک علی رو انداختم دور ... خیلی دلم برای همسرم میسوزه 3 ماه بود که پوست سرش و میکند اونقدر که تمام سرش زخم بود سوزش سرش خیلی زیاد بود که مجبور شد به حرفم گوش کنه و بره دکتر تورو خدا کمکم کنید خیلی ناراحتم .... وقتی نصف شب بیدارم میکنه و مثل بچه ها سرش و میندازه پایین دلم براش کباب میشه اما راضی نمیشه بره دکتر

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    142
    Array
    حتما حتما خانم گل؛ خودت یه وقت روان پزشک بگیرید و برای درمان استرس و اضطراب ایشون و همین طور وسواسشون همسرتون رو راضی کنید که نزد دکتر برید!
    میتونید توی یه زمان مناسب و پر از احساس؛ در مکان مناسبی، با روی خوش بعد از اینکه چند تا از ویژگی های مثبت همسرت رو بیان کردی؛ بگو: " عزیزم، من خیلی دوست دارم و دلم نمیخواد که ناراحتیت رو ببینم؛ دوستان دارم ازت خواسته ای داشته باشم، منتها قبلش باید بهت بگم که این خواسته ی من فقط و فقط بخاطر احساس آرامش و امنیت خودته! خیلی دوست دارم که آسایش و راحتی تو ببینم. ببینم که استرس و اضطراب نداری! من نگرانتم و دوست دارم این نگرانی هر چه زودتر تموم بشه!
    اگر اجازه بدی من یه وقت پیش روان پزشک بگیرم و باهم بریم پیشش! این جوری هم من خیالم راحته که همسرم شبها و روزها اذیت نمیشه و هم خیال خودت راحت تر میشه و میتونی یه زندگی آروم تری رو تجربه کنی! بخاطر این نگرانی های من قبول کن!!"
    مطمئنم که اگر لحن صحبتت رو یه جوری قرارش بدی که نشون بده تنها هدفت؛ احساس آرامش همسرت هست، می پذیره!
    آرزوهایم مشخص است و دست یافتنی و
    من
    برای رسیدن به آنها نهایت تلاش خود را خواهم داشت!
    و امروز
    من شاکرم! شاکرم که خداوندی دارم که
    آرزوهایم رو به من هدیه دادند و
    منه انسان
    چیزی رو نخواهم ساخت، حتی دیگر لیستی نخواهم نوشت، من!!
    من سر طاعت در برابر لیستی که به من هدیه میدهد برمیآورم.


  3. 8 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), grey-sm (پنجشنبه 28 شهریور 92), keyvan (جمعه 29 شهریور 92), mohammad6599 (جمعه 29 شهریور 92), unknown girl (پنجشنبه 28 شهریور 92), مهرااد (پنجشنبه 28 شهریور 92), آویژه (جمعه 29 شهریور 92), سنجاب بازیگوش (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 92 [ 05:29]
    تاریخ عضویت
    1391-10-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 4 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از این که راهنماییم کردین و باهام همدردری میکنی اما باور کن تا الان 100 بار بیشتر ازش خواستم قبول میکنه که بیاد اما چند دقیقه بعد میگه مثلا فردا میریم بعد فردا میگه شنبه میریم بعد میگه 5 شنبه میریم همش بهونه میاره بهونه های مختلف 1 روز میگه ماشینم خرابه 1 روز میگه سرما خوردم بدنم درد میکنه نمیتونم بیام یه روز مهمونی رو بهونه میکنه همیشه با مهربونی باهاش حرف میزنم اونم فقط گوش میده و سرش و میندازه پایین باور کنید 1 مسافرت چند روزه به دلم مونده من واقعا موندم چیکار کنم خیلی ناراحتم خودش میگه شبا نمیتونم خودم و کنترل کنم طی شب من 3 یا 4 بار بیدارش میکنم که بره دستشویی اما بازم .... سعی میکنم بهش چایی و مایعات کمتر بدم بخوره اما دردی دوا نمیشه 1 بار به زور با هم رفتیم پیش پزشک که واسش ازمایش نوشت هیچ مشکلی نداشت اما گفت باید بری پیش متخصص اورولوژی که اونم نرفت وسواسش هم خیلی زیاده به طوری که وقتی میره سر کار 4 ساعت یا بیشتر فقط وقت میزاره که محل کارش رو تمیز کنه با اینکه هر روز این کارو میکنه و و همه چیز مرتبه اما باز الکی تمیز میکنه وقتی بهش میگم میگه به کار من کار نداشته باش بزار راحت باشم خیلی ادم عاطفی هستش با اینکه من خیلی بهش توجه و محبت میکنم اما همش میگه بهم بگو دوسم داری ترکم نمیکنی من همیشه این جمله رو بهش میگم و همیشه میگم تحت هر شرایطی کنارت میمونم اما بازم نگرانه واقعا نمیدونم باید چیکار کنم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 خرداد 93 [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1392-3-08
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    925
    سطح
    16
    Points: 925, Level: 16
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    216

