به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 46
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهر منم همینو میگه.
    میگه اینجوری فقط خودت پیر میشی و اونم همینو میخواد.

    من هر دفعه سعی میکنم رفتارهای سری قبلش ر‌و ببخشم و با حس مثبت برم خونشون ولی هردفعه بیشتر گند میزنه.

    این بار باید بیشتر سکوت کنم و بیشتر فرار کنم از پیششون نشستن.

    من اصلا دلم نمیخواد آرامش رابطم بهم بخوره.


    طوفان های دیگه ای تو راه هست که هنوز نمیخوام بهش فکر کنم و افکارمو منفی کنم.
    مشغول خریدن جهیزیه هستم و دوس دارم از این دوران لذت ببرم به جای حرص خوردن.

    طوفان بعدی اینه که احتمالا خواهر مجردش بخواد تایم زیادی رو وسط زندگی دو‌نفرمون باشه.
    نمیدونم، فقط‌‌ شب و‌ روز دست به دامن خدا هستم.

    دیگه حتی فکر رفتن به خونشون رو‌ میکنم بهم استرس شدید دست میده.

  2. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    نیکی جان

    سعی کن زیاد تو موقعیت تنها با مادرهمسرت قرار نگیری. مثلا برای تماس تلفنی هروقت شوهرت خونتون هست، گوشی رو ازش بگیری و احوالشون رو بپرس... حتی شده صدا رو روی بلندگو بزار ... خونه شون هم سعی کن یه کاری کنی که خارج از آشپزخونه باشه ... مثلا مواد سالاد رو بیار بیرون درست کن ...

    ولی رابطه با خانواده شوهر مثل هر رابطه دیگه ای نیاز به توجه و مراقبت داره ... آروم آروم جلو برو ... سعی کن به یه شناخت نسبی در مورد خانواده شوهرت برسی (مثلا از حرفات مشخصه که مادرهمسرت از دختر و پسرش حساب می بره) ...شاید اگه در مقابل توهین های مادرشوهر یه جوری محترمانه جواب بدی که متوجه بشه تو هم خیلی بی زبون نیستی، کم کم حساب کار دستش بیاد . ولی در کل اگر حرفاش تاثیری روی اطرافیانش نمیزاره ... بهتره اهمیت ندی ... تاییدش هم نکن ... فقط ساکت شو و محیط رو ترک کن ...

    تمرکزت رو بزار روی رابطه شوهرت با خانوادش ... اگه در مقابل اونا منطقی رفتار میکنه و انتظار نداره تو همیشه کوتاه بیای ... دیگه جای نگرانی نیست ...

    اون جمله ای هم که گفتی فکر میکردی مظلوم هستن یا مثلا فکر میکردی خیلی خوبن ... فرض تو اشتباه بوده ... به هرحال هر خانواده ای ایرادای خودش رو داره ... مهم اینه که رفتار همسرت در مقابل این اشکالات خانوادش چطور باشه و اینکه چقدر ایراداتشون روی زندگی شما تاثیر میزاره ...

  3. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    نیکی 69 (دوشنبه 21 مهر 99)

  4. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 23:36]
    تاریخ عضویت
    1393-10-26
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    15,299
    سطح
    79
    Points: 15,299, Level: 79
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 91.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    526

    تشکرشده 1,129 در 328 پست

    Rep Power
    101
    Array
    سلام.
    نیکی جان،دوستان راهنمایی های خوبی کردن. منم نظرم اینه که از موقعیت هایی که با مادرهمسرت تنها میشی دوری کنی. تا وقتی کمکی ازت نخواستن نرو آشپزخونه یا همسرت رو هم به یه بهونه ای صدا کن بیاد آشپزخونه با هم گپ بزنید حین کمک کردن.

    در جواب کنجکاوی های بی مورد مادر همسرت هم جوابت مبنی بر عدم اطلاع داشتن،جواب خوبیه و کم کم تاثیرشو میذاره و از سوالات این چنینی به مرور کاسته میشه.

    همه آدما فرقی نمیکنه من یا شما یا حتی مادر خودمون یا مادر همسرمون یه سری عیب هایی داریم.نباید به خاطر عیب های اونها خودمون رو اذیت کنیم.


