RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
چقدر زیبا همسرت را مهربان صدا می زنی، آویژه جان .......
امیدوارم مهربانت سالیان سال در کنار تو که مهربانترینی برقرار و سبز باشد......
سلام
رفته بودیم خونه پدر همسرم
مثل همیشه
تو آشپزخونه پیش مادر همسرم بودم که اومدم تو پذیرایی
دیدم همسرم برام انار آبلمبو کرده و از شرم پدرش یواشکی و با اشاره به من می ده که بخورم
هر چند پدرش فهمید
ولی این شرم و یواشکی دادن و نگاه معصومانه اش دلمو لرزوند
گلم قشنگم با تمام وجود دوستت دارم
کاش می دونستی وقتی ازت گلگی می کنم بابت ابراز احساسات نکردنت و تو بهم می گی یعنی من یه ذره هم خوب نیستم !!
چه حالی میشم .........
[align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]
علاقه مندی ها (Bookmarks)