    تشکرشده 138 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید از جوابی که قراره از پزشکان بشنوه یا عکس العمل شما می ترسه؟ بیا این بار یه سرچ تو اینترنت بکن بعد همونجوری با خوبی و خوشی و مهربونی تمام احتمالات موجود و بهش بگو.... مثلا ممکنه ایراد فیزیکی تو بدنت باشه یا روحی باشه یا مثلا ممکنه فلان عضو بدنت مشکل داشته باشه... البته نه که صراحتا بهش بگی مشکل ممکن روحی باشه! باید خیلی دقیق رو تک تک کلماتی که می خوای بهش بگی فکر کرده باشی که ناراحتش نکنی

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    اول پیش پزشک برید مشکل شب ادراری حل بشه بعدنزدمشاوربرای حل مشکل وسواسشون بروید
    به نظرمن مشکل ایشون ریشه دردوران کودکی داره که بااین سن همچنان دچاراسترس میشوند مشکل شب ادراریشون حل بشه بسیاری ازمشکلاتشون حل خواهدشد
    شمابامهربانی وبااصرارطوریکه ناراحت نشوندراضیشون کنیدکه نزدپزشک بروند

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 92 [ 05:29]
    تاریخ عضویت
    1391-10-03
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    597
    سطح
    11
    Points: 597, Level: 11
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    0
    تشکرشده 4 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه ی دوستانی که با پایام هاشون من و راهنمایی میکنن من امشب دوباره کلی باهاش صحبت کردم با مهربونی و با لحنی که بهش ارامش بده بهش گفتم امکان داره بخاطر استرست باشه یا کلا توی بدنت مشکلی داشته باشی طوری گفتم که ناراحت نشه بهش گفتم من نگران سلامتیت هستم چون نمیخوام سلامتیت تو خطر بیوفته بهم گفت من از استرس اینطوری نمیشم گفت که بی اختیار میشه و نمیتونه خودش و نگه داره واااااااای خدا دارم دیوونه میشم من تا الان فکر میکردم شب ادراریش از استرس و فکر و خیاله بهش گفتم باید حتما بریم پیش پزشک اما گفت باشه سر یه فرصت مناسب میریم اما میدونم بازم بهونه میاره همش فکر میکنم یه بیماری داره که نمیخواد من بفهمم

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست عزیز.
    من بر خلاف دوستان نظر دیگه ای دارم. شما خیلی صبوری... هربار با محبت و کلی مقدمه چینی حرفت رو میززنی و ایشون هم یه قولی میده و بعد میزنه زیر قولش.
    چرا جدی باهاش حرف نمیزنی؟
    خیلی محکم و قاطعانه بگو از این وضعیت خسته شدی و نمیتونی با این موضوع کنار بیای و باید هرچه سریعتر برای رفع مشکلش اقدام اساسی بکنه.
    اینکه مشکل همسر شما با متخصص اورولوژی حل میشه یا روانپزشک نباید دغدغه شما باشه.
    چه فرقی داره مشکل از کجاست؟
    مهم اینه که حل بشه. اونم هرچه سریعتر. چون این مشکل خود به خود و با محبت و مهربونی شما حل نمیشه ! باید تحت نظر یه متخصص باشه.
    اگه به همین منوال وضع ادامه پیدا کنه، موضوع عادی میشه و دیگه حاضر نیست درمان کنه.
    همونطور که برای مادرش عادی شده بوده.
    بنابراین خیلی محکم و قاطعانه نه با دعوا و قهر و داد و بیداد ! بگو ادامه این وضعیت برات ممکن نیست و دیگه نمیتونی کنار بیای و باید هرچه زودتر قبول کنه که برای درمانش اقدام کنین.

