به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 73
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    طرف ۷ سال به پای شما نشسته. همه چیزشو واسه شما گذاشته، وقتش، پولش و ... اخیرا جلوی خانواده شما حسابی تحقیر شده. قصدشم ازدواجه. شما هیچ راه حلی براش نمیذارید. پدرش خواسته با پدر و دایی شما صحبت کنه و شما اونم قبول نکردید. هرکس دیگه ای بود به سیم آخر میزد!

  2. 3 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (سه شنبه 08 خرداد 97), Amir A (سه شنبه 08 خرداد 97), آوای بهشت (سه شنبه 08 خرداد 97)

  3. #42
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    این راه حلی که پدر اون اقا براتون گذاشته رو من قبلا انجام دادم ، جواب هم گرفتم ولی هزینه ی زیادی بابتش دادم ... من فکر نمیکنم شما نیازی داشته باشی اول کاری اخرین گزینه رو انتخاب کنی چون نه شرایط تو به اندازه ی من بده نه شرایط پسره به انداره ی شوهر من . من 17 سالم بود و از هر کی میخواستم واسم پا در میونی کنه ، نه تنها قبول نمیکرد به خودمم سرکوفت میزد و سعی میکرد پشیمونم کنه ولی شما از همین الان کم و بیش مادرت اوکیه و این خودش خیلی کمکه و از طرفی هم سنت اونقد کم نیست که جدی گرفته نشی . طرف مقابلت هم شرایطش واقعا بد نیست و میتونه گزینه ازدواج خوبی باشه ... به نظرم اینکه پدرش با داییت حرف بزنه راه بدی نیست ( سعی کنه با کسی حرف بزنه که پدرت حرفشو قبول داره البته قبلش خودت با اون شخص حرف بزنی )


    من با اقای رضا موافقم و به نظرم شما بهتره خودتو جای اون پسر بذاری ، 7 سال برات وقت گذاشته و همیشه به خیالش عاشق و معشوق بودین ولی حالا پای عمل که رسیده میبینه انگار شما هیچ اصراری نداری و اصلا برات مهم نیست( نمیگم این حقیقت داره ولی وقتی کاری نمیکنی برداشت اون اقا همینه) معلومه که قاطی میکنه . شما یه لحظه فک کن به جای خانواده شما خانواده ایشون ناراضی بود و اون اقا هم قدم از قدم برنمیداشت فقط میگفت صبر کن چند سال دیگه شاید بابام گذاشت تازه بیام خواستگاری !! خب طبیعیه به احساسش شک میکنی و حس نا امنی بهت دست میده .


    من فک میکنم شما هم خدا رو میخوای هم خرما رو ! میخوای به عشقت برسی و خانوادت هم کاملا راضی باشن ، خب اگه رضایت خانواده انقد برات شرط بود و میدونستی هم پدرت تا سنت کمه حتی اجازه اومدن خواستگار نمیده نباید 7 سال یه بنده خدا رو معطل میکردی ... الانم 2 حالت کلی جلو روته :

    1 : پشت این پسر درمیای و پافشاری میکنی که میخوای بیان خواستگاری تازه بعد خواستگاری باید بیشتر از قبل اصرار کنی چون احتمالا پدرت با دید منفی بهشون نگاه میکنه و ایراد میگیره ازشون... ارامش خانوادتو به هم میزنی ، ممکنه حتی از جانب پدرت به خانواده ی اون پسر هم بی احترامی بشه و کلی شرمنده شی ، در اینصورت اشتیاق اونا هم واسه اینکه تو عروسشون شی کمتر میشه و کار سخت تر...یا خود پسره هم تلافیشو سر تو دربیاره و ازت توقع حمایت همه جانبه داشته باشه .

