RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
سلام دوستان گرامی
اولش تشکر می کنم از tesoke گرامی به خاطر تاپیک قشنگش
حققتش من خاطره خوب با همسرم خیلی داشتم و بارها و بارها به زندگیمون ذوق بخشیده وهمیشه بهم گفته که بدون من زندگی رو دوست نداره
همسرعزیزم تنها تکیه گاه من بوده و در همه مراحل مرا یاری کرده بله دوستان روز ازدواج گذشت و سالگردها آمدند و رفتند روزهای تولد سپری شدند و روزهای بارداری به پایان رسیدندو روز زایمان زیباترین لحظه پدر و مادر شدن هم گذشت و ما خاطرات خوبی برای هم ساختیم
ولی زیباترین لحظه زندگی من که بارها و بارها که تکرار میشه لحظه ایست که وقتی ناراحتم جلوی چشمان من میشینه و از علت ناراحتی من جویا میشه و با حرفهای قشنگش منو آروم میکنه و بهم میگه تو از همه عالم برای من عزیزتری و دوست ندارم ناراحتیت رو ببینم
اوایل زندگی من مشکلات روحی زیادی داشم ولی نه با همسرم با دیگر عزیزانم که شامل حال خانواده همسرم هم می شد که من از ترس اینکه پیش او صحبت کنم و عکس العمل بدی نشان دهد از او خواستم که اگر یک روانشناس خوبی را سراغ دارد به من معرفی کند تا من بتوانم در مورد مشکلاتم با او صحبت کنم نگاه زیبایی به چشمانم کرد و گفت آیا من می تونم کمکت کنم گفتم نمی دونم شاید بعضی مواقع از کوره در بری و نتونی با من همدردی کنی ولی او با لبخند زیبایش به من گفت که من سعی می کنم همیشه درکت کنم چون تورو به همه ترجیح می دهم این حرفش برام تموم عالم بود چون از اون موقع تا الان منو واقعا درک و راهنمایی می کنه حتی وقتی در مورد خانوادش با او صحبت می کنم خیلی با آرامش با من صحبت می کنه بدون اینکه از کسی دفاع کنه و این درکش برای من می ارزه به تموم دنیا
هیچگاه دلت را به روزگـــــــار مسپار که دریایی از ناامیدی هست ...
دلت را به خــــــدا بسپار که دریایی از امید است...
علاقه مندی ها (Bookmarks)