به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 43
  1. #31
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام الهه جان

    بهت حق میدم که اینطور گیج باشی
    اگر الان دقیقا میدونستی که نمره ات به انتخاب این بنده خدا چنده جای تعجب داشت


    دقت کن ؛مثلا واسه من یه خواستگار میاد
    سوال میپرسم : " به نظر شما یه زوج چقدر باید به خانواده هاشون سر بزنن ، هر هفته ، هر دو هفته ، هر ماه ، منظم ، نامنظم کلا توضیح بدید نظرتونو

    "بعدش اون بنده خدا یکی از جواب های زیر رو میده

    # همینطوری نگاه میکنه بعدش میگه ،خیلی فرقی نمیکنه !!

    # میگه من آدم سختگیری نیستم این مسائل قابل تعامله
    # میگه هر هفته ترجیحا سر بزنیم چون پدر و مادر چشم به راهن

    # میاد میگه بستگی داره ،، یه وقت پدر و مادر دورو برشون شلوغه دغدغه دارن بچه هاشون زیاده حالا آدم یه هفته سر نزنه طوری نمیشه یه موقع پدر و مادر تنهان کسی رو جز ما ندارن خلاصه بهتره سعیمونو کنیم اگه میتونستیم هر هفته یا هر وقت تونستیم سر بزنیم

    # یا میگه ........ هر چی

    ببین عزیزم من ممکنه از افراد مختلف جوابای مختلف بگیرم ،،
    اما بعد از یه سری از جواب های بالا ، یک شناسه از شخصیت یا روحیه ی اون آدم رو متوجه میشم
    مثلا وقتی طرف میگه حتما باید هر هفته سر بزنیم یعنی اولا این بابا تکلیفش با خودش مشخصه
    میدونه که میخواد هر هفته به خانوادش سر بزنه ( حالا وضعیت منم روشن میشه که ببینم با هر هفته ی این بابا میتونم کنار بیام یا نه )
    بعد ممکنه مشخص بشه که این بابا خیلی منعطف نیست ، اصلا نمیاد شرایط مختلفو بسنجه

    بعد ممکنه به مشاور بگم که این بابا همچین جوابی داده مشاور بررسی کنه معلوم بشه که به خانواده اش وابسته است نیست چهطوریاست

    یه موقع هم طرف میاد قشنگ حالتهای مختلف و بررسی میکنه ، پاسخ سوال رو قشنگ میشکافه و شاید بشه گفت یه پاسخ منطقی میده ما هم کیف میکنیم .
    البته قرار نیست یه خواستگار به همه سوالا جوابی بده که ما دوست داریم یا به نظر منطقی میاد !

    اما ،، الهه جان این اما خیلی مهمه یه موقع طرف یه جوابی میده که هیچی از توش بیرون نمیاد

    وقتی میگه فرقی نمیکنه یا این بابا کلا شوته
    یا کلا بی تفاوته
    یا خیلی منعطفه
    یا هیچکدام ،، بنده خدا اصلا شناخت درستی روی خودش نداره ، وقتی خودش نمیدونه چهار روز دیگه سر خونه زندگیش با مهمونی رفتن هرهفته ممکنه کلافه شه ،
    یا با سر نزدن به خانوادش با فاصله های زیاد ممکنه دلش تنگ شه یا هر احتمال دیگه ای رو بررسی نکرده نشناخته ، چه جوابی بیاد بده ?

    ممکنه فردای روز اندازه ی سر زدن به خانواده ها خیلی ام براش مهم باشهپس الهه جان تو حق داری گیج باشی حق داری ندونی بالاخره این بابا خوبه بده


    نکته بعدی در مورد مشاوره اگه مشاوره ای که میری خیلی آدم باتجربه ای باشه و باهوش باشه و تو هم درست بهش توضیح بدی ،،
    میاد سوالات مختلفو به طرق مختلف ازین بابا میپرسه تا بفهمه روحیه ی آقای خواستگار چیه
    بعد بهت میگه مثلا این آقا به نظر میاد خسیس نیست
    کمی شکاک هست
    خانواده دوست هست
    مسئولیت پذیری اش باید بررسی شه ووو.....
    حالا تو بیا ببین با این مشخصات میخواهی اش یا نه .با این مشخصات که او داره و فلان مشخصات که خودت داری ممکنه درآینده به مشکل بخورید

    یا مثلا راه حل اینه .....

    ببین خیلی کم هستن مشاورایی که اینقد کامل و دقیق مشورت بدن اما هستن

    در هر صورت باید خودت هم با آرامش و توکل به خدا از هوشت استفاده کنی .

