به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 73
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط a.sadeghiani نمایش پست ها
    ممنونم از توجه تون. هیچ وقت منکر این قضیه نمیشم که پدر مادرها صلاح بچه ها رو میخوان. اما پدر من حتی اجازه نمیده طرفشو ببینه یا راجع بهش تحقیق کنه یا مثلا بگه به این دلیل مخالفم ای کاش پدرم با این آقایی که انتخاب منه صحبت میکرد بالاخره مردها بهتر میتونن نکاتی که ما خانوم ها نمی دونیم رو درک کنن و بهم کمک میکرد که خوب تصمیم بگیرم یا راهکاری میداد در جهت پیشرفت زندگی و رابطم. پدر من میگه خیلی معذرت میخوام که این حرفو میزنم همه کردها آدمای بدی ان و سطحشون پایین تر از ماست مثلا میگه یه آدم که تو اون منطقه زندگی میکنه و شعور داره رو به من نشون بده .آدم تا چه حد خودخواه و مغرور! یک دلیل غیر منطقی و بسیار بی ادبانه . در صورتی که مادر ایشون تو کرمانشاه به دنیا اومده و از ۱۵ سالگی تهران زندگی کرده. من تفاوت فرهنگی نمیبینم و از خانوادشون محبت و احترام دیدم و همیشه منو به صبر تشویق کردن و گفتن اشکالی نداره پدر مادرتون صلاحتونو میخوان صبور باشید حل میشه . هیچ انسانی به هیچ انسانی برتری نداره با هر رنگ و اعتقاد و هر نژادی من اینو اصلا قبول ندارم. من پسر عمویی داشتم که ۱۰ سال با دختری که اهل خرم آباد بود دوست بود و ایشون با اینکه پسر بود و ۳۴ سال سنش بود بازهم خانوادش راضی نشدن به این ازدواج چون ایشون کسیو دوست داشت که لر بود و از هم جدا شدن.عمو و زن عموی من بدون اینکه پسرشون بخواد براش صحبت کردن حالا با یه دختری که از نظر خانوادش مناسب بود ازدواج کرده و اصلا زندگی خوبی ندارن جالبه این خانوم با عمو و زن عمومم به مشکل خوردن. پسر عموی من هیچ وقت خونه نیست به بهونه ماموریت تو شهرستانهای مختلف زندگی میکنه. من نمیخوام سرنوشتم مثل پسر عموم شه. نمی خوام خانوادم به جام تصمیم بگیرن. خانواده پدری من بسیار بسیار زیاد خودشونو دست بالا میگیرن و این چیزی نیست که من از احساساتم بگم متاسفانه واقعیت اینه. من صبر میکنم امیدوارم خدا هم کمکم کنه.
    حرف شما رو کاملا درک می کنم. ولی زندگی جوری است که خیل مواقع انسان به خواسته هاش نمیرسه. حتی اون هائی که از هر چیز دیگه ای براش مهم هستند. اینکه میگید پدرتون ندیده رد می کنند و باقی قضایا، همه رو دقیقا درک و احساس می کنم. ولی خب چه فایده، چه کار میشه کرد؟ مخصوصا شما که دختر هم هستید. اروپا هم نیست که دو نفری بروید برای خودتون ازدواج و زندگی کنید. شاید بتونید به دادگاه مراجعه کنید و اجازه ازدواج هم بگیرید، ولی اون دیگه براتون زندگی نمیشه. مصیبت میشه

    * شما می تونید همینطور ادامه بدید تا سن شما به حدی برسه که نه تنها افراد دیگه ازتون خواستگاری نکنند بلکه همین آقا هم دیگه در اون سن و موقعیت طالب شما نباشه. (آقایان از این نظر محدودیت کمتری دارند)
    * یا همین حالا این رابطه رو با همه سختی هاش پایان بدید و سعی کنید ازبین خواستگارهای دیگه کسی رو که خانواده تائید کنند و هم شرایط ممناسب و دلخواه تان رو داشته باشند، انتخاب کنید.
    * یا ضرب الاجل زمانی مثلا چند ماه برای خودتون تعیین کنید، اگر در طی این مدت موفق شدید خانواده رو راضی کنید چه بهتر. اگر در اون مدت نشد، بروید دنبال خواسته ای که شدنی باشه.