    2 : رضایت خانوادت رو ارجح میدونی ، پسره به علاقه ات شک میکنه ( شدیدتر از الان) حتی اگه چند سال هم صبر کنه همیشه تو ذهنش هست که تو حامی نیستی ، پشتش نبودی ، اونقدر براش ارزش قائل نشدی ، نجنگیدی و اوتقدرا دوسش نداری ... یعنی کیفیت رابطه اتون پایین میاد ( اگه قطع نشه) خانوادت اروم میمونه ، پدرت راضی تر میشه ازت ، هم احترام و اعتبار تو پیش خانواده حفظ میشه هم غرور پدرت


    جفتشون راه های سختی هستن ، به هر حال قبول کن که اشتباه کردی ... 7 سال وقت و انرژی کسی رو گرفتی درحالیکه از شرایط خانوادت با خبر بودی ، هر اشتباهم تاوانی داره خودت انتخاب کن ... دلت میخواد تاوان اشتباهت ارامش خاتوادت باشه یا اعتماد اون اقا ...



    من چند سال پیش شماره 1رو انتخاب کردم ، چیزای زیادی از دست دادم و در ازاش چیزهایی هم به دست اوردم ... بخوام صادقانه بگم الان فکر میکنم راه 2 منطقی تر و بهتره ولی خب مطمئنم خودم تو اون شرایط برام محال بود اون راه رو انتخاب کتم تو رو نمیدونم...


    برات ارزوی موفقیت دارم
    ویرایش توسط آوای بهشت : سه شنبه 08 خرداد 97 در ساعت 10:44

  4. کاربر روبرو از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده است .

    a.sadeghiani (سه شنبه 08 خرداد 97)

  5. #43
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    چرا وقتی پدرش گفت من بیام با پدرت صحبت کنم یا با داییت صحبت کنم که دو تایی بریم پیش پدرت، گفتی نه؟

    پیشنهاد پدرشون برای فرار اشتباه هست، اما دو پیشنهاد قبلیشون هیچ ایرادی نداره.

    چرا گفتید نیان؟

  6. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (سه شنبه 08 خرداد 97), Erica (سه شنبه 08 خرداد 97), میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97)

  7. #44
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    چرا عذاب وجدان داری؟ خواستگارت با زور که وارد دوستی نشده. دختر هم نیست که بگیم آبروش خدشه دار شده یا ...
    این همه سال شما انگیزه و پشتوانه اش بودین. کلی به خاطر شما پیشرفت کرده و لحظه های خوبی رو داشته. تا جایی که با شما بوده، بیش از توانتون کمکش کردین. دیگه انتظار زیادی هست که از شما میخوان قید خانواده تون رو هم بزنین.
    تو فرهنگ ما خانواده ها خیلی مهم هستن و مخصوصا دختر انقدر آزادی عمل نداره که جلوی خانواده ش بایسته. متاسفانه از نظر قانونی بعد از ازدواج اختیاراتون میافته دست شوهرتون. اون موقع تنها پشتوانت خانواده هستند. برای چی این حمایت رو از خودت بگیری؟

    من تو شرایط شما بودم و میدونم چقدر سخته یه رابطه بعد از چند سال بی نتیجه بمونه... اونم بخاطر لجبازی دیگران. ولی نباید عزت نفست رو از دست بدی. من نمیدونم چطور یه پدر در فرهنگ جامعه ما حاضر میشه پیشنهاد فرار بده. پدر خواستگارت یه لحظه خودش رو جای پدرتون نمیزاره؟ فقط خواسته پسرش مهمه؟؟؟

  8. 3 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (سه شنبه 08 خرداد 97), Erica (سه شنبه 08 خرداد 97), میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97)

  9. #45
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    این چه صحبت هائی است که بعضی دوستان بیان می کنند؟

