سلام
یادش بخیر این تاپیک ...
تشکرشده 2,945 در 957 پست
سلام
یادش بخیر این تاپیک ...
در عشق
اگر طاقت ویرانگی ات نیست
دلتنگ کسی باش که
دلتنگ تو باشد . . . !
تشکرشده 6,798 در 2,375 پست
علاوه بر خودشناسی در هدف و دعا ،،،
علاوه بر تلاش و مشورت ،،،
علاوه بر اطمینان داشتن به دعایمان در هنگام دعا ،،،
علاوه بر راضی بودن به حکمت خدا ،،،
در دعا کردن هم باید یه مسائلی را رعایت کنیم :
یکی از مسائل خیلی مهم در دعا که بزرگان دین در موردش صحبت فرمودند این هست که : فکر + قلب ،،طهارت داشته باشد ( طهارات از هر ناخالصی هایی مانند غرور - کینه - نفرت و ....)
اگر فکر و قلب طهارت نداشته باشد ، شاید دعا تا سقف خانه مان هم بالا نرود.
خوب نیست فقط در موقع اجابت دعایمان سمت خدا بریم و از خدا تشکر کنیم ..
بعضی موقع ها اگه دعایمان به اجابت نرسید باز تشکر کنیم از خداوند
ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 22 مهر 98 در ساعت 18:28
miss seven (دوشنبه 22 مهر 98), Mvaz (پنجشنبه 25 مهر 98), دختر شاد 69 (جمعه 03 آبان 98)
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
یه دعایی هست که باید همیشه بر اون اصرار کنیم، مدام تقاضا کنیم و اشک بریزیم...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج...
ولیّ عصر(عج) در توقیعی که برای اسحاق بن یعقوب فرستاده اند، تأکید فرموده اند:
برای تعجیل در فرج و ظهور من بسیار دعا کنید که همانا فرج من، فرج و گشایش خود شماست.
آقا جان خاک پای شما، توتیای چشم ما
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98), Mvaz (پنجشنبه 25 مهر 98), زونیام (جمعه 26 مهر 98)
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
یک روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد :
من دلم میخواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم . خطاب آمد : به صحرا برو ...
آنجا مردی هست که کشاورزی میکند، او از خوبان درگاه ماست .
حضرت آمد و دید مردی بیل میزند و کار میکند، حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده است که خداوند میفرماید از خوبان ماست .
از جبرئیل پرسید، جبرئیل عرض کرد :
همین حالا خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چه میکند. بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد و فورا نشست و بیلش را پیش رویش گذاشت .
گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم .
حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است، رو به او کرد و فرمود :
ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه ... میخواهی دعا کنم خداوند چشمانت را به تو بازگرداند . گفت : نه! حضرت فرمود : چرا ؟
گفت : آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.
(منبع: اسک دین )
.................................................. ..........
خداوندا
چه بسا بلاى جانکاه که از من گرداندى
و چه بسا نعمت فراوانى که دیده ام را به آن روشن ساختى
و چه بسا خوبیهاى ارجمندى که به من ارزانى داشتى
تویى که به وقت اضطرار دعایم را اجابت کردى
و به وقت درافتادن از لغزشم گذشتى... ( صحیفه سجادیه )
.................................................. ..........
الهی به قلب ما امید، به روان ما آرامش و به روزگار و زندگی ما شادی و خوشبختی عطا کن . آمین
ویرایش توسط سحر بهاری : پنجشنبه 02 آبان 98 در ساعت 22:14
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98), Mvaz (پنجشنبه 02 آبان 98)
تشکرشده 45 در 29 پست
من هر وقت اصرار میکنم، دچار استرس و استیصال میشم، همش حالم بد میشه، با خدا چپ میفتم، میگم یا میدی یا نمیدی هم باید بدی:| خلاصه کلی دعوا و درگیری باهاش پیدا میکنم
ترجیح میدم از روش شکرگزاری که بهم آرامش میده استفاده کنم.
همش میگم نکنه اشتباه کنم و از اصرار کم بزارم و خدا بیخیال بشه.
