RE: خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم (2)
سلام
از خوندن خاطرات قشنگ تک تک شما لذت میبرم
امیدوارم همیشه برقرار باشه
من و همسرم چند روز پیش رفته بودیم مسافرت.از نظر مالی خیلی غنی نیستیم ولی بازم شکر.
از اینکه میدیدم همسرم چند روز قبل از اینکه بریم مسافرت نزدیک 90 ساعت نخوابید تا کارش رو تحویل بده و پولش رو بگیره چقدر دلم براش میسوخت.وقتر رفتیم مشهد با وجود اینکه خیلی دستش پر نبود ولی لب تر میکردم برام خرید میکرد.
احساسی ترین جا لحظه ای بود که دیگه پولاش ته کشیده بود و میخواست برای من چادر بخره.وقتی دیدم گوشه بازار سر منو گرم کرده و خودش داره جیباشو میگرده اشک تو چشمام جمع شد
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خاطره دیگه مربوط میشه به موقع برگشتنمون.
وقتی هواپیما بلند شد همه مسافرا صداشون درومد.حال چند نفر بهم خورد.مدام هواپیما تکون میخورد و بالا و پایین میرفت.
من ناراحتی قلبی دارم.میخواستم به روی خودمم نیارم که همسرم نترسه.اما دیدم دست منو محکم گرفت.باورتون نمیشه یک ساعت و 15 دست منو ول نکرد تا هواپیما نشست زمین.
وقتی دستای همو ول کردیم دیدیم از عرق زیاد دستامون ورم کرده و به اصطلاح مثل حالت پیرشدگی که تو حموم میشه شده بود.
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)