    مگه فقط این آقا عمر گذاشته؟ دختر چی؟ عمر و جوانی نگذاشته؟
    این آقا تو این مدت کلی هم از این خانم تلکه کرده. اگر غیرت داشت از یه دختر غریبه 3 سال (36 ماه) پول توجیبی نمی گرفت. یکبار نه دوبار آدم دستش تنگ بشه "قرض" قبول کنه. نه 3 سال. این آدم (به فرض ازدواج) می تونه یا میخواد خرج زن و بچه بده؟ یا توقع داره اگر تا دیروز خود دختر پول می داد، از فردا پدر دختر خرجش رو بده؟ درضمن شما از کجا مطمئن هستید از چند تا دختر دیگه هم پول دستی نگرفته؟
    بعدش هم که قضیه فرار از خانه رو مطرح کرده. قبلا هم گفتم اگر یه نوجوان این حرف رو میزد میشد به حساب بی عقلی گذاشت. نه یه مرد عاقل. گیرم خودش نفهم باشه پدرش چی؟ مردی که زن و بچه داره باید دیگران رو نصیحت کنه میاد به دختر مردم میگه بیا با من و پسرم فرار کن؟ اگر بردنش یه تو خانه شون هزار بلا سر دختر آوردند شما مسئولیت قبول می کنید؟ چندتا مورد اینجوری تو همین روزنامه نوشتند که دختر رو بردند ... ؟ فوق فوقش بخواهند پدر دختر رو دور بزنند میروند دادگاه شکایت می کنند و اجازه ازدواج می گیرند. دیگه فرار که نه، آدم ربائی (آدم ربائی و اغفال محسوب میشه) چه معنی داره؟ به ایشون چه مربوطه پدر یه دختر بهش احترام گذاشته یا نه؟ درضن مگه الان عهد بوقه که بروند قم پیش فلان آخوند خطبه عقد بخونند؟ همون اول میگند پدر دختر باید حاضر باشه. این ها چی میگند؟ میگند دختر رو فرار دادیم؟ یا باید واسش سند فوت پدر یا اجازه ازدواج جعل کنند. این ها کسانی هستند که بشه آدم جان و ناموسش رو بهشون بده؟
    اصلا فکر کردید زندگی با همچین خانواده ای یعنی چی؟ این نوع افراد چه نوع فرهنگ و تربیتی دارند؟ مطمئن هستید اهل دزدی و قاچاق و جرائم دیگه نیستند؟ کسانی که آماده اند به راحتی همچین جرم بزرگی رو که قانون حتی درصورت رضایت دختر و خانواده اش هم گذشت نمی کنه، انجام بدند،چه خلاف های دیگه ای رو هم می تونند مرتکب بشند؟
    تضمین می کنید که فردا تو سر دختر نزنند که خودت خواستی. خودت خرج پسر ما رو می دادی که شوهرت بشه و ... از اون طرف هم خانواده خود دختر بهش سرکوفت می زنند ...
    اصلا این دختر خانم تابحال تحقیق جدی (نه احساسی و خوش خیالی) کرده این ها چه تیپ افرادی هستد؟

    هی میگید 7 سال وقت اون آقا رو گرفته.
    اولا اون آقا غلط کرده 7 سال با دختر مردم دوست شده. خطا از دو طرف بوده. می خواست همون 7 سال پیش نه 5 سال پیش بیاد خواستگاری همون موقع تکلیفش رو روشن کنه.
    الان هم اونی که بیشتر ضربه میخوره دختر هستش نه کسی که مدام دم از تمایل این دختر و اون دختر به خودش میزنه. بره باهاشون ازدواج کنه.