بعد میگم مگه خدا بچست یا با من پدرکشتگی داره.
خلاصه نمیدونم چیکار کنم.
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98)
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
سلام
" خدا " یعنی کسی که خودش آمده و آفریدگار ندارد.
وقتی از خدا حرف میزنیم یعنی کسی که در اون عیوب و نقص راهی نداره و بسیار مقتدر و غنی هست... عالم به خواست و ارادش در گردش و زندگیه...
پس ( بی خیالی یا فراموشی یا ... ) عیب و نقص حساب میشن و در خداوند وجود ندارن.
شما حتی اگر یکبار به خداوند مطلبی رو بگین اون شنوده و دانا هست و بدونین متوجه مطلبتونه.
داستانی رو براتون میگذارم که همون یکبار عرض کردن و یکبار حاجت گرفتنه....
................................
از لبيب عابد نقل شده:
در ايام جوانى ، روزى در خانه ام مارى ديدم كه به سوراخى داخل شد، فورا به دنبالش دويدم و دُم او را گرفته و بيرون كشيدم .
ناگهان مار دور خود چرخيد و دست مرا نيش زد، پس از مدتى دستم از كار افتاد و فلج شد، به مرور ايام دست ديگر و پس از چندى پاهايم فلج شد.. طولى نكشيد كه هر دو چشم نابينا و زبانم گنگ گرديد، مدتى بدين حال بودم و مرا روى تختى خوابانيده بودند فقط از كل اعضاى بدنم ، گوشم مقدارى شنوائى داشت .
ديگر توان انجام هيچ كارى را نداشتم ، هر حرف زشت و ناگوارى را مى شيندم ، اما قدرت پاسخگوئى نداشتم ، چه بسيار اوقاتى كه تشنه بسر مى بردم ولى كسى به من آب نمى رسانيد و چه لحظاتى كه سيراب بودم و به زور در گلويم آب مى ريختند، همچنين بسيار مواقعى بود كه گرسنه بودم و كسى طعامى به من نمى رسانيد، و بسا ايامى بود كه سير بودم و به زور و جبر غذا مى خورم .
چند سال بدين منوال گذشت ، تا اينكه روزى زنى نزد همسرم آمد و احوال مرا پرسيد، همسرم گفت : ((احوال بسيار بدى دارد، نه خوب مى شود كه راحت گردد و نه مى ميرد كه ما از دست او راحت شويم)) سپس سخنانى گفت : كه دانستم از زندگى با من به تنگ آمده است و راحتى خود را در مرگ من مى يابد.
با آگاهى از اين ماجرا بى نهايت دل شكسته شدم و با اخلاص تمام و بيچارگى و درماندگى و با خضوع و خشوع زياد، در اندرون دل با خداى خود به مناجات پرداختم و نجات خود را به موت و يا حيات از او خواستم ، پس در آن لحظه فورا ضرباتى به تمام اعضاى بدنم وارد آمد و درد شديدى بر من عارض شد و مدتى در خواب رفتم .
چون شب سپرى شد و از خواب بيدار شدم ، دستم را روى سينه ام ديدم ، در حاليكه يك سال دستم روى زمين افتاده بود و اصلا حركتى نداشت ، بسيار تعجب كردم كه چه شده است ، در دلم خطور كرد كه دستم را حركت دهم ، دستم را بلند كردم و دوباره روى سينه ام گذاشتم .
دست ديگرم را حركت دادم و همينطور پاهايم را امتحان نمودم ، بالاخره از جاى خود بلند شدم و از تخت به زير آمدم و داخل حياط شدم .
پس از يك سال ستاره هاى آسمان را مشاهده كردم ، نزديك بود كه از شادى قالب تهى كنم و بى اختيار زبانم به اين كلمه گويا گشت كه يا قديم الاحسان لك الحمد اى كسى كه احسان تو ديرينه است ستايش براى تو است .
(منبع: اسک دین )
ویرایش توسط سحر بهاری : جمعه 03 آبان 98 در ساعت 10:07
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98), Mvaz (جمعه 03 آبان 98)
تشکرشده 2,636 در 1,206 پست
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98), Mvaz (جمعه 03 آبان 98), زونیام (یکشنبه 05 آبان 98)
تشکرشده 2,219 در 904 پست
سر دعاها و نمازهاتون منم دعا کنید. دعا کنید که عاقبت به خیر بشم و همه چی خوب پیش بره.
