سلام
واسه منم 100درصد ماجرا وفکر اون تموم شده بود اما من تمام دفتر خاطراتمو که توش حرفای دلمو نوشته بودم پارسال سوزوندم وخواستم همشو فراموش کنم.
فکر کنم به خاطر همین دوباره برگشته به ذهنم.
دیشب خواب میدیدم یک بچه افتاد تو یک چاله عمیق ودیوونه شد.
دختر عمم روانشناسی خونده.اون میگه هر وقت خواب بچه میبینی اون نقش کودک درونته.اگر شرایطش توخواب خوب نباشه باید خیلی ازش مراقبت کنی.
من چطور میتونم از کودک درون خودم مراقبت کنم وزخمهاشو ترمیم کنم؟
- - - Updated - - -
میخوام برم پیش یک مشاور خوب تا به خود شناسی برسم اما مشاور خوبی که من میشناسم مرده وکمی کوچکتر از پدرمه.خب اونجا شاید چیزایی بپرسه که من بایدجواب بدم ونتونم به واسطه مرد بودنشون حرفی بزنم.در ضمن من قبلا روحیه وابسته داشتم که الان خیلی بهتر شده اما هنوزم اینطور هستم.حتی به مشاور هم چه خانم باشه چه آقا وابسته میشم دوست دارم مثل بچش با من رفتار کنه.چون هنوز که هنوزه کودک درونم تشنه مهرو محبت والدین مونده.خودمم همیشه سعی کردم نقش بزرگتر از سنمو بازی کنم که بازاز نظر ذهنی خیلی بهم فشار آورده.اما به نوجوون درونم خیلی بیشتر رسیدم وبیشتر بهش توجه کردم.
نمیدونم از کجا شروع کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)