همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تشکرشده 2,229 در 569 پست
همه عمر بر ندارم سر ازین خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
طاهره (چهارشنبه 25 خرداد 90)
تشکرشده 448 در 136 پست
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
سعدی
ما بیشتر
از حضور دوباره شما خوشحالم
ممنون. حق با شماست. ولی این یکی رو مطمئنم از سعدیه.نوشته اصلی توسط Hamed65
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست
جاودان (پنجشنبه 26 خرداد 90)
تشکرشده 9,108 در 2,116 پست
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده ست
دل سودازده از غصه دو نیم افتاده ست
محمدابراهیمی (پنجشنبه 26 خرداد 90)
تشکرشده 9,108 در 2,116 پست
چشم جادوی تو خود عین سو اد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده ست
محمدابراهیمی (چهارشنبه 25 خرداد 90)
تشکرشده 448 در 136 پست
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد
مولانا
(دوستان اگر می دونید که شاعر کی هست لطف کنید بنویسند)
[size=medium]هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد[/size]
جاودان (پنجشنبه 26 خرداد 90)
تشکرشده 448 در 136 پست
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر
حافظ شیرازی
جاودان (شنبه 28 خرداد 90)
تشکرشده 9,108 در 2,116 پست
صبر بر جو ر رقیب چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست
محمدابراهیمی (شنبه 28 خرداد 90)
تشکرشده 12,256 در 2,217 پست
شما خودت درست گفتی دیگه! مولانا :)نوشته اصلی توسط lifeisbeautiful
وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
hamed65 (دوشنبه 30 خرداد 90)
تشکرشده 448 در 136 پست
منظورم این بود که هر کسی شاعر شعرهای خودش رو بگه :)نوشته اصلی توسط Hamed65
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه از بغل دست آورد بیرون
که سرما سخت سوزان است.
شعر زمستان از اخوان ثالث
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه از بغل دست آورد بیرون
که سرما سخت سوزان است.
شعر زمستان از اخوان ثالث
جاودان (دوشنبه 30 خرداد 90)
تشکرشده 6,060 در 1,481 پست
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
<حسین پناهی>
صبا_2009 (دوشنبه 30 خرداد 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)