    مثلا مادر همسر من خانم خیلی مظلوم و مهربونیه ولی یه سری دروغ های خنده دار میگه که من تا الان هم علتش رو نفهمیدم.مثلا یه بار همسرم زنگ زد خونه شون به مادرش گفت کی هست خونه؟گفت علی(برادر شوهرم) خونه هستش و خوابیده.بعد از چند دقیقه همسرم با برادرش کار داشت زنگ زد گفت کجایی؟گفت شمالم
    یا مثلا یه بار با همسرم میرفتیم خونه شون،تو مسیر خواهر همسرم رو دیدیم داشت پیاده میرفت سرکار.بعد رفتیم خونه شون،مادرشوهرم گفت علی خواهرش رو برد سرکار،بعد همسرم گفت خواهرم که داشت پیاده میرفت .مادرشوهرم گفت نمیدونم والا
    البته شاید همه اینا سو تفاهمه ولی خب خنده داره.

    در مورد اینکه مادر همسرت گفته فلان دخترا خواهان پسرم بودن.یه جمله طلایی بگم:
    میگه اگه تو دختر شاه پریون هم باشی،تو بالاترین مدارج علمی هم باشی،دنیا هم رو سرت قسم بخوره،بازم مادرشوهرت فکر میکنه پسرش حیف شده
    ویرایش توسط آی تک : دوشنبه 21 مهر 99 در ساعت 01:12

  5. کاربر روبرو از پست مفید آی تک تشکرکرده است .

    نیکی 69 (دوشنبه 21 مهر 99)

  6. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستان از همکاریتون

    پس همتون هم نظر هستین که تنها نمونم‌ باهاش.


    من قبول‌ دارم اشتباه از منم هست، قبلا‌ هم بهم توصیه کردین ولی چون من با دید مثبت رفتم خونشون، یادم میرفت رعایت کنم و تنها نمونم.

    یکی دو هفته آینده رو‌ میتونم رعایت کنم که تنها نرم خونشون به بهانه سر شلوغی و خستگی.

    ولی برای بعدش که دیگه احتمالا مستقر شدیم تو‌ خونه خودمون و شوهرم چون فرد فهمیده ای هست احتمالا متوجه میشه هر موقع از خونشون میام‌ چقد‌ عصبی و پرخاشگر میشم.
    الان چون کنار هم نیستیم متوجه حالتهام نمیشه.

    امیدوارم بفهمه.
    یا حداقل مادرش این رویه رو‌ تموم‌ کنه.
    مادر خودم نظرش اینه چون فکر میکنه دارم پسرشو ازش میگیرم.
    من حاضرم شوهرم هر روووز تنها بره بهش سر بزنه، نظر شما چیه؟

    یه نظر دیگه هم میخوام، میگم کلا یه مدت‌ طولانی دو‌ سه ماهه در مورد این چیزا سکوت مطلق کنم پیش‌ همسرم‌ تا مطمئن بشم جام توی قلبش محکم شده، اونوقت یه سری مشکلات رو‌ تو‌ فضایی که سحر بهاری تو‌ پستهای قبل توضیح دادن مطرح کنم.
    فعلا راه درازی در پیش دارم. باید بیشتر از اینا تحملمو بالا ببرم.
    ممکنه با رفتنمون به خونه خودمون، کلی مشکلات جدید بار بیاد، مثل رفت و آمد سر زده و ....

  7. #35
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    اگه می تونی توجه نکنی و روت تاثیر نذاره اصلا به هیچی حساب نکن حرفاشو

    به نظرم اگه برات عذاب آوره یه پاسخ محترمانه بده

    ولی یک سوال هم دارم
    تا حالا هیچ وقت سعی کردی باهاش دوست بشی

    که تو رو مثل دختر خودش ببینه

    مورد مشترکی رو باهاش پیدا کنی و راجع بهش صحبت کنی


    البته من خودم دور و برم دارم کسی رو که تحت هر شرایطی میخواد یه مرزی بین خودش و عروس خانواده بذاره و بگه ما برتریم و تو غریبه هستی

  8. کاربر روبرو از پست مفید فکور تشکرکرده است .

    نیکی 69 (دوشنبه 21 مهر 99)

  9. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آره از همون اولش سعی کردم خوب و‌ خوش اخلاق باشم، اگه لباس جدید تو‌ تنش میدیدم تعریف میکردم.
    از دستپخش تعریف میکردم (حالا هر دفعه رفتم فقط یک نوع غذا داشتن)

    مورد مشترک که نداریم، ایشون همش در حال غیبت و پیدا کردن ته و تو ماجرا و غر زدن هست،‌ ولی من باهاشون حرف میزنم. اینجوری نیست که ساکت بشینم.