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سلام دوست عزیزم
    وقتی پستت رو خوندم یک چیز خیلی خوشحالم کرد و اونم تدبیر و دور اندیشی تو برای حل این مشکله. اینکه اینقدر در رفتار انسانیت داری که این مشکل رو یک موضوع موقت می دونی و به خاطرش دل همسرت رو نمی شکنی باید بهت تبریک گفت.
    پست شما تحسین منو بر انگیخت و کم لطفی دوستانی که توصیه کردن " نگاهت رو عوض کن! این مشکل تو نیست" منو وادار کرد بعد از مدت ها دست به قلم بشم:

    1) آزار های روحی که همسرت در دروره مجردیش دیده مال یک روز و دو روز نیست. از اونجایی که نوشتی رفتارش در کنار خانواده شما و دیگران عادیه، این مشکل و باقی پیامدهاش به راحتی قابل کنترل و رفعه. پس باید بهش فرصت بدی و همه جانبه درکش کنی، تا این مسیر اشتباه چند ساله رو برگرده و زخم هاش رو التیام ببخشه. همچنان دست نوازشگرت مال همسرت باشه و کلام محبت آمیز بر زبانت. باز هم صبور باش. اما نه منفعلانه ...

    2) رفتارهایی که از ایشون ذکر کردی، به نظر همه وسواس گونه میاد. تخصص ندارم اما می دانم که حتا درمان دارویی هم برای این مورد هست و رفع شدنی است. اغلب آدم های وسواسی خودشون رو بیمار نمی دونن. پس دلیل اوردن شما آب در هاون کوبیدنه.

    3) اشکالی نداره اگر خودتون یک جلسه برید پیش یک روانپزشک و مسئله رو همینجور که هست مطرح کنید و ایشون راه حلی پیش پای شما خواهند گذاشت. گمان می کنم به خاطر حساسیت موضوع واسه ایشون و مراجعات بعدی، یک متخصص آقا مورد بهتری باشه. مطمئنا این امکان هست که ایشون با همسرتون تماس بگیرن و بگن بابت مشکلی که برای خود شما ( و نه همسرتون) پیش اومده می خوان همسرتون رو ببینن. شاید اینطور مطرح کردن، مقاومت همسرتون رو بشکنه.

    4) اعتماد به نفس از دست رفته ایشون رو فقط و فقط شما می تونید بازسازی کنید. به نظر می رسه دلیل اینکه ایشون از پزشک دوری می کنن، مواجه با "مشکل داشتن" ست. چیزی که احتمالا فکر می کنن، ممکنه شما و مهرتون رو ازش بگیره. باید بهش بفهمونید همه جوره پشتش هستید و در هیچ شرایطی تنهاش نمی گذارید. باید به این سطح از اطمینان برسوندیش. می تونید براش مثال نامحسوس! بزنید از همسرانی که پای مشکل هم ایستادند و همین باعث تقویت روابطشون و عاشقانه موندنش برای همیشه شده و تحسین کنید چنین همسرانی رو.


    5) هر وقت قولی گرفتید فوری همون لحظه عملی کنید. احتمالا بتونید با پزشک قرار بذارید که به محض قبول کردن ایشون شما رو بپذیرن.

    6) وقتی پروسه درمان رو شروع کردید، از همیشه شادتر و عاشق تر باشید. در هر مرحله ازش تشکر کنید که نگرانی های شما رو به رسمیت می شناسه.

    7) همچنان همین بانوی صبور دوست داشتنی برایش باقی بمانید.

    مشکل شما حل شدنی است و می دانم پس از گذراندن این شرایط، در آینده ای نزدیک شما و همسرتان همدیگر را بسیار بسیار گرم تر از پیش دوست خواهید داشت. چرا که عشقتان در لحظات بسیار سخت آزموده و پخته شده است ....

    شاد باشید دوست من.
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  10. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    del (شنبه 30 شهریور 92), deljoo_deltang (جمعه 29 شهریور 92), sanjab (شنبه 30 شهریور 92), دختر مهربون (یکشنبه 31 شهریور 92)