    صحبت با دائی و غیره هم بهانه است. وگرنه لزومی به دادن پیشنهاد فرار نبود. می تونست بگه میام با پدرت و دائیت صحبت می کنم. تمام. ولی وقتی میگه بیا با ما فرار کن دیگه همه حرف های قبلی قصه میشه. راست و دروغش هم مهم نیست (که البته دروغ هم است چون خودش هم میدونه که موفق نمیشه ولی باید یه جوری بگه که دختر باور کنه و قبول هم بکنه حالا که این راه و اون راه نشد پس فرار کنم). مهم ترین نکته اینه که این پدر و پسر شخصیت و شرافت ندارند. این ها دنبال به دست آوردن یه دختر از خانواده حتی کمی مرفه تر از خودشون هستند. حالا شد با عشق و عاشقی. نشد با ایجاد حس دلسوزی در دختر. نشد با تحریک حسادت نسبت به دخترهای دیگه. نشد فرار دادن و باج گیری آبروئی، نشد تهدید (صبر داشته باشید نوبت این هم میرسه)

    در خوش بینانه ترین حالت ممکن اگر هیچ نیت بد یا خودخواهانه نداشته باشند خیلی خیلی بشه خوشبین بود میشند
    1. آدم های احمق و بی فرهنگ که هیچ درکی از آبرو و شخصیت برای خودشون، عروس و خانواده عروس ندارند.
    2. شوهری که چشمش به مال همسر و خانواده زن است.
    ویرایش توسط Ye_Doost : سه شنبه 08 خرداد 97 در ساعت 13:19

  10. 7 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (سه شنبه 08 خرداد 97), afsa (پنجشنبه 17 خرداد 97), Erica (سه شنبه 08 خرداد 97), Quality (شنبه 26 خرداد 97), scarface (سه شنبه 08 خرداد 97), tavalode arezoo (جمعه 11 خرداد 97), زن ایرانی (جمعه 25 خرداد 97)

  11. #46
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای یه دوست خیلی از توجه و راهنمایی هاتون ممنونم. من تو این مدت این پولی که میگرفتم کرایه راه دانشگاهم بود و خب خانوادم فکر میکردن من با تاکسی میرم ولی من با اتوبوس و مترو و این چیزا تا دانشگاه میرفتم و هزینه هامو تا حد امکان پایین میاوردم مثلا برای خودم خوراکی یا لقمه میبردم دانشگاه و چیزی نمیخریدم یا حتی برای خرید کتاب، کتابای ترم قبلمو تو قسمت تبادل کتاب دانشگاهم با کتابای جدید جابه جا میکردم و کار ترجمه و تایپ و پروژه و این چیزا هم انجام میدم با اینکه درآمد خیلی کمی داره ولی خب من بخش عمده درآمدو پول تو جیبیمو برای این آقا میذاشتم. و هم چنین حتی طلاها و دوتا سکه طلایی که بابام بهم کادو داده بودو بهش دادم تا کمکش باشه. البته نمیخوام از حق بگذرم هروقت پول کم می آوردم به من میداد یا ماهی یکی دوبار بیرون میرفتیم و کادو و این چیزا بهم میداد. بهش گفتم بابام درمورد سکه ها ازم پرسیده که چی کار کردم این آقا هم بهم گفت