    * اینطور که میگید پدر شما متاسفانه لجوج و نسبت به بعضی قومیت ها بدبین هستند. یا اینکه بدتر، شاید اون ها رو حقیر می دونند. خیلی خیلی بعید می دونم بشه ایشون رو راضی کرد. مگر رگ خوابی داشته باشند. از کسی حرف شنوی داشته باشند. برای حرف کسی احترام بیش از اندازه قائل باشند. خیلی خیلی مذهبی باشند بشه از این راه وارد شد، یا نظایر این ها.

    * این امکان هم وجود داره که شما به دلیل علاقه مفرط تان، قادر به درک و قضاوت صحیح از پدرتان نبوده و صرفا بعضی نکات از صحبت ها و رفتارهای ایشان در ذهن تان برجسته شده باشه. این رو شما قسم هم بخورید نمیشه به قضاوت شما اطمینان کرد. چون خودتون هم تشخیص نمی دید. افراد عاقل و بی طرف که هر دو طرف ماجرا، یعنی پدر شما و اون آقا رو تاحد مناسبی بشناسند باید این رو قضاوت کنند.
    ویرایش توسط Ye_Doost : یکشنبه 30 اردیبهشت 97 در ساعت 21:32

  2. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    a.sadeghiani (دوشنبه 31 اردیبهشت 97)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 27 خرداد 99 [ 03:22]
    تاریخ عضویت
    1394-7-18
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    5,563
    سطح
    48
    Points: 5,563, Level: 48
    Level completed: 7%, Points required for next Level: 187
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 35 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بعضی چیزا تو زندگی دست خود آدم نیست ، این حس استیصال و ناتوانی در دفاع از زندگی هفت ساله ی دو نفرتون اشکمو درمیاره ، ولی قهراز خونه؟اعتصاب غذا؟! همچین کاری نکن ! کاری نکن که اگه یه درصدم این ازدواج صورت نگرفت دیگه روت نشه به بابا مامانت نگاه کنی ، هیچی تو دنیا حتی بهترین مرد دنیا ارزش اذیت کرن بابا مامانو نداره حتی اگه بی منطق باشن و حتی اگه به احساساتت توجه نکنن، میدونم تا الان هر چقدر راه حل به ذهنت رسیده ، ممکن و غیر ممکن، ریز و درشت همه رو به اون آقا ارائه دادی ولی لطفا دیگه بسه ،خط نده، راهکار نده، شما تلاش خودتو کردی صداقتت در رابطه باهاش اثبات شده حتی اگه ایشون اینطور فکر نکنه ،بقیه تلاشارو بذار برعهده ایشون، بیاد صحبت کنه به شخصه با پدرتون ، خودش باید راضی کنه ، عذاب وجدان رو بذار کنار این یه رابطه عاشقانه دو طرفه بوده هر دو ازش لذت بردید هر دو حس خوب دوس داشتنو تجربه کردید شما بازیش ندادید بلکه تو موقعیتی گرفتار شدی که به اندازه اون ناراحتی ولی کاری ازت برنمیاد، تحت تاثیر حرفای ایشون (که طبیعیه و از روی ناراحتی و فشاره)تصمیمی نگیر و حرکت اشتباهی نکن ، باید سعی کرد با کمترین تلفات از این دوران گذشت، که اگه شد و ازدواج کردید خوشحال باشی و اگر درست نشد لااقل ناراحتیت فقط اتمام رابطه باشه نه اینکه عذاب وجدان کارایی که برای راضی کردن بابا مامانت انجام دادی و فشاری که بهشون آوردی بهش اضافه شه ، اینم بدون که این هم یه بخش از زندگیه فکر کن این تیکه اش خراب شد بقیه اش هنوز باقیه کلی روزای خوب برای ساختن داری

  4. کاربر روبرو از پست مفید razieh181 تشکرکرده است .

    a.sadeghiani (دوشنبه 31 اردیبهشت 97)

  5. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام. حال شما رو خیلی خوب درک می کنم. فرایند آشنایی و ازدواج من خیلی شبیه به وضعیت شما بود. رفتارهای خانواده ام هم همینطور.

    اگر امکانش هست، یه بار خودتون بدون واسطه با پدرتون صحبت کنین. هرچقدر پدرتون لجباز باشه، باز ممکنه اثرگذار باشه. بهشون اطمینان بدین که نظر پدر براتون خیلی اهمیت داره.
    اگر جواب نداد، با یه بزرگتر تو فامیل صحبت کنین.
    راه حل آخر هم اینه که پدر خواستگار یا خود خواستگارتون بدون برنامه با پدرتون صحبت کنن.