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 اردیبهشت 93 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    785
    سطح
    14
    Points: 785, Level: 14
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 46 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز وقتی مشکل شما رو خوندم فوق العاده ناراحت شدم واز ته دل ارزو کردم مشکلتون هر چه زودتر حل بشه .میدونید چون مشکلات دیگران که توی همدردی هستن یه جورایی هر دو طرف به نوبه ی خود مقصرن ولی از شما فرق داره .ولی بهتون میگم که خیلی ساده میتونید حلش کنید
    .ببین تو الان داری نقش یه مادر مهربون رو برای شوهرت بازی میکنی که هیچوقت بهش اعتراضی نمیکنی وخیلی با عطوفت باهاش رفتار میکنی واونم یاد گرفته با وعده دادن دروغ پیش دکتر رفتن تو رو سرکار بذاره وهر شب کارش رو تکرار کنه ومیدونه که خب دیگران که چیزی نمیفهمن وزنمم اعتراضی نداره پس دنبال حل مشکلم نمیرم.و برای من عجیبه که آیا خودش از این وضعیت راضیه؟؟؟؟پس اینجا این سوال پیش میاد که چرا اون دوست نداره مشکلش حل بشه؟؟خب چند تا جواب میتونیم بدیم:یا روش نمیشه پیش دکتر مشکلش رو عنوان کنه یا میترسه به خاطر مشکلی که داره بخصوص اگر اعصاب وروان باشه تو ترکش کنی یا یه چیزی که فقط خودش ازش خبر داره.حالا واسه اینکه تو بتونی پیش دکتر ببریش باید اول ببینی ایا مشکلش فیزیکیه یا روحی.تو فاز اول شروع کن به تغییر تو رفتار خودت بهش بگو دیگه تحمل شست وشوواینکه مثل بچه ها اینکارو بکنه نداری اگر گوش نداد مکان خوابیدنت رو ازش جدا کن وبگو به خاطر اینه که اذیت میشی .درسته یه کم سخته وشاید دلت براش بسوزه ولی بدون این سخت گیری امروزت واسه اون بهتره .واگر دیدی خودشم داره راضی میشه ببرش پیش ارولوژ تا مطمین بشی مشکل از کجاست.اگر روش نمیشه پیش دکتر مشکلش رو عنوان کنه یا باهاش حرف بزن که اون دکتره واین چیزا واسش عادیه یا بگو مشکلش رو رو برگه بنویسه وقبل اینکه وارد اتاق دکتر بشه به دکتر بده اگر از نظر فیزیکی مشکلی نداشت اول ببرش پیش روانشناس بعد اگر اون صلاح ببینه میفرسته پیش روانپزشک فقط مواظب باش یه دکتر خوب پیدا کنی چون بعضی دکتر ها با قرصهای اعصاب اشتباه فقط حال مریض رو بدتر میکنن.در صورتی که این راهها اثری نداشت باید ببینی از چی میترسه مثلا اگر از بستری شدن تو بیمارستان یا مرگ میترسه تو هم بهش بگو مثلا جایی خوندی افرادی که اینجوری هستند بعد از یه مدت کلیه شون از کار میفته وباید دیالیز بشن ویک عمر اذیت میشن.ببین اینجا دیگه سیاست خودت بکار میاد باید بفهمی نقطه ضعفاش چیه رو همونا کار کنی.الان شما 2 نفرید ولی فردا که بچه دار شدید وسن شوهرت رفت بالاتر چطور میخواد با این مساله کنار بیاد؟پس هر چه زودتر فکری کن واز ملایمتت کمتر استفاده کن تا اونم به خودش بیاد وبعدم بهش بگو که حتی اگر مشکلش حل نشه تو باز همونطور در کنارش هستی ولی به شرطی که همه راهها رو امتحان بکنی وپیش دکتر بیای .
    امیدوارم تونسته باشم کمکت کنم


    - - - Updated - - -

    ولی در کل من فکر میکنم مشکل وسواسی بودن وکندن پوست سرش و....به خاطر استرسشه .پس حتما باید حل بشه ومیدونی که این نیاز به زمان داره واگرم بری پیش روانپزشک ودارو بده اینطور که من شنیدم در زمان مصرف بعضی داروهای اعصاب بچه دار شدنتونم باید با نظر پزشک باشه پس یادت باشه زمان واسه شما خیلی اهمیت داره

  12. #10
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    عزیزم
    بعد از یه مدت از شستن رختخواب و ناز کشیدن و کوتاه اومدن خسته می شی.
    بهتره قبل از این که خسته بشی به یک روانشناس خوب مراجعه کنی و ازش برای راضی کردن شوهرت برای مراحل درمان کمک بگیری.

    تنهایی برو پیشش و ازش راه حل بخواه.
    دوستان اینجا راه حلهایی گفتند اما تا اینجا کارشناسی توی تاپیک شما نظر نداده و ممکنه نظرات دوستان از نظر کارشناسی درست نباشه و
    مشکلت را بدتر کنه.

    می تونی صبر کنی یا از دوستان بخوای از طرف شما پیغام بگذارند تا از یکی از کارشناسان جواب بگیری.

    امیدوارم مشکلت حل بشه.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. راه های تقویت و ترمیم پوست دور چشم
    توسط meinoush در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 17 آبان 93, 03:28
  2. کباب پوست مرغ !!
    توسط baby در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 20 تیر 91, 18:54
  3. بچه ای سفید پوست از پدر مادری سیاه پوست
    توسط gole maryam در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 02 مرداد 89, 11:56
  4. با پوست تن حيوانات به يکديگر فخر نفروشيد
    توسط parnian1 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 اسفند 88, 17:02
  5. پوست و بهداشت آن...
    توسط ester در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 23 اسفند 87, 00:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.