مشکلی نداره میخرم بزار جاش. ولی اصلا خودم دلم نمیاد بخرم. میدونید این حرفش که به من میگفت تو هیچی برام نبودیو نداشتیو دخترای دیگه بهترن برام خیلی درد آور بود. آوای بهشت عزیز قبول دارم ایشون برای من زندگی و وقت گذاشت ولی من اصلا نمیدونستم قراره با یه همچین مخالفتی از سمت پدرم روبه رو شم چون پدرم بزرگ فامیلمه و اگه مشکلی پیش بیاد همه حتی جوونا میان پیشش و تو این موارد هم همیشه پا پیش میذاره و درمورد خودم اصلا باورم نمیشد این طوری باشه. در مورد اینکه میگید چرا اجازه ندادم پدرشون با پدرم یا داییم صحبت کنن باید اینو بگم چون پدر این آقا به من گفت میخوام با بابات حرف بزنم و بگم که مدت این رابطه ۷ ساله تو با ما آشناییت کامل داری و حتی بهش بگم که دختر شما با پسر من رفتن کت و شلوار خواستگاری خریدن و اینکه مادرت هم میدونسته و مخصوصا از شما پنهون کرده. من گفتم این حرفا همه چیزو بدتر میکنه چون بابام به شدت عصبی میشه. گفت اولش عصبی میشه ولی بعد آروم میشه. من به خاطر این حرفاشون نخواستم با بابام حرف بزنه چون میدونم تو خونمون همه چیز بهم میریزه و بدتر حرمتا از بین میره. بابای من میدونه که من با این آقا آشنا هم و باهم ارتباط داشتیم ولی جزئیات رابطه مارو که نمیدونه و لزومی نداره از بیرون رفتنا و این چیزای ما خبر دار شه و این حرفا که رو در رو بدون در نظر گرفتن هر عواقبی زده شه به نظرم به غیرت بابام بر میخوره و حرمتا از بین میره. داییمم به شدت به پدرم حسادت داره همین طور زن داییم و اینو میدونم که تو کل فامیل بی آبروم میکنن و صدتا حرف می ذارن روش. من نمیدونم چرا تو این قضیه خیلی ها میگن صبر کردن فایده نداره و من دارم با احساسات این آقا بازی میکنم؟ من که دارم وسط خانوادمو این اتفاقا له میشم. من دوست ندارم چیزی که با صبر حل میشه به زور و تحمیل جلو بره به قول شما من هم خرو میخوام هم خرما چرا نباید بشه؟ من یه رابطه پایدار و با احترام میخوام برای دو خانواده و هم چنین رابطه پایدار خوب بین پدر و همسرم. این آقا تو این چند روز فقط سرکوفت و سرزنش به من زد درسته فشار روشه ولی واقعا من دارم دیوونه میشم نمیدونم چرا کسی فکر اینو نمیکنه پس من چی و همه زندگی مگه ازدواج. ازدواج تازه یه شروعه نمیخوام این طوری شروع شه. من نمیدونم چی کم گذاشتم اگه فرار میکردم عاشق واقعی بودم؟ فقط الان به خاطر زحمتا و محبتای این آقا تو گذشته اس که دو دلم برای ادامه رابطه وگرنه با این حرفایی که بهم زد و بعد از این زحمت اسم یه غریبه رو آورد و تلاشای منو نادیده گرفت دلم بدجور شکسته.