    رفتارهای مادرتون خیلی منطقی به نظر نمیرسه. مثلا مشاجره با خواستگارتون. همین که با یه مشاور صحبت می کنین خیلی بهتره.

    یه سوال هم ازتون دارم. اگر پدر با اومدن خواستگارتون موافقت کنن، جواب شما ۱۰۰ درصد بله هست؟؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    a.sadeghiani (دوشنبه 31 اردیبهشت 97)

  7. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از همه بابت توجه و پست های مفیدتون خیلی استفاده بردم و آروم شدم. ما تصمیم گرفتیم که فعلا صبوری کنیم و من این قضیه رو مستمر با پدرم در میون بذارم. متاسفانه بزرگتر فامیل و کسی که همیشه در مسائل پا درمیونی میکرده پدر یا مادرم بودن.ولی بازهم رو این موضوع فکر میکنم. با شناختی که از این آقا دارم ایشونو برای زندگی مناسب میدونم ولی اینم میدونم که هیچ کسی ۱۰۰ درصد نیست خودمم خیلی دوست داشتم که خانوادم همراهیم میکردن و عاقلانه و منطقی مشکلاتو برام باز میکردن اگه اشکالی رو میدیدن که من نمیبینم بهم میگفتن . درسته این روزا برام خیلی سخت بود ولی یه بعد دیگه اش این بود که من این آقا رو دارم بهتر میشناسم و به من بیشتر ثابت میشه. من حمایت خانواده ام رو میخوام و این احساس که خانواده من به نظر من احترام نمیزارن و مسائل مربوط به منو نادیده میگیرن و این آقا و خانوادش هم شاهده این قضیه هستن، برام درد آوره. ایشون به من گفت که دوسم داره و برای ازدواج هیچ شخص دیگه ای جز منو در نظر نداره و نمیخواد و کنارم میمونه تا این قضیه حل شه و بیشتر به پیشرفت کاری و تحصیلیمون باشیم. ما تسلیم نشدیم تلاش خودمونو میکنیم. یه چیزایی هم دست خداست. ممنونم از لطف و توجهتون.