    موفق باشی عزیزم شبت بخیر

    باقیشلا آخیریم پیامین ، جوابسیز گالدی .
    ویرایش توسط گیسو کمند : شنبه 05 بهمن 98 در ساعت 22:56

  2. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (پنجشنبه 10 بهمن 98), الهه زیبایی ها (شنبه 05 بهمن 98)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    یه چیز دیگه

    الهه جان
    یه تجربه دارم که توی این سه سال اخیر بهش رسیدم
    خیلی آدما انقد قشنگ حرف میزنن
    انقد خوب استدلال میارن تحلیل میکنن کیف میکنی
    اما در عمل جدا خرابکاری میکنن
    خلاصه انقدر که در حرفاشون منطقی هستن نهایتا در زندگی ، وسط فراز و فرودها و تصمیم ها و برخوردها و گذشت ها و انتخاب ها و خیلی چیزا منطقی نیستن .
    پس گاهی یه سری از حرفا فقط قدرت صحبت کردنه اون طرفه و هیچ امتیازی نمیشه بهش داد
    گاهی هم برعکسه ممکنه طرف خیلی بلد نباشه خوب حرف بزنه اما کارنامه اعمالش که بررسی شه کارهایی در زندگی شخصی و غیر شخصیش کرده میبینیم که آدم بسیار توانمند و منطقی هست .

    پس کارهایی که طرف انجام داده (اعمالش ) هم باید بررسی بشه .




    در کل ازدواج یه هندونه در بسته است
    بعد از همه ی تحقیق ها و بررسی ها بازم در بسته است .
    ما فقط میتونیم احتیاط کنیم و تمهیدات لازمو در نظر بگیریم
    همون احتیاط که شرط عقله
    اما میدونی همون تصادف رانندگی هم فقط برای آدمای بی احتیاط نیست
    برای همین پست فرشته اردیبهشت رو یه بار دیگه بخون .

    ان شاالله هر انتخابی کنی نهایتا خیر باشه .

  4. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (پنجشنبه 10 بهمن 98), الهه زیبایی ها (یکشنبه 06 بهمن 98)

  5. #33
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام
    دوستان ازدهمگی واقعا ممنونم....حالم خیلی هم بد نیست از برکت دعاتون بهترم

    قضیه اینکه از ده روز پیش ی خواستگار دیگه خدا سر راهم گذاشته....فعلا.ندیدمش فقط تلفنی حرف زدیم....تا ی وقتی رو هماهنگ کنیم...
    مشکل این بود که من نمیتونستم حرفم و به مامانم بقبولونم.........من نمیتونم و نمی خوام به سبک و سیاق اون زندگی کنم... البته خدا رحم کرد و امرور صبح بعد ی صخبت طولانی و نفس گیر و انرژی بر.....فک کنم دیگه کاری بهم نداره....یعنی متقاعد شد.

    بچه ها اینکه به این اقا. راحت نه بگم و تموم و فلان ....از نظر من صورت مسئله پاک کردنه.....گفتم چند پست قبل که اونی که من میخوام نیست....ولی میتونم باهاش ی زندگی معمولی داشته باشم به شرطی که دنیام و از من نگیره...(دقیقا هم نمیتونم احتمال بدم که چی قراره بشه کلا خیلی چیزها در هاله ای از ابهامه)
    از طرفی این اقا ی جدید رو نمیدونم چی کار کنم دیگه حتما این هفته باید قرارو بذارم خودش نمیدونم ولی خواهرش میدونه که چند وقته دارم با یکی دیگه اشتا میشم و قراره بریم مشاوره.
    فشار خانوادم هست چون اگه به این بگم نه و دومی هم بگم نه
    یا شایدم اونا بگن نه....دیگه ناله نفرین مامانم تموم نمیشه....
    در واقع میگه یا این یا اون....دیکه تمومش کن!
    حق نداری چندماهم با اون بگردی بعد اخرش ی مو از ماست بکشی بیرون بگی نه!
    .................................................
    عذاب وجدان نداشته باش.... خیلی راحته گفتنش...
    عذاب وجدان نسبت به پدرمادر پیرم نسبت به این اقا.....
    .امشب گفتم اگه ما قسمت نشدیم اگه خدا نخواست شما برو قسمتتو پیدا کن و....
    و اینکه نمیدونم چجوری حرفام و بهش بگم... اینکه منو شما مناسب هم نیستیم...اینکه اگه قسمت شدیم تو ذهنش جیز بد نمونه اگه هم نشدیم باز ی جور دیکه تو ذهنش بد نمونه ....نمیدونم تونستم منظورم و برسونم یا نه...اعتماد به تفسش و حق ندارم هدف بگیرم.....نمیدونم چجوری بهتون بگم این تیکه رو