  12. 2 کاربر از پست مفید a.sadeghiani تشکرکرده اند .

    Ye_Doost (سه شنبه 08 خرداد 97), زن ایرانی (جمعه 25 خرداد 97)

  13. #47
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    من میگم این رابطه جز خورد شدن شما سرانجامی نداره حتی اگه ازدواج بکنین در طول 5 سال اینده با بچه یا بدون بچه طلاق خواهی گرفت...
    علتش سرکوب های دوطرف هست سرکوب های پدرت، سرکوب های اون اقا پسره به پدرت
    و از همه اینا بدتر مثال زدن دخترای دیگه بهت که این نشون میده طرف چقدر بی شعور هست خواسته شما رو تحت فشار عاطفی بزاره تا از ترس تنها موندن تن بدین به خواستش...


    دقت کنین این وسط شما هستین دارین له می شین نه پدرتون نه پسره هیچ کدوم مشکلی براشون پیش نمیاد...
    ساده تر راه کات کردن رابطه با پسره و حتی تهدید به شکایت هست تا پسره بزاره بره والسلام

    یه مدت افسرده و پشیمون میشی ولی خیلی بهتر از ازدواج یا فرار خانه با این اقاست

  14. کاربر روبرو از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده است .

    Ye_Doost (سه شنبه 08 خرداد 97)

  15. #48
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط a.sadeghiani نمایش پست ها
    آوای بهشت عزیز قبول دارم ایشون برای من زندگی و وقت گذاشت ولی من اصلا نمیدونستم قراره با یه همچین مخالفتی از سمت پدرم روبه رو شم چون پدرم بزرگ فامیلمه و اگه مشکلی پیش بیاد همه حتی جوونا میان پیشش و تو این موارد هم همیشه پا پیش میذاره و درمورد خودم اصلا باورم نمیشد این طوری باشه. در مورد اینکه میگید چرا اجازه ندادم پدرشون با پدرم یا داییم صحبت کنن باید اینو بگم چون پدر این آقا به من گفت میخوام با بابات حرف بزنم و بگم که مدت این رابطه ۷ ساله تو با ما آشناییت کامل داری و حتی بهش بگم که دختر شما با پسر من رفتن کت و شلوار خواستگاری خریدن و اینکه مادرت هم میدونسته و مخصوصا از شما پنهون کرده. من گفتم این حرفا همه چیزو بدتر میکنه چون بابام به شدت عصبی میشه. گفت اولش عصبی میشه ولی بعد آروم میشه. من به خاطر این حرفاشون نخواستم با بابام حرف بزنه چون میدونم تو خونمون همه چیز بهم میریزه و بدتر حرمتا از بین میره. بابای من میدونه که من با این آقا آشنا هم و باهم ارتباط داشتیم ولی جزئیات رابطه مارو که نمیدونه و لزومی نداره از بیرون رفتنا و این چیزای ما خبر دار شه و این حرفا که رو در رو بدون در نظر گرفتن هر عواقبی زده شه به نظرم به غیرت بابام بر میخوره و حرمتا از بین میره. داییمم به شدت به پدرم حسادت داره همین طور زن داییم و اینو میدونم که تو کل فامیل بی آبروم میکنن و صدتا حرف می ذارن روش. من نمیدونم چرا تو این قضیه خیلی ها میگن صبر کردن فایده نداره و من دارم با احساسات این آقا بازی میکنم؟ من که دارم وسط خانوادمو این اتفاقا له میشم. من دوست ندارم چیزی که با صبر حل میشه به زور و تحمیل جلو بره به قول شما من هم خرو میخوام هم خرما چرا نباید بشه؟ من یه رابطه پایدار و با احترام میخوام برای دو خانواده و هم چنین رابطه پایدار خوب بین پدر و همسرم. این آقا تو این چند روز فقط سرکوفت و سرزنش به من زد درسته فشار روشه ولی واقعا من دارم دیوونه میشم نمیدونم چرا کسی فکر اینو نمیکنه پس من چی و همه زندگی مگه ازدواج. ازدواج تازه یه شروعه نمیخوام این طوری شروع شه. من نمیدونم چی کم گذاشتم اگه فرار میکردم عاشق واقعی بودم؟ فقط الان به خاطر زحمتا و محبتای این آقا تو گذشته اس که دو دلم برای ادامه رابطه وگرنه با این حرفایی که بهم زد و بعد از این زحمت اسم یه غریبه رو آورد و تلاشای منو نادیده گرفت دلم بدجور شکسته.

    عزیزم من نمیخواستم تو رو سرزنش کنم ولی خب باید مسئولیت یه سری چیزا رو بپذیری . من توی شرایط تو تا حدودی بودم و یکبار این انتخاب رو توی زندگیم داشتم هرچند شرایط من بدتر و نامعقول تر از تو بوده واسه همین دلم خواست باهات حرف بزنم و ممکنه حرفام زیاد اعتباری نداشته باشه .

    درباره ی گفتن سابقه ی دوستیتون ، نمیدونم میشه جلوشو گرفت یا نه ... اون موقعی که پدر خودم فهمید شوهرم با من دوست بوده مخالفتش شدیدتر شد و میگفت این ادم شرافت نداره که با دختربچه دوست شده و حتی بهش میگفت دختر منو اغفال کردی ! من ابدا قصدم این نبود تو رو تشویق به دعوا با خانوادت بکنم فقط خواستم بدونی بعیده که بشه رضایت هردوطرف رو داشته باشی چون خواسته هاشون از تو با هم متضاده...