  8. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان لطفا کمکم کنید. ما تصمیممون این شد که منتظر بمونیم تا پدرم راضی بشه و با صحبت کردن و اصرار کردن و صبوری این قضیه رو حل کنیم. اما چند روزه من متوجه رفتار سرد این آقا شدم و ازش دلیل خواستم به من گفت تو عاشق نیستی از رو منطقت فقط داری تصمیم میگیری اگه عاشق بودی اجازه نمیدادی خانوادت تحقیرم کنن یا اگه واقعا عاشق بودی تو این ۷ سال بهم میرسیدیم بعد از این جریان گفت بیا فلان جا دنبالم بابام باهات کار داره میخواد باهات صحبت کنه. منم این قضیه رو به خانوادم نگفتم و فقط گفتم باید برم پیش یکی از دوستام زود برمیگردم برای همین برای برگشتن به خونه عجله داشتم. وقتی پدرشو دیدم باهام خیلی با محبت صحبت کرد و گفت اجازه بده من با بابات صحبت کنم و اگه راضی نشد برم سراغ داییت و با داییت باباتو راضی کنیم و اگه همه اینا نشد یه روز صبح وسایلتو جمع کن قبل از اینکه کسی بیدار شه بیا پیش ما همگی باهم یعنی من با اعضای خانوادشون بریم شمال ویلاشون و اگه خانوادم زنگ زدن خودش جواب میده و میگه به خواسته دخترتون احترام نذاشتید الان دخترتون پیش ماست و اجازه بدید باهم ازدواج کنند اگه اجازه نمیدید میریم قم عقدشون میکنیم. بعد به من میگفت من دیگه میشم بابات و اجازه نمیدم کسی اذیتت کنه و از این حرفا چون هم وقت نداشتم هم خیلی با محبت با من حرف میزدن گفتم باشه ولی بهم فرصت بدین خبرتون کنم. من واقعا تو یه حالت بودم که نمیتونستم دقیقا بگم نه اینکار رو نکنید. وقتی اومدم خونه فکر کردم به این آقا گفتم پدرتو نفرست در مغازه بابام یا داییم و منم این طوری دوست ندارم با فرار ازدواج کنم. به من گفت یکی از دوستام این طوری ازدواج کرده و الان خانواده هاشون خوب شدن باهم و همدیگرو بخشیدن. من گفتم دوست ندارم با فرارو اینا ازدواج کنم و میدونم بابام هیچ وقت منو نمیبخشه و هرچی باشه پدر مادرمن من نمیتونم بدون اونا ازدواج کنم و ازدواج با بی آبرویی نمیخوام. بعد به من گفت گوشیتو خاموش کن بیا برو خونه خواهرم چند روز بمون و بزار خانوادت نگرانت شن و بترسن من گفتم این کارم نمیکنم چون همه چیز بدتر میشه. و گفتم قرار بود صبر کنی تا همه چیز حل شه پس این حرفا چیه پدرم بالاخره راضی میشه. بعد به من گفت یه دختری مدتیه به من زنگ میزنه و منو دیده و از من خیلی خوشش اومده دائم اس ام اس میده شمارمو از دوستام گرفته و پیدا کرده به دوستم گفته بهت ۵ میلیون میدم که راضیش کنی بیاد خواستگاریم و به منم گفته مغازه بابامو میدم دسته خودت برو جنس بریز کاسبی کن. به من گفت اگه تو پراید داری اون ماشین خارجی داره و تک بچه اس و تو شرکت هواپیمایی کار میکنه و وضع مالیشونم خیلی خوبه و موقعیت خیلی خوبی داره. به من میگفت من بهش اصلا جواب ندادم و اصلا اونو نمیخوام چون نمیخوام خیانتی کنم و بهم گفت اگه نمیتونی حلش کنی بزار من زندگیمو کنم فقط منو با حرف نگه داشتی و اصلا عرضه و دل و جیگر هیچ کاریو نداری. ببین این دختره برای اینکه منو به دست بیاره چه قدر تلاش میکنه تو عرضه اونا رو نداری هیچ کاری برام نکردی فقط باعث شدی تحقیر شم تو هیچی برام نداشتی با این حال من از موقعیتام میگذرم بازم تورو میخوام ولی تو فقط تو سری خور خانوادتی فقط انتخابت اونان و بی عرضه ایو برام کم گذاشتی. منم فقط گریه میکردم دلم خیلی شکست مخصوصا از اینکه گفت دیگران بهتر از توان و با عرضه ترن دارم میبینم برای به دست آوردن من چی کار میکنن دقیقا عین حرفش بود. منم گفتم پس برو با همونا و هرگز حلالت نمیکنم چون زحمتای منو ندیدی و گفتم امیدوارم خدا یه روزی پشیمونت کنه و جواب این حرفاتو بده هرگز نمیبخشمت . زندگیم گره خورده تورو خدا به من بگید واقعا من بی عرضه ام من باید کارایی که پدرش گفتو میکردم.مسئول رفتارای خانوادم منم؟ حالم خیلی بده و به شدت افسرده ام احساس میکنم لای منگنه دارم له میشم ببخشید زیاد نوشتم ممنون از حوصلتون اگه ممکنه کمکم کنید.

  9. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    این فرد آدم درستی نیست. فورا ازشون دوری کنید. همه چیز رو همین الان به خانواده تون اطلاع بدید.

