در دل من از ازل نام تو را بنوشتند
حکم تقدیر است و کس را رخصت تغییر نیست
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
در دل من از ازل نام تو را بنوشتند
حکم تقدیر است و کس را رخصت تغییر نیست
ویدا@ (شنبه 08 مهر 91)
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
بـشـنـاس مـــرا حکــایــتـی غـمــگـیــنـم
افــســانـۀ تـیــرۀ شــبـی ســنــگـیـــنـم
تــلــخــم کــدرم شکـسـته ام مسـمـومـم
ای دوســت! شـنـاخـتی مــرا؟ من ایــنـم
مـن ایـنـم و غــرق خـسـتگــی آمـــده ام
ویـــرانـــم و از شـکــســتـگی آمـــده ام
از شـــهر یگــانگـی ؟ فرامــوشش کـن!
از شـــهر هــــزار دســتـگــی آمـــده ام
آنـجا بـا هـر کـه زیــســتم کـشـت مــرا
هر همخونی به خــونی آغــشــت مــرا
صدها دستی که دوست می خواندمشان
صدها خنجر شـکــسـت در پـشت مــرا
گلنوش67 (چهارشنبه 05 بهمن 90)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
عشق هرگز نمیمیرد
زندگی آرام است ، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست،
زندگی چرخش این عقربه هاست،
زندگی راز دل مادر من.
زندگی پینه ی دست پدر است،
زندگی مثل زمان در گذر است .......!
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کِرم به زیبا شدنش می ارزد
تشکرشده 4,874 در 1,141 پست
دانی که را سزد صفت پاکی:
آنکو وجود پاک نیالاید
در تنگنای پست تن مسکین
جان بلند خویش نفرساید
دزدند خود پرستی و خودکامی
با این دو فرقه راه نپیماید
تا خلق ازو رسند بسایش
هرگز بعمر خویش نیاساید
آنروز کآسمانش برافرازد
از توسن غرور بزیر آید
تا دیگران گرسنه و مسکینند
بر مال و جاه خویش نیفزاید
در محضری که مفتی و حاکم شد
زر بیند و خلاف نفرماید
تا بر برهنه جامه نپوشاند
از بهر خویش بام نیفراید
تا کودکی یتیم همی بیند
اندام طفل خویش نیاراید
مردم بدین صفات اگر یابی
گر نام او فرشته نهی، شاید
گلنوش67 (پنجشنبه 06 بهمن 90)
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
کسی به گردن مقصود دست حلقه کند/که پیش بلاها سپر تواند کند
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
كجاي اين جنگل شب پنهون ميشي خورشيدكم
پشت كدوم سد سكوت پَر ميكشي چكاوكم
چرا به من شك ميكني
من كه منم براي تو
لبريزم از عشق تو و سرشارم از هواي تو
دست كدوم غزل بدم ، نبض دل عاشقمو
پشت كدوم بهانه باز
پنهون كنم هق هقمو
گريه نميكنم !!! نرو.....
آه نميكشم!!!!ببين....
حرف نميزنم .... بمون
بغض نميكنم .....ببين
سفر نكن خورشيدكم
ترك نكن منو ... نرو
نبودنت مرگ منه
راهي اين سفر نشو
نزار كه عشق من و تو اينجا به آخر برسه
بري تو و مرگ منم از رفتن تو سر برسه
گريه نميكنم !!! نرو.....
آه نميكشم!!!!ببين....
حرف نميزنم .... بمون
بغض نميكنم .....ببين
نوازشم كن و ببين كه عشق ميريزه از صدام
صدام كن و ببين كه باز غنچه ميدن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو كم ام ، قديمي ام ، گُمم
آتشفشان عشقمو درياي پر تلاطم ام
گريه نميكنم !!! نرو.....
آه نميكشم!!!!ببين....
حرف نميزنم .... بمون
بغض نميكنم .....ببين
--
تشکرشده 15,106 در 3,401 پست
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
بيدارش نماييد که بسی خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خويش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر
تشکرشده 16,567 در 3,447 پست
وشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
گل جامه در از دست تو وی چشم نرگس مست تو
ای شاخهها آبست تو وی باغ بیپایان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن بیش از آنها ای آن من ای آن من
چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشهام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من
بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظهای حیران من
ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
مولانا
ani (شنبه 08 بهمن 90)
تشکرشده 16,567 در 3,447 پست
جــــــز راه قلـنـــدران ميخــــانه مـپوي
جــــــز بـاده و جـــز سمـاع و جـز يار مجوي
بـــر کــف قــدح بــــاده و بــر دوش سبوي
مي نوش کـــن اي نــگار و بيهــــــوده مگوي
ani (شنبه 08 بهمن 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)