خودم آنچنان گناهکارم که دعاهام خیلی سخته برآورده بشه ...
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98), زونیام (یکشنبه 05 آبان 98), سحر بهاری (دوشنبه 06 آبان 98)
تشکرشده 6,798 در 2,375 پست
..............
با سلام
از خداوند مهربان تر،، وجود نداره
اتفاقا خوبه که با خواستتون با خدا ، درد و دل میکنید و این اصرار برای خدا قشنگه ،،
و دعا هم که می کنیم در درگاه خدا ،، به نظرم بهتره بدونیم با بهترین و عالم ترین و بی کلک ترین دوستمون ،، درد و دل می کنیم .
تو زندگیم فهمیدم وقتی خواسته ای دارم ، راز شادی در اجابت دعام اینکه : درخواستم را بگم - براش تلاش کنم و اتفاقا اصرار هم کنم ،،، ولی تسلیم استجابت ظاهری بشم
راز شادی تو زندگی همین تسلیم خدا بودنه ،،، و بدونیم خداوند همیشه خوب ما انسانها را می خواد .
خداوند هم مسیر درست را حتما به ما نشون میده و دعای ما را، یا با استجابت همون دعا و یا به طریق های دیگه اجابت می کنه .
موارد زیادی بوده که چیزی خواستم ولی نشده ...
ولی بعدها فهمیدم از طریق دیگه و به شکل دیگه ،،،به من داده شده
ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 06 آبان 98 در ساعت 14:57
miss seven (دوشنبه 06 آبان 98), الهه زیبایی ها (سه شنبه 07 آبان 98), سحر بهاری (دوشنبه 06 آبان 98)
تشکرشده 2,945 در 957 پست
سلام وقت همگی بخیر ؛
واقعا به این نتیجه رسیدم هر لحظه ، هر ساعت ، هر روز و هر سالی که از عمرمون میگذره خیلی چیزا یاد میگیریم و باعث رشدمون میشه و همون بهتر که بعضی چیزارو زود یاد بگیریم .
یه زمانی خیلی اصرار داشتم که هر طور که شده حاجتام باید به اجابت برسن ....اتفاقا تو این تاپیک خیلی صحبت کردم در این باره .... چه دعاهایی که نمیخوندم و چه نذرهایی که نمیکردم .... هیچکدومشون برآورده نشدن و الآن واقعا خدارو شکر میکنم ولی اینو بدونیم که دعاهامون حداقل اگر برآورده نشن ذخیره آخرتمون میشن و یا بلایی که قراره بهمون برسه ازمون دفع میشه .
همون کتابی که گفتم برید بخونید « 4 اثر از فلورانس اسکاول شین »
خودم این کتابو تا حدی خوندم ....توش نوشته بود : وقتی خواسته ای دارید به خدا بگید که اونچه که صلاح و مصلحت منه و تو برای من در نظر داری و متعلق به منه بهم برسه و اگر این خواسته ای که دارم به صلاحم نیست هم طرازش بهم برسه ....و این را هم نوشته بود که اگر اون چیزی را که آرزو دارید متعلق به شما باشه هیچ موقع اون رو از دست نمیدید و خدا هیچ وقت دیر نمیکنه .
بعد از اینکه فهمیدم هر چی حق الهی من باشه برای من محفوظه و اون رو از دست نمیدم ،خیالم راحت شد و همیشه خیر و صلاحمو از خدا خواستم و خیلی آرامش بیشتری دارم .
حتما یه بار تاپیکی میزنم و نوشته هایی از این کتاب که واقعا به دلم نشسته رو توش مینویسم.
در عشق
اگر طاقت ویرانگی ات نیست
دلتنگ کسی باش که
دلتنگ تو باشد . . . !
الهه زیبایی ها (سه شنبه 07 آبان 98), سحر بهاری (سه شنبه 07 آبان 98)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)