    * اولا این کار اسمش فرار نیست. آدم ربائی اون هم از نوع ناموسی است و مجازات بسیار شدیدی داره. جرمی که برنامه ریزی قبلی داره مجازاتش بسیار شدیده.
    * کی گفته خانواده ها اجازه میدند دخترشون با مرد غریبه بره و بعد هم با هم ازدواج کنند؟ خیلی بیشتر به قتل های ناموسی منجر میشه. این همه حوادث رو نمی خونید؟ دختر یا پسر یا یکی از خانواده دختر یا پسر کشته می شوند؟
    * این خانواده آدم های با صداقت و با شرفی نیستند. خیلی مراقب باشید. حالا اگر یه پسر زیر 20 سال این حرف رو میزد شاید میشد گفت نفهمه و شعور نداره. ولی وقتی این آقا در این سن و مخصوصا پدرشون همچین حرف کثیفی میزنه مطمئن باشید این ها خانواده خطرناکی دارند.
    * وقتی به شما میگند با ما فرارکن و بعد به پدرت میگیم دیگه ... حرف اصلی اینه که شما باید دوشیزه گی تون رو ازدست بدید تا خانواده تان برای حفظ آبرو مجبور به ازدواج شما با آن ها بشوند. دخترهائی با همین تصورات اقدام به این کار ها کردند ولی نه فقط به ازدواج نرسیدند بلکه علاوه بر آقا اطرافیان مرد هم از آن ها سوء استفاده کرده اند.
    * پیش کشیدن این دختر و اون دختر همگی (حتی اگر راست باشه) برای هول کردن شما وناتوان کردن تون در گرفتن تصمیم درست است. اینقدر ساده نباشید.
    * این شخص و خانواده وی هیچ علاقه ای به خود شما ندارند. شما فقط وسیله ای هستید برای رسیدن آن ها به امکانات و زندگی بهتر ازطریق دارائی خانواده تان. برای بعضی حتی یک خانواده متوسط و معمولی هم هدف و طعمه است.
    * باز در این مورد وسیله بودن شما قبلا مطالبی رو نوشتم ولی ارسال نکردم چون احساس می کردم فایده ای نداره. و شاید هم اشتباه بوده باشه ولی الان براتون میگم
    کمک های مالی شما در این چندسال به این آقا از طرف شما حسن نیت ولی در چشم این آقا و خانواده اش شما رو فردی خام که مخفی از خانواده اش حاضره پول خرج کنه بلکه آقا پسر باهاش ازدواج کنه نشان داده. در واقع نه تنها ممنون و قدردان شما نشده اندبلکه در چشم شان سبک، منبع پول و ... هم شده اید. اینهمه تاکیدهای چندباره این شخص در مورد دخترهای دیگه و آماده گی آن ها برای پول دادن ناشی از همین تصویری است که شما از خودتون ساخته اید.
    ببینید دختر خانم، پسرها (و دخترهای) زیادی هستند که به جنس مخالف نزدیک می شوند برای تامین مالی خودشون. حالا اگر نیازهای جنسی شون برآورده بشه (چه از راه ارتباط دوستی نامشروع و چه ازدواج) چه بهتر. به قول معروف براشون با یه تیر دو نشون زدن است. دختر این وسط فقط یه امتیاز اضافه و وسیله است. مانند وضعیت فعلی شما.

    قبلا می خواستم یه راهی به شما پیشنهاد کنم تا این شخص رو امتحان کنید. ولی الان دیگه اون هم بی موضوع شده. شما الان درخطر سوء استفاده جنسی هستید. خودتون رو نجات بدید. اگر نمی تونید به پدرتون بگید به مادرتون بگید.
    ویرایش توسط Ye_Doost : دوشنبه 07 خرداد 97 در ساعت 22:36

  10. 6 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (دوشنبه 07 خرداد 97), Quality (شنبه 26 خرداد 97), sahar.66 (دوشنبه 07 خرداد 97), scarface (سه شنبه 08 خرداد 97), میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97), بی نهایت (دوشنبه 07 خرداد 97)

  11. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    استارتر آقای یه دوست توضیحات رو دادن .

    فقط اینو خدمتتون بگم؛

    دختری که با فرار از خانه یا مقابله با والدینش بخواد تأیید اونا رو بگیره هیچ جایگاهی در زندگی همسر و خانوادن همسرش نداره و ارزشش بسیار پایین خواهد بود. از ظرفی نقشه عروس شدن شما نیست .

    ادامه دوستی با شما دو علت داشت؛

    ۱.سوء استفاده مالی
    ۲. تجاوز جنسی و اخاذی

    این خانواده بدرد وصلت نمیخورن بشدت افکار نادرست و باطلی دارن .