    اگه میخوای غرور و غیرت پدرت سر جاش باشه و اعتبارت پیش خانوادت حفظ شه خب باید بپذیری این پسر هم به اشتیاق تو و علاقه ات شک میکنه ( کاری با منطقی بودن نبودنش ندارم) . اینکه توقع داشته باشی یه بار ارامش خانوادت رو با وجود همه ی اصرارهای اون پسر انتخاب کنی و اون هم مثل قبل باشه و رفتارش عوض نشه زیاد شدنی نیست ، مگه اینکه پسره خیلی عاقل و صبور و اینا باشه که خب نیست دیگه ! من توی پست قبل هم گفتم به عنوان کسیکه یه بار رابطه ی خوب و صمیمیم با خانوادم رو به خاطر رسیدن به عشق و عاشقی و این چیزا خراب کردم (هنوز هم خانوادم ازم راضی نیستن) راه دومی که گفتم به نظرم منطقی تر میاد (اگه اوتقد غلبه به احساساتت داشته باشی که بتونی انتخابش کنی که فکر میکنم داری ) ولی خب وقتی همچین تصمیمی میگیری باید پی همه چیو به تنت بمالی. یعنی این خوشبینیت که کاری میکنم نه سیخ بسوزه نه کباب رو کنار بذاری ... وقتی انقد خوش بینی هر اتفاق جدیدی یا هر بدرفتاری از جانب اون پسر سستت میکنه ... ولی وقتی بدترین اتفاق ها رو هم در نظر گرفته باشی دیگه غافلگیری باعث نمیشه پا پس بکشی ، تو هرکاری بخوای بکنی باید امادگی مواجه شدن با هرچیزی رو داشته باشی تا بتونی تا اخرش بدون حسرت و پشیمونی پیش بری ... مثلا چیزایی مثل بی مهری اون پسر یا حرف زدنش از بقیه دختر ها نباید اونقد برات دور از ذهن و غیرمنتظره باشن که غافلگیری و گیجی باعث بشن تصمیمت عوض شه ...


    اگه تصمیمت اونه باید قاطعانه بگی نمیتونم جلوی بابام دربیام و نمیخوام ... نه اینکه بری با پدرش درباره فرار مذاکره کنی بعد بیای خونه حتی اجازه ندی یه زنگ بزنن ... بعدم بذار خودش انتخاب کنه صبر میکنه یا نه . به هر حال اون هم جلوی خانوادش یکم سرخورده میشه و ممکنه همین پدرش که پیشنهادهای خطرناک و پرمسئولیتی به تو میده بعد یه مدت پسرشو تحت فشار بذاره که بیخیال شه ... ممکنه پسره خودش ازت کینه بگیره که برات مهم نبودم و ول کنه ... ممکن هم هست واقعا واست صبر کنه و بعد چند سال بیاد خواستگاری ولی توی همین حالتش هم دیگه اون اعتماد قبلی رو نداره ... به هر حال مهم اینه تو به همه چی فکر کنی و همه ی حالات رو درنظر بگیری تا سرخورده نشی .

    منم همین کارو کردم وقتی میخواستم با خانوادم توی چیزی به بزرگی ازدواج مخالفت کنم به بدترین چیزا هم فکر کردم ، به طرد شدن ، از دست دادن حمایت ، حرفای فامیل ، سرخوردگی پدرم ، بازی با غیرت برادرام و بابام و ... . تقریبا همشونم به اضافه مشکلات دیگه سرم اومد ولی دیگه هر دفعه شوکه نمیشدمو تصمیمم عوض نمیشد چون حدس میزدم این اتفاقها بیفته ...

    حرفش درباره ی دخترهای دیگه هم بد بود ولی همین هم نشون میده این پسر به هر قیمتی میخواد تو رو راضی به مخالفت با خانواده کنه پس زیاد ازش توقع صبر و شکیبایی نداشته باش !



