سلام دلناز جان
ببین اینجا همه می تونن نظراتشونو بگن حرفاشونو بزنن حالا تو از بعضی هاشون خوشت می یاد وازبعضی هاشون دلگیر می شی این هنر شماست که ازز بین این حرفا بتونی راهی برای خودت پیدا کنی
بعدشم عزیزم اولا باید افتخار کنی به خودت که تو شرایطی که شوهرت بهت نیاز داره تکیه گاه خوبی براش هستی درسته که حس می کنی اون وظایفشو فراموش کرده یا گاهی اوقات از این همه فشار خسته می شی ولی عزیزم زندگی مال هردوی شماست کم کم با سیاست های زنانه جوری که همسرت فکر نکنه داری سرش منت می زاری یه سری چیز ها رو بر عهده ی اون بزار و اگه چیزی برات می خره سعی کن جوری برخورد کنی که از خریدنش لذت ببره و بخواد که دوباره این کارو تکرار کنه مثلا آگه برات شامپو می خره و می گه من 6 تومن پول شامپو دادم نگو همیشه من می دادم یه بارم تو این برخورد خیلی بده می تونی بجاش بگی به نظرم این شامپویی که تو خردیدی خیلی بهتر از اونی بود که خودم خریده بودم بهش بگو تو هر وقت برام خرید می کنی خیلی با کیفیت در می یاد تو خوب خرید می کنی من مثل تو نمی تونم خوب خرید کنم و این حرفایی که بهش ثابت بشه مرده خونست و حتی تو خرید توانایش از شما بیشتره این که شما به همسرتن بها بدین اونو در نظر بگیرین خیلی مهمه هیچ وقت با کسی مقایسه اش نکنین هی نگین همه ی مردا دارن کار می کنن خرج زنو بچچه شونو می دن تو چرا نمی دی مردا از مقایسه بدشون می یاد
در مورده مادرتون هم باید بگم که از اول باید زندگیتونو مستقل می کردین اون حسی که شما به مادرتون دارین انتظار نداشته باشین شوهرتون هم داشته باشه چند لحظه جاتونو با همسرتون عوض کنین آیا حاضر بودین با مادرشوهرتون توی یک خونه زندگی کنین ولو اینکه اون خرجتونو بده
اینم بگم فکر نمی کنم همسرتون هم زیاد از این قضیه خوشحال باشه که نمی تونه خرج بده مطمئن باشیداونم داره عذاب می کشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)