    ۱. رابطه ی خودتون رو با ایشان تمام کنین
    ۲. با شخصی که محترم هست و خانواده ی اصیل و ارزشمندی داره ازدواج کنین.
    ۳. کلیه راههای ارتباطی خودتونو( اینترنت ، سیمکارت، دوستان مشترک و ...) با این پسر مسدود کنین
    ۴. برای جلوگیری از مزاحمتش با پدرتون صحبت کنین.
    ۵. از منزل یه مدت تنها خارج نشین.
    ویرایش توسط sahar.66 : دوشنبه 07 خرداد 97 در ساعت 23:28

  12. 5 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (دوشنبه 07 خرداد 97), Erica (سه شنبه 08 خرداد 97), Quality (شنبه 26 خرداد 97), میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97), بی نهایت (دوشنبه 07 خرداد 97)

  13. #38
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    367
    Array
    من فقط پست آخرتون رو خوردم.
    و خیلی خوشحال شدم بابت اینکه خام حرف های پدر ایشان نشدید.
    واقعا در برابر این خانواده باید احساس خطر کنید.
    خانواده ای که به دنبال منافع مادی هستند و از حربه ای برای تحت فشار قرار دادن طرف مقابلشون دریغ نمی کنند.
    فرض کن حتی خانواده ات هم راضی شوند تصور کن با این خانواده وارد زندگی شدی، چطور می تونی با آدم های فریبکاری مثل اینها اعتماد کنی؟
    با صحبت های آقای یه دوست موافقم. شاید حتی به دنبال سو استفاده جنسی و بی آبرو کردن تو و خانواده ات باشند.
    پدر و مادرت را در نظر بگیر که چقدر سرخورده و سرشکسته می شدند. چقدر تحقیر می شدند.

    دوست عزیز، از این بابت نگرانی نیست چرا که با جوابی که دادی نشان دادی دختری نیستی که خانواده ات را فدا ی خواسته ات کنی، اما نگرانی که وجود دارد در مورد خود تو هست، آن زمانی که بالاخره خانواده ات رضایت دهند و تو با این آقا ازدواج کرده ای، آن موقع تو خودت را فدای خواسته های کثیف این خانواده کرده ای.

  14. 4 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    a.sadeghiani (دوشنبه 07 خرداد 97), Erica (سه شنبه 08 خرداد 97), sahar.66 (دوشنبه 07 خرداد 97), میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97)

  15. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 00:53]
    تاریخ عضویت
    1396-12-10
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,541
    سطح
    22
    Points: 1,541, Level: 22
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 59
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    30

    تشکرشده 36 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم. من که هرگز راضی به فرار و این کارا نمیشم. اما با خودم فکر میکنم نکنه من واقعا کم گذاشتم یا تو این ۷ سال با سرنوشتش بازی کردم؟ آخه برای من خیلی گریه کرد و برای اینکه خودشو تو دل خانوادم جا کنه کلی وسایلو لباس و این چیزا میخرید و اینکه خانوادم اصلا بهش روی خوش نشون نمیدادن و یه جورایی تحقیرش میکردن. من اصلا رفتارای خانوادمو قبول ندارم اما فرار و این چیزا هم اصلا تو ذاتم نیست و دلم میخواست بابام برای عقدم از ته دلش شاد باشه. خودم به جدایی راضی شدم مخصوصا با حرفای آخرش که راجع به این دختره میزد و میگفت براش پول خرج میکنه تا به دستش بیاره.فقط این فکر آزارم میده که به خاطر من این آقا خیلی عذاب کشید و تحقیر شد و اینکه میگه من تو سری خور خانوادمم و اونا برام تصمیم میگیرن. من مقصرم؟ یه جورایی عذاب وجدان دارم مخصوصا به خاطر گریه هاش و اینکه ما باهم خیلی خاطره داریم و میدونم فراموش کردنش سخته.

  16. کاربر روبرو از پست مفید a.sadeghiani تشکرکرده است .

    میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97)

  17. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    شما هنوز اصل مطلب رو نگرفته اید. هنوز فکر می کنید این آقا خیلی خاطر شما رو می خواد یا می خواسته. یا واسه تون عذاب کشیده؟ نخیر. واسه خودش کشیده.

    یک کاری بکنید. به این آقا پیام بدید (ابدا پیشش نروید). فقط پیام بدید پدرتون مشکوک شده که شماپول هاتون رو چکار کرده اید؟ اون پول هائی رو که بهشون داده اید. اگر درست یادم باشه حدود 15 تومن میشه. پیغام بدید اون پول ها رو به حساب تون بریزند وگرنه پدرتون متوجه کم بودن پس اندازتون میشه و شما هم نمی تونید بهانه درستی براشون بیاورید.
    ویرایش توسط Ye_Doost : سه شنبه 08 خرداد 97 در ساعت 00:21

  18. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Quality (شنبه 26 خرداد 97), میس بیوتی (سه شنبه 08 خرداد 97)


 
صفحه 4 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.