    اصلا دوس ندارم دیگه منو‌ مثل دخترش ببینه.
    چون فوق العاده دیکتاتور‌ هست و‌ حتی وسیله خونه زندگی‌ دختراشو انتخاب میکنه.
    دوس‌ ندارم رو‌ زندگی منم سوار بشه.
    دقیقا ایشون هم میخواد بگه ما برتریم.
    در حالیکه همه‌ جوره ما برتر هستیم.
    خیلی بدم میومد یه روزی کارم به اینجا برسه که بین خانواده خودم و‌ شوهرم تعیین کنم کی‌ برتره.
    ویرایش توسط نیکی 69 : دوشنبه 21 مهر 99 در ساعت 13:55

  10. کاربر روبرو از پست مفید نیکی 69 تشکرکرده است .

    زن ایرانی (دوشنبه 21 مهر 99)

  11. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    امروز [ 02:13]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    779
    امتیاز
    24,340
    سطح
    94
    Points: 24,340, Level: 94
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,325

    تشکرشده 1,636 در 592 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیکی 69 نمایش پست ها

    ولی برای بعدش که دیگه احتمالا مستقر شدیم تو‌ خونه خودمون و شوهرم چون فرد فهمیده ای هست احتمالا متوجه میشه هر موقع از خونشون میام‌ چقد‌ عصبی و پرخاشگر میشم.
    الان چون کنار هم نیستیم متوجه حالتهام نمیشه.

    امیدوارم بفهمه.

    یا حداقل مادرش این رویه رو‌ تموم‌ کنه.
    عزیزم سعی کن خودت مشکلت با مادرشوهر رو مدیریت کنی ، اگه از حرفشون ناراحت شدی اون حرف رو به چالش بکش ، مثلا به مادرشوهرت بگو مامان منظورتون چیه؟ یا میشه بیشتر توضیح بدین که قضیه چی بوده؟ مامان چی شده بود که خاله همچین برداشتی کرده؟ چه رفتاری از همسرم دیده؟ ببین باز هم میتونه جزئی تر بگه؟ اگر واقعا رفتار سردی بوده که مقصر همسرشما بوده به مادرشوهرتون بگین بهتره اینو مستقیم با همسرشما درمیون بذاره که کدورتی نمونه ،همه اینارو با زبون خوش بگو ، اینجوری مادرشوهرت رو ارجاع میدی به همسرت
    مادر خودم نظرش اینه چون فکر میکنه دارم پسرشو ازش میگیرم.
    من حاضرم شوهرم هر روووز تنها بره بهش سر بزنه، نظر شما چیه؟
    به نظرم پاک کردن صورت مسأله هست.
    یه نظر دیگه هم میخوام، میگم کلا یه مدت‌ طولانی دو‌ سه ماهه در مورد این چیزا سکوت مطلق کنم پیش‌ همسرم‌ تا مطمئن بشم جام توی قلبش محکم شده، اونوقت یه سری مشکلات رو‌ تو‌ فضایی که سحر بهاری تو‌ پستهای قبل توضیح دادن مطرح کنم.
    به نظرم مطالب سحربهاری رو از همین الان اجرایی کن چرا دوماه بعد؟ و اینکه فکر میکنی اگر جات توی قلب همسرت محکم بشه چه خواهد شد؟ هیچ مردی طاقت اینکه همسرش مدام از خانوادش شکایت کنه نداره و البته هیچ زنی هم طاقت اینو نداره،بالاخره این زنی که شما ازش صحبت میکنید یه مادره که سالها پسری رو در دامان خودش پرورش داده که الان همسرشماست و عاشقانه همدیگرو دوست دارید، همسر شما حتما عاشقانه مادرش رو دوست داره وجلب رضایت هردوی شما هم زمان وقتی باهم در کشمکش باشید خیلی سخت میشه.
    فعلا راه درازی در پیش دارم. باید بیشتر از اینا تحملمو بالا ببرم.
    ممکنه با رفتنمون به خونه خودمون، کلی مشکلات جدید بار بیاد، مثل رفت و آمد سر زده و ....
    سکوت کردن خیلی خوبه نشانه کمال و پختگی هست ،خصوصا سکوت در برابر حرف های ناپخته اما به شرطی که خودمون رو جوری رشد بدیم که سکوت ما باعث انبار شدن خشم و انفجار اون نشه، سکوتی که آرامش بخشه ،سکوتی که همسرت رو تبدیل میکنه به کانون توجهت، البته سکوت به همراه اقدامات پیشگیرانه مثا اینکه سالاد رو ببرید توی حال درست کنید کنار همسرتون و اقدامات دیگه که حتما با فکر کردن راهش رو پیدا میکنید.

  12. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    نیکی 69 (دوشنبه 21 مهر 99)

  13. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون
    ولی سکوت من پر از خشم و کینه هست

    من چند تا مورد هم اینجا نگفتم.
    مثلا شغل پدرم دولتی هست و‌ مادرش گفت اون شغل چیه، من هرگز‌ نزاشتم پسرم و شوهرم وارد این شغل بشن.

    یا در مورد مکان زندگیمون، ما تو شهر زندگی‌ میکنیم و‌ اونا روستا، مکان زندگی منو کلا به باد دادن گفتن ایش‌ چیه آخه فلان محل،‌ دخترم داشت اونجا خونه میخرید ما نزاشتیم.

    اینا همه توهین به شخصیت منه، پر از خشم و بغضم.
    از جمعه تاحالا فقط گریه میکنم، پرخاش میکنم به همه، با همسرم سرد شدم.
    امروز میبینمش ولی‌ نمیتونم باهاش خوب باشم، حتی‌ نمیتونم‌ مثل قبل‌ پیام بدم، کلمات محبت آمیز بهش همیشه تو دهنم و پیامام بود ولی از‌ جمعه تاحالا نمیتونم.

    - - - Updated - - -

    به نظر شما یعنی نباید یه کوچولو به مادرش تذکر بده که منو هر دفعه نشوره و پهن نکنه؟
    اگه عاشق مادرشه که مبادا ناراحت بشه.

    منم از سر راه نیومدم.
    منم درمونده شدم، غرور و شخصیت دارم.

  14. کاربر روبرو از پست مفید نیکی 69 تشکرکرده است .

    زن ایرانی (دوشنبه 21 مهر 99)

  15. #39
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    به نظرم زودتر یه اقدامی بکن
    و اونم اینکه محترمانه جواب بده

    البته این چیزهایی که مطرح کردی برای همه ما هست

    مادرشوهرمن همش میگه پسرهای من تو دنیا لنگه ندارن و همه به ما دختر میدادن و بارها التماس کردن برم دختراشونو بگیرم ..............البته اینو راست میگه همه دوست داشتن بهشون دختر بدن دلیلش هم خوبی پسرهاشونه اهل هیچ چیزی نیستند ولی هرگز نمیان التماس ..چون دخترهاشون یه غرور خاصی دارن


    در حالیکه من تازه عقد کرده بودم یه خانمی منو دید گفت تو فلانجا کار میکنی و عروس فلانی هستی منم گفتم بله (شهر همسرم خیلی کوچیکه) گفت خوش به حال مادرشوهرت خودشون زیاد فرهنگی و...نیستند ولی عروس ها همه فرهنگیو کارمند وسطح بالا


    خانواده مادری من تو یکی از مراکز استان ها هستند همیشه مادرشوهرم منو اون جاریمو که اونم از یه استان بزرگه مسخره می کنه ...ادای لهجه درمیاره ...در حالیکه همه عالم عاشق لهجه استان ما هستند و لهجه خودشون دیدنیه ...حتی مردمشون سعی میکننن کسی نفهمه مال این شهر هستند و جایی برن میگن مال شهرستان بغلی هستیم

    اینا رو گفتم که بدونی طبیعیه ...اوایل همه همینا رو میگن
    با بیخیالی و گفتن چی بگم والله ...اینا مهم نیست ...هرکسی خودش میدونه و.....نشون بده برات مهم نیست

    اینقدر بزنن این حرفها رو تا حلقشون..... ( ببخشید اینو میگم چون مادرم و خاله هام 20 تا عروس دارن ....خدا گواه تا حالا ندیدم به قیافه ، لهجه ، خونه ، محل کار ننه و بابا و....گیر بدن)
    ویرایش توسط حیاط خلوت : دوشنبه 21 مهر 99 در ساعت 16:35

  16. 2 کاربر از پست مفید حیاط خلوت تشکرکرده اند .

    نیکی 69 (دوشنبه 21 مهر 99), زن ایرانی (دوشنبه 21 مهر 99)

  17. #40
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اردیبهشت 02 [ 17:56]
    تاریخ عضویت
    1399-7-01
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    52

    تشکرشده 34 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همراهیتون
    مطرح کردنش اینجا بزرگترین حُسنش این بود که فهمیدم‌ تنها نیستم.

    من میتونم‌ جواب حرفاشو بدم، البته محترمانه.
    جواب اون حرفش‌ که گفت خانواده دخترا چشممون هنوزم دنبال پسر من هست رو‌ داده بودم به نظرم خیلی ضایع شده بود.


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.