    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    این چه صحبت هائی است که بعضی دوستان بیان می کنند؟

    مگه فقط این آقا عمر گذاشته؟ دختر چی؟ عمر و جوانی نگذاشته؟

    سلام اقای یه دوست عزیز من قصد بحث ندارم فقط نمیخوام از حرفام سوبرداشت بشه برای همین کمی توضیح میدم :

    قصدم این نبود برای استارتر عذاب وجدان به وجود بیارم ، فقط به نظر میرسید خیلی از تغییر رفتار اون پسر شوکه شده خواستم یکم از طرف اون هم به قضیه نگاه کنه شاید دلیل این همه نا ارومی و رفتارای عجیبش رو بفهمه ...

  16. 3 کاربر از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (چهارشنبه 09 خرداد 97), Amir A (سه شنبه 08 خرداد 97), Ye_Doost (سه شنبه 08 خرداد 97)

  17. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    چیزی که من میدونم هیچ وقت یه پسر تو این شرایط نمیاد به دروغ یا به راست دختره رو خورد کنه بگه یه دختر پولدار خرج من داره میده چون قشنگ 3 نکته رو نشون میده:
    1- داره دختره تحت فشار میزاره که رابطه رو ول کنه
    2- دختره رو ضعیف نشون میده عشقش رو
    3- سرکوفت میزنه به دختره


    ازدواج باهمچین ادمی اشتباه هست .
    پدر شما هم مقصر هست ولی اشتباه بزرگتر این هست که با این اقا ازدواج کنی بنظر من سکه هایی که دادی بهش ازش بگیر و حتی تهدید به شکایت کن که اغفالش کردی بهترین راه هست.
    ولش کن بره وگرنه اسیر زندگی میشی که هرروزش دعواست

  18. 2 کاربر از پست مفید Telegramid_TrueMotion تشکرکرده اند .

    Quality (شنبه 26 خرداد 97), Ye_Doost (سه شنبه 08 خرداد 97)

  19. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برام عجیبه دوستان یک طرف ماجرا که ایشون به اون آقا کمک مالی کردند رو میبینن ولی اینکه ایشون میگن آقاهم کلی واسشون خرج کردن رو نمیبینن.
    اون آقاپسر طبق گفته ایشون همیشه براشون لباس میخریده، ماهی دوبار بیرون میرفتن، کادو میخریده، برای خانواده ایشون هدیه خریده. این چه جور تلکه ای هست که طرف از خانم پول میگیره و چند برابر خرجش میکنه!!
    مقصر اصلی داستان زندگی شما پدر شماست. ایشون اونقدر مغرورن که آدمارو از بالا نگاه میکنن در حالی که هیچ کس تو دنیا تحت هیچ شرایطی حق نداره نگاه بالا به پایین به هیچ کسی داشته باشه. تحقیر کردن طرف بخصوص اینکه آقا باشه بدترین کار ممکنه و من به شخصه تحت هیچ شرایطی نمیتونم تحمل کنم. ببین اون آقا چقدر شمارو دوست داشته که تا الان با این همه تحقیر به پای شما مونده.
    درضمن با تعریفایی که ازش کردید و اینکه طرف از صفر خودشو چجوری بالا کشونده نشون میده چه آدم با عرضه ای هست و همچین کسی قطعا در آینده چند برابر پدر شما پول درمیاره.
    در اینکه رفتارهای نابجایی داشتن مثل پیش کشیدن اون دختر و یا فرار کردن هم بهتون گفتم این به سیم آخر زدنه. وقتی بعد از ۷سال دوستی که کم از زن و شوهری نبوده همچین اتفاقی از جانب پدر شما بیفته طرف به سیم آخر میزنه. شاید آدما به طور لحظه ای دچار هیجان بشن و حرفهایی بزنن اما قطعا خود اون آقاهم بعدا پشیمون میشه

  20. 2 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (چهارشنبه 09 خرداد 97), Amir A (سه شنبه 08 خرداد 97)


 
صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.