مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
تشکرشده 116 در 62 پست
مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی
تشکرشده 375 در 164 پست
يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم
نگسستم ، نرميدم
او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
من که شبها ره تقوا زده ام با دف و چنگ
ناگهان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین ولایت باشد
تشکرشده 34 در 22 پست
درین سرای بیکسی، کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند
گذر گهیست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
که خنجر غمت ازین خرابتر نمیزند!
چه چشم پاسخاست ازین دریچههای بستهات؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند!
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
تشکرشده 375 در 164 پست
دلي داريم و دلداري نداريم
سري داريم و ساماني نداريم
او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!
تشکرشده 657 در 204 پست
دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بي سر و سامان که نپرس
کس به اميد وفا ترک دل و دين نکناد
که چنانم من از کرده پشيمان که مپرس
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد که پاسخ گفتن ودیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کسی بیازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
تشکرشده 657 در 204 پست
تامعطرکنم از لطف نسیم تو مشام شمه ای ازنفحات نفس یار بیار
تشکرشده 10,163 در 2,191 پست
رسید باد صبا غنچه در وفاداری
ز خود برون شد و بر تن درید پیراهن
تشکرشده 34 در 22 پست
نه دل ز طره خم بر خمت توان بر كند
نه شام تيره هجران ز پي سحر دارد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)