نوشته اصلی توسط
سابینا
درست می فرمایید قبول دارم، صدای مشاور تو شهر ماهم هست ولی مشاورهاش زیاد خوب نیستن چند تا از دوستام امتحان کردن و راضی نبودن می ترسم سرنوشتمو بدم دست یه مشاور ناشی
چرا اینقدر مغروری؟
دوستات امتحان کردند از کجا معلوم که راهنمایی های مشاوره ها درست بوده ولی دوستانتون درست استفاده نکردند
این چه دیدی هست که داری؟ "می ترسم سرنوشتمو بدم دست یه مشاور ناشی"
قرار نیست کسی برای شما تعیین تکلیف کنه و یا برات تصمیم بگیره
شما فقط راهنمایی می گیری و طبق زندگی خودت بعد از سبک و سنگین کردن راهکار درست رو انتخاب می کنی
نه کسی بهت میگه با این اقا ازدواج کن نه کسی می گه ازش جدا شو
فقط معایب و رفتارهای نادرست رو عنوان می کنن تا خودت تصمیم بگیری
من اوایل کلا در هرزمینه یه ذره خودمو ذوق زده نشون دادم و شاید بعدها تاوان اونو پس دادم چون همسرم کسی نبود که اینو درک کنه
یه خرده فکر کن
تاوان ذوق زدگی ات رو پس میدهی؟
یعنی از روی صداقتت با همسرت نبودی
خوب وقتی تو توی رفتارت مصنوعی باشی اتفاقا شوهرت درک می کنه
مثلا اوایل من دلم می سوخت که این بیکاره اصلا پیشش نمی گفتم دوست دارم فلان چیز بخریم بهمان چیز بخر حتی چیزهای خیلی ارزون قیمت
ببین سابینای عزیز
گام اول را خودت اشتباه برداشتی
شوهرت از روز ازل که اینگونه نبوده
به هرحال مزایایی داشته که شما نسبت بهش متمایل شدی وگرنه به قول خودت خواستگار زیاد داشتی
حتی اوایل بهش پول هم می دادم
دیگه بدتر
خدا را شکر که همین الان متوجه اشتباهت شدی
ولی بعد دیدم این فکرکرد وظیفه منه و دیگه زیادی داره از مسئولیت شونه خالی می کنه الان گاهی ازش پول می گیرم و با راه درست بهش می گم فلان چیز دوست دارم بخرم یا شلوارم کهنه شده و ... که احساس مسئولیت کنه که البته این رفتارم بی تاثیر نبوده و چند درصدی بهتر شده
ببین دختر خوب
مشکل را پیدا کردی>> پول دادن به شوهرت و عدم درخواست
راه حل را یافتی>>> گاهی ازش پول میگیری و ازش درخواست می کنی برایت چیزی رو مهیا کنه
و نتیجه را هم گرفتی>>> البته این رفتارم بی تاثیر نبوده و چند درصدی بهتر شده
در زمینه جنسی قبلا شب هایی که پشت به من می کرد من گریه می کردم و عکس العمل شدید نشون می دادم الان اصلا توجهی نمی کنم من پشتمو می کنم می خوابم و تا اصرار زیادی نکنه باهاش رابطه برقرار نمی کنم
این کارت اشتباهه
برو بغلش کن ... سر به سرش بذار... ناز و نوازشش کن ... اما الان انتظار بازخورد مثبت نداشته باش... اینها همش برنامه ریزی برای آینده است... شوهرت رو تحریک کن بعد کمی سرد شو نذار راضی بشه .... تشنه نگهش دار
زیاد بهش زنگ نمی زنم و قبل اینکه اون بگه خداحافظ من می گم
این کارام نتیجه هایی هم می دن
افرین خیلی خوبه ... ناامید نشو و دست از تلاش برندار
ولی متاسفانه وسط باز احساساتی می شم و می زنم زیر گریه و خودمو لو می دم و اون می فهمه که برام مهمه!!
سابینا وقتی احساساتت رو کنترل کنی و یاد بگیری زن باشی همه ی مشکلاتت رفع میشه
مثلا امروز زنگ زد به زور اصرار کرد منو ببره برسونه کلاس منم بهونه میاوردم که نه هنوز ناهار نخوردم و...
داری کم کم یاد میگیری
این اصرارهای اون خیلی خوبن.. اینها میشه در دسترس نبودن شما و عطش اون برای بودن با شما ... وگرنه اگه شما برایش بی تفاوت بودید این جوری دنبالت نمی بود
خلاصه اومد وبرد و تو راه گفت شنبه مرخصی گرفتم برم تهران، این دو تا معنی داشت اولا می دونه که انتقالی و دکتراش برام مهمه و به این دلیل میومد تهران، معنی دومش این بود که بدون اینکه قبلا به من بگه یه هو تصمیم گرفته بود بره و از اونجایی که همیشه منو در جریان تصمیماتش می ذاره و اصولا من براش تصمیم میگیرم فکر کردم می خواد ببینه عکس العملم چیه
تمام رفتارهای شوهرتون از همین کاری هست که باهاش کردید
" اصولا من براش تصمیم می گیرم "
سابینا مرد بودنش رو ازش گرفتی
قبل از شما مادرش این کار رو کرده و الان همسرش داره همون رفتارهای غلط رو ادامه میده
یعنی این اقا حتی نمی تونه برای کارش که به قول خودت برای تو هم مهم هست یه تصمیم جزعی بگیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سابینا خوب گوش کن
یکم )
مردها ، مرد هستند
اونها باید این آزادی و اختیار عمل را داشته باشند که سکان زندگی در دستشون باشه ...مردی که اختیار برای زندگی و زنش رو نداشته باشه کم کم افسرده میشه ... غمگین میشه ... پر و بالش میریزه
>>> اون وقته که عشق براش از بین میره
>>> اون وقته که دیگه عشق بازی نمی کنه
>>> اون وقته که بی انگیزه میشه ، سرد میشه ... میشکنه
دوم)
مردها به حمایت زنها ، تشویق های زنها ، اطمینان زنها احتیاج دارند
این احتیاج مثل غذا خوردن میمونه براشون
با این چیزهایی که بیان کردی من مطمئنم همسرت عاشقت هست و تو را می پرستد ولی شما بلد نیستی چگونه رفتار عاطفی و عاشقانه نشون بدی تا بازخورد عاشقانه هم بگیری
ببین گلم
اینکه توی ماشین بهت گفته دارم میرم تهران ... ممکنه از آلودگی بمیرم
یعنی نوازش و عاطفه ی شما رو می خواسته
و چقدر اینجا که باید احساسات به خرج میدادی ، خسیس بودی
منم خیلی راحت گفتم برو کاراتو راس و ریس کن
بعد گفت هوا آلوده س می ترسم بمیرم!!! حلالم کن
مثلا شوخی می کرد
منم بیخیال گفتم حلالت کردم
تو ماشین یه لحظه احساس کردم بغض کرد و رفت تو فکر
ولی این عکس العملش هم انقدر خوددارانه بود که مطمئن نیستم درست دیدم یا نه ولی دیدم که ناراحت مانندی شد!!!
شب هم که زنگ زدم دیدم ذوق کرده
هی من می گفتم شب به خیر می گفت هنوز نرو هنوز نرو...
علاقه مندی ها (Bookmarks)