    فقط ی حسم میگه اینها همه بازی خداست خودش هر جور بخواد مهره هارو میچینه همونطور که تاحالا این کارو کرده

    به خودم میگم
    تو به پا کز دست خوبی رو نبازی بد نخواهد برد
    محتاج دعاتونم
    چشم کلا میام پستهارو ی بار دیگه میخونم فردا پس فردا کار دارم بعدش بازم میام







    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها

    باقیشلا آخیریم پیامین ، جوابسیز گالدی


    .
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : یکشنبه 06 بهمن 98 در ساعت 00:19

  6. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .


  7. #34
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,801 در 2,376 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها

    قضیه اینکه از ده روز پیش ی خواستگار دیگه خدا سر راهم گذاشته....فعلا.ندیدمش فقط تلفنی حرف زدیم....تا ی وقتی رو هماهنگ کنیم...


    یه نکته کنکوری بگم خانم الهه زیبایی ها :))
    به نظرم این کار جالب نیست که همزمان دو تا خواستگار را بررسی کنید !
    پرونده یکی را برسی کنید و اگه قسمت نشد برید دیگری ،،
    مثل این می مونه که آقا ی خواستگار بیاد همزمان با شما ، بره یه دختر دیگه ای را بررسی کنه ،
    که این شناخت را خطا میبره ،،
    و شاید یه ظلم به طرفین !
    و کار جالبی نیست .

    .................................................


    فقط ی حسم میگه اینها همه بازی خداست خودش هر جور بخواد مهره هارو میچینه همونطور که تاحالا این کارو کرده

    بازی نیست ،،
    بهتره بگیم حکمت خدا
    در مسیر هر آدمی یه انتخاب هایی و یه فرصت هاییی می یاد ،،
    که با انتخاب اون مسیر سرنوشتمون هم تغییر می کنه
    آدم ها نقطه ضعف و نقطه قوت خودشون را دارنند
    در ازدواج باید دقت کنید ، آدمی را انتخاب کنید که به شما نزدیک تره
    که بهترین فرد هم خود شما هستید که می تونید به این مهم برسید
    دیگه بقیه اش را را باید سعی کنید در روند زندگی و تلاش دو طرفه بهبود ببخشید و توسعه بدید



    دختر و پسر به نظرم باید مواظب باشند دچار کمال گرایی و ایده آل گرایی هاشون نشند ( کلی میگم )



    باز از مشاور مشورت بگیرید
    موفق باشید
    در پناه خدا


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 06 بهمن 98 در ساعت 00:50

  8. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    Pooh (یکشنبه 06 بهمن 98), tavalode arezoo (پنجشنبه 10 بهمن 98), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 09 بهمن 98)

  9. #35
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 05 خرداد 03 [ 16:55]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,746
    سطح
    100
    Points: 33,746, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,403

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    من یه آشفتگی توی پستهات میبینم.یا دلیلش ۱-اینه دقیقا نمیدونی از ازدواج چی میخوای یعنی(معیارهات رو دیدم ولی انگار نمیدونی کدوما خط قرمزن و نمیتونی نادیده شون بگیری و کدوما رو میتونی نسبت بهش منعطف باشی)۲-دومین دلیل احتمالی این آشفتگیت شاید نبود ثبات در خودت باشه انگار دوست داشته باشی از طریق یه خواستگار یه جرقه و اتفاق درون تو بیفته. به هر حال به نظرم بهتره از ذهن سطحی دور تر بشی و ببینی به صورت منطقی و معقول واقعا از زندگی و زندگی مشترک چی میخوای.

    اما نکته دوم روش سنجیدنت هست.چه این خواستگار چه کسی دیگه نباید اونقدر با مسائل و حرفای سطحی بسنجی مثلا اینکه به تو گفته گوشی گرونه نمیخرم اما جای دیگه گفته برات ممکنه مانتوی ۵تومنی میخرم هیچ چیز خاصی رو ثابت نمیکنه.

    در مورد خواستگارت هم از صحبت های خودت متوجه شدم شرایط مالیش مبهمه یا تو دقیق بررسی نکردی یا خودش نگفته(این خوب متوجه نمیشم)
    سن و سال شما رو نمیدونم اما هر کسی شاید توان زندگی مشترک با چند نوع شخصیت رو داشته باشه. اگه خودت رو خوب شناخته باشی و به ثبات نسبی رسیده باشی میتونی از قبل این رو متوجه بشی.

  10. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    gholam1234 (جمعه 11 بهمن 98), Pooh (دوشنبه 14 بهمن 98), الهه زیبایی ها (جمعه 11 بهمن 98)

  11. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    الهه جان، چه کردی بالاخره؟ توی فکرت بودم. انشالله هر چی خیره پیش بیاد.

  12. 2 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    gholam1234 (پنجشنبه 21 فروردین 99), الهه زیبایی ها (شنبه 23 فروردین 99)

  13. #37
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:55]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,065
    امتیاز
    23,546
    سطح
    94
    Points: 23,546, Level: 94
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 804
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,687

    تشکرشده 2,222 در 906 پست

    Rep Power
    221
    Array
    سلام بزرگوار، نتیجه کارتون چی شد؟ بیاین بگین به کجا رسید؟

  14. 2 کاربر از پست مفید gholam1234 تشکرکرده اند .

    Mvaz (جمعه 22 فروردین 99), الهه زیبایی ها (شنبه 23 فروردین 99)

  15. #38
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    هیچی......به قولی سر این یکی هم کردیم زیر آب

    اگه بخوام بشینم تعریف کنم که دیگه اون وقت تافردا صبح باید بخوندن ادامه بدین..
    فقط خلاصه اش این که
    خدا هم راضی نبود و خودش کارها رو راست و ریست کرد...
    منو خدا ی تیم خانوادم و خانوادش ی تیم:) وای چه روزهایی بود
    ..دوتا شرط مهریه و مسکن و گذاشتم ...از حرفای گیسو تو ذهنم جرقه زد....میدونستم رو 100تا راضین.....ی جوری کارها چیده شد که خانوادم هم دیگه کوتاه اومدن.....یعنی گفتن با انجام این دوتا شرط قبول...باورم نمیشد دیگه به نفع اونا حرف نمیزنن.

    از اون طرفم مشاور ظن من و مبنی بر تفاوت دنیاهامون تایید کرد.....زن در نگاه کل خاندانشون یعنی ی موجود تر گل ور گل که خوب بپوشه و خوب خونه رو نگه داره و بقیه اش.....و البته خوب هم خرج کنه..... مشاور هم در جهت سربراه کردنش داشت نسخه میپیچید اونم با تردید!! ولی من دوست نداشتم خودم و تو تلاش و کلنجار رفتن تو یه همچین زندگی تصور کنم.....
    از دفتر مشاوره اومده بودم تو کوچه گررررررریه میکردم گفتم خدایا کار من نیست
    دلایلم برای نه گفتن از نظر خانوادم.......مادرم در واقع....بی معنی بود.....جلوی حرفای مامانم هم جوابی نداشتم گاهی میگفتم شاید راست میگه...بخت و طالع من همینه......ولی وقتی دیدم خدا هم اصلا راضی نیست دیگه جا پام محکم شد....پس ان شاله بعدی......
    استخاره گرفتم بد اومد....دوبار خودم و قران و باز کردم ایات خشم اومد...وقتی هم که خیلی تو فشار بودم ایه صبرو امتحان حضرت ابراهیم و مادر حضرت موسی میومد...
    فقط اونجایی حاجت روا شدم که گفتم خدایا من قدرت اینو ندارم که مانع این وصلت بشم خودت مانع شو.....چندین اتفاق افتاد......
    مادربزرگم به رحمت خدا رفت که اگه نمیرفت بله برون شده بود و اون موقع من شرط گذاشتن به هدف فرارو نمیدونستم ....دیگه اینکه.غیر از یک بارش که من کنسل کردم....3بار صبح زود پاشدیم. بریم ازمایش ....ولی نتونستیم ازمایش بدیم !!مگه میشه؟؟؟ !!!! اخرشم نه ما کوتاه اومدیم نه اونا و خدارو شکر تامام:)...بماند که فقط ی بار مامانم گفت پس بعدی دیگه هر چیه باید بری....تو دلم میگم خدای من همیشه هست.
    از بابت اقا پسر هم اصلا عذاب وجدان ندارم چون من بهش گفتم و....میگفت شناخت درستی از من نداریو...اخرشم که من چیزی نگفتم خودشون قبول نکردن...اونهارم خدا منصرف کرد درواقع...

    میخواستم خلاصه بگم....نشد باز....روم به دیوار.

  16. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 24 فروردین 99)

  17. #39
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 خرداد 03 [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,801 در 2,376 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها

    هیچی......به قولی سر این یکی هم کردیم زیر آب
    ..دوتا شرط مهریه و مسکن و گذاشتم ...از حرفای گیسو تو ذهنم جرقه زد


    پس جرقه های اولیه کار خانم گیسوکمند بود :)
    سر این بنده خدا را بردید زیر آب ، و کارشو ساختید بعد میگید خواست خدا بود
    شما و خانم گیسوکمند با هم تیم خیلی خطرناکی میشید :)




    ان شالله خیره .


    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 24 فروردین 99 در ساعت 01:25

  18. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (یکشنبه 24 فروردین 99)

  19. #40
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:55]
    تاریخ عضویت
    1398-6-08
    نوشته ها
    1,065
    امتیاز
    23,546
    سطح
    94
    Points: 23,546, Level: 94
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 804
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,687

    تشکرشده 2,222 در 906 پست

    Rep Power
    221
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    هیچی......به قولی سر این یکی هم کردیم زیر آب

    اگه بخوام بشینم تعریف کنم که دیگه اون وقت تافردا صبح باید بخوندن ادامه بدین..
    فقط خلاصه اش این که
    خدا هم راضی نبود و خودش کارها رو راست و ریست کرد...
    منو خدا ی تیم خانوادم و خانوادش ی تیم:) وای چه روزهایی بود
    ..دوتا شرط مهریه و مسکن و گذاشتم ...از حرفای گیسو تو ذهنم جرقه زد....میدونستم رو 100تا راضین.....ی جوری کارها چیده شد که خانوادم هم دیگه کوتاه اومدن.....یعنی گفتن با انجام این دوتا شرط قبول...باورم نمیشد دیگه به نفع اونا حرف نمیزنن.

    از اون طرفم مشاور ظن من و مبنی بر تفاوت دنیاهامون تایید کرد.....زن در نگاه کل خاندانشون یعنی ی موجود تر گل ور گل که خوب بپوشه و خوب خونه رو نگه داره و بقیه اش.....و البته خوب هم خرج کنه..... مشاور هم در جهت سربراه کردنش داشت نسخه میپیچید اونم با تردید!! ولی من دوست نداشتم خودم و تو تلاش و کلنجار رفتن تو یه همچین زندگی تصور کنم.....
    از دفتر مشاوره اومده بودم تو کوچه گررررررریه میکردم گفتم خدایا کار من نیست
    دلایلم برای نه گفتن از نظر خانوادم.......مادرم در واقع....بی معنی بود.....جلوی حرفای مامانم هم جوابی نداشتم گاهی میگفتم شاید راست میگه...بخت و طالع من همینه......ولی وقتی دیدم خدا هم اصلا راضی نیست دیگه جا پام محکم شد....پس ان شاله بعدی......
    استخاره گرفتم بد اومد....دوبار خودم و قران و باز کردم ایات خشم اومد...وقتی هم که خیلی تو فشار بودم ایه صبرو امتحان حضرت ابراهیم و مادر حضرت موسی میومد...
    فقط اونجایی حاجت روا شدم که گفتم خدایا من قدرت اینو ندارم که مانع این وصلت بشم خودت مانع شو.....چندین اتفاق افتاد......
    مادربزرگم به رحمت خدا رفت که اگه نمیرفت بله برون شده بود و اون موقع من شرط گذاشتن به هدف فرارو نمیدونستم ....دیگه اینکه.غیر از یک بارش که من کنسل کردم....3بار صبح زود پاشدیم. بریم ازمایش ....ولی نتونستیم ازمایش بدیم !!مگه میشه؟؟؟ !!!! اخرشم نه ما کوتاه اومدیم نه اونا و خدارو شکر تامام:)...بماند که فقط ی بار مامانم گفت پس بعدی دیگه هر چیه باید بری....تو دلم میگم خدای من همیشه هست.
    از بابت اقا پسر هم اصلا عذاب وجدان ندارم چون من بهش گفتم و....میگفت شناخت درستی از من نداریو...اخرشم که من چیزی نگفتم خودشون قبول نکردن...اونهارم خدا منصرف کرد درواقع...

    میخواستم خلاصه بگم....نشد باز....روم به دیوار.
    تفاوت دنیاتون رو میتونین بیشتر توضیح بدین؟
    اینکه خاندانشون فک میکنن که دختر باید خانه رو خوب نگه داره، مختص به این خاندان نیست، الان اکثرا اینجوری فک میکنن و اکثر دخترا هم با این قضیه مشکل دارن و خواهان فعالیتهای اجتماعی هستن. به عبارت دیگه کار در خانه را خیلی افتخار نمیدونن.
    میگم صد تا سکه راضی بودن؟ مگه شما چند تا اعلام کردین؟ یا ابوالفضل

  20. کاربر روبرو از پست مفید gholam1234 تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (دوشنبه 